گنجور

بخش ۴۷ - در بیان مراتب صحو و محو و فرق و جمع و صحو بعد المحو و فرق بعد الجمع و اشارت به مشاهدۀ کاملان و توحید حقیقی و تنبیه بر آنکه یک حقیقت که به صورت کثرت تجلی نموده و عین همه گشته

محو وصحو و فرق و جمع و جمع جمع
چونکه دانستی شدی تو شمع جمع
محو چه بود خویشتن کردن فنا
صحو چه بود یا ف تن از حق بقا
از من و مایی بکلی شو فنا
گر همی خواهی که یابی آن بقا
فرق چه بود عین غیر انگاشتن
جمع غیرش را عد م پنداشتن
از همه وجهی جهان را غیر یار
هر که می بیند معطل می شمار
صاحب تعطیل اهل فرق دان
کو ندید از حق درین عالم نشان
هر که گوید نیست کلی هیچ غیر
در یقین اوست مسجد عین دیر
صاحب جمع است و پیشش نیست فرق
جان او در بحر وحدت گشته غرق
جمع جمع است اینکه خود گوید عیان
در مرایای همه فاش و نهان
عین خواند هر چه آید در نظر
باز غیرش خواند از وجه دگر
صاحب این مرتبه کامل بود
زانکه این آن هر دو را شامل بود
صحو بعد المحو و فرق بعد جمع
جمع جمع است بشنو ار داری توسمع
جمع جمع آمد مقام عارفان
نیست زین اعلی کمال کاملان
مشهد اهل کمال این مشهد است
قید هست و نیست چون بینی سدست
چشم بینا هر که دارد در جهان
از پس هر ذره حق بیند عیان
هر که او در صورت هر خیر و شر
دوست بیند او بود صاحبنظر
زانکه هر چه در جهان دارد ظهور
هست او را بهره از ظلمات و نور
هر چه دارد در جهان نقش وجود
دو جهت در وی توان پیدا نمود
آن یکی صورت دگر معنی بود
هر چه گویی غیر از این دعوی بود
از ره صورت نماید غیر دوست
چون نظر کردی به معنی جمله اوست
زان یکی ماعندکم ین ف د شنو
جز پی ما عنده باقی مرو
کوزه چون بشکست می گویی سفال
چون سفالش خاک شد بنگر تو حال
خاک می گویی ، کنون آن کوزه کو
معنی و صورت در آنجا باز جو
آن هیولا کاین همه صورت بروست
هست هر جا آن صور نقش سبوست
تا نبینی آینه رخسار دوست
هر دو عالم در حقیقت عکس اوست
گر نداری دیده از ما وام کن
از جهان بنگر به رویش بی سخن
حسن لیلی رانیابد بیگمان
دیدۀ مجنون که تا بیند عیان
روی عذرا کی براندازد نقاب
تا نبیند دیدۀ وامق پر آب
روی او هر یک به روی دیده است
هر کسی حسنت ز سویی دیده است
نیست معشوقی دگر جز روی او
جمله را دام دل آمد موی او
عاشق و معشوق غیر یار نیست
در حقیقت غیر او دیار نیست
فهم و دانش کو که تا گویم سخن
پر کنم جام و سبو از باده من
پرده بردارم ز اسرار یقین
فاش بنماید به عالم یوم دین
وانمایم هم در اینجا من عیان
آنچه موجود است در دار جهان
دیده کو تا یار بیند او عیان
گوش کو تا بشنود راز نهان
چون ندیدم هیچ محرم در جهان
لاجرم خواهم نهان اسرار جان
یار پنهانست در زیر نقاب
همچو دریا کو نهان شد در حجاب
پرد بردار و جمال یار بین
دیده وا کن چهرۀ اسرار بین
نیست گردان چهرۀ موهوم را
پرده بگشا شاهد معلوم را
خار و گ ل بنگر که از یک شاخ رست
تا شود پیش تو این معنی درست
گر به صورت گل نماید غیر خار
خار و گ ل عینند در اصل و تبار
گر بگویی خار و گل ضد همند
هم ز وجهی این سخن باشد پسند
ور همی گویی که خار و گل یکیست
عارفان را کی درین معنی شکیست
مرد عارف هر چه می گوید رواست
جاهل ار گوید صواب آ ن هم خطاست
چون نداری ذوق عرفان ای فقیه
قول رندان را شنو لاشک فیه
هر چه نبود مر تر ا منکر نگو
صدق آور تا ک ه ره یابی بدو
برتر از فهم و خیال ما و تو
هست عاشق را هزاران گفت وگو
تو نداری ذوق ار ب اب صفا
گشته از آن منکر اهل خدا
آیت لایتهدوا از حق شنو
قایل اول قدیمی هم مشو
سر عشق از فهم وعقلت برترست
ذوق عاشق از مقام دیگرست
مهر رویش بر همه ذرات تافت
هر یکی در خورد خود زو بهره یافت
دیده از قهرش جماد افتادگی
کرده از مهرش نبات استادگی
یافت حیوان بهر ه زو حسن و ثبات
گشت ز ایشان ظاهر انواع صفات
مظهر گلشن بجز انسان نبود
هر چه بود از وی از او پیدا نبود
باز هر صنفی از او نوعی دگر
یافته فیضی به حکم دادگر
گرچه این خور بر همه یکسان بتافت
لیک هر یک در خور خود نور یافت
در درون خانه نور آ فتاب
هم به قدر روزنه افکند تاب
روزن از هر سو گشا این خانه را
تا شود این خانه پر نور و ضیا
سقف و دیوارش اگر سازی خراب
پر شود خانه ز نور آفتاب
چون حجاب نور حق دیوار ماست
نیست کن خود را که این هستی خطاست
گر تو ذ وق نیستی دریا فتی
درفتاده اسب خود بشتافتی
من نمی دانم که تو در چیستی
چون ننوشیدی تو جام نیستی
گر تو برخیزی ز ما و من دمی
هر دو عالم پر ز خود بینی همی
از چه در ما و منی چسبیده ای
رمز موتوا گوییا نشنیده ای
چون تو از هستی خود برخاستی
در ص فایی صرف بزم آراستی
تا نگردد کشف این حالت به تو
کی شوی واقف ز کنه خود ب گ و
کشف در معنی بود رفع حجاب
بود تو آم د به روی تو نقاب
پردۀ خود از میان بردار زود
تا عیان بینی به روی یار زود
شد حجاب ذات ، اسما و صفات
پردۀ اسم و صفت شد کاینات
تا تعین برنخیزد از میان
حق نها ن ست و نخواهدشد عیان
چهرۀ معنی نهان در صورتست
صورت و معنی نقاب وحدتست
کیست اهل کشف و وجدان در جهان
آنک بیند روی جانان او عیان
این تعین شد حجاب روی دوست
چونکه برخیزد تعین ج مله اوست
آنچه تو جویای آنی روز و شب
وز تویی شد او نهان ای بوالعجب
چون دلت صا ف ی شود از جمله زین
پردۀ ما و تو برخیزد ز بین
نیست گردد صورت بالا و پست
حق عیان بیند به نقش هر چه هست
جمله ذرات جهان منصور وار
دایماً گویان انا الحق آشکار
پنبۀ پندار را از گوش جان
گر بر آری بشنوی گفتارشان
آینه جان را مصفا کن ز زنگ
تا نماید روی جانان بی درنگ
گر لقای یار داری آرزو
دل بود دل آینه دیدار جو
آینه دل صاف کن از هر غبار
تا عی ا ن بنمایدت رخسار یار
دل مصفا کن ز رنگ غیر دوست
تا عیان بینی که هستی جمله اوست
سد راه تو تویی آمد بدان
ورنه حق پیداست در کون و مکان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

محو وصحو و فرق و جمع و جمع جمع
چونکه دانستی شدی تو شمع جمع
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی حالت‌های مختلف وجود انسان اشاره دارد. وقتی که به درک عمیق‌تری از وجود و جمع بودن دست یافته‌ای، به شکلی نمادین مانند شمعی روشن می‌شوی که دیگران را به سوی خود جذب می‌کند. در این معنا، توجه به مفهوم وحدت و کثرت در زندگی و ارتباطات نیز احساس می‌شود.
محو چه بود خویشتن کردن فنا
صحو چه بود یا ف تن از حق بقا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره دارد که چه معنی دارد از خود محو شدن و نمی‌توان به بهبودی و بقا دست یافت. او همچنین به این نکته اشاره می‌کند که خواب و بیداری حقیقی چیست و آیا واقعاً می‌توان به حقیقتی پایدار رسید. به طور کلی، این شعر به مساله شناخت خود و وجود اشاره دارد.
از من و مایی بکلی شو فنا
گر همی خواهی که یابی آن بقا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به جاودانگی برسی، باید از احساسات و وجود خود عبور کنی و به کلی از آن‌ها برتری پیدا کنی.
فرق چه بود عین غیر انگاشتن
جمع غیرش را عد م پنداشتن
هوش مصنوعی: تفاوت چیست بین این که چیزی را غیر از خود آن بدانیم و این که جمع غیر آن را عدم فرض کنیم؟
از همه وجهی جهان را غیر یار
هر که می بیند معطل می شمار
هوش مصنوعی: هر کسی که غیر از محبوب خود به زیبایی‌های دنیا نگاه می‌کند، در واقع خود را در اتلاف وقت به سر می‌برد.
صاحب تعطیل اهل فرق دان
کو ندید از حق درین عالم نشان
هوش مصنوعی: کسی که در مسائل مذهبی عادت به جدل و بحث دارد، هرگز نتوانسته نشانه‌ای از حقیقت را در این دنیا ببیند.
هر که گوید نیست کلی هیچ غیر
در یقین اوست مسجد عین دیر
هوش مصنوعی: هر کسی که بگوید در یقین چیزی جز حقیقت وجود ندارد، در واقع خود را به نادانی و کج‌فهمی محکوم کرده است، زیرا این فهم درست، نور معرفت و شناخت را در دل او خاموش کرده است.
صاحب جمع است و پیشش نیست فرق
جان او در بحر وحدت گشته غرق
هوش مصنوعی: او کسی است که جمع همه چیز را در دست دارد و میان او و دیگران تفاوتی وجود ندارد. جان او در دریاى وحدت غرق شده و از هرگونه جدایی و تفکیکی آزاد است.
جمع جمع است اینکه خود گوید عیان
در مرایای همه فاش و نهان
هوش مصنوعی: دسته‌ای از افراد به راحتی خود را نمایان می‌کنند و در میان همه، آشکار و پنهان، حقیقت خود را به زبان می‌آورند.
عین خواند هر چه آید در نظر
باز غیرش خواند از وجه دگر
هوش مصنوعی: هر چیزی را که در نظر بیفتد به‌وضوح مشاهده می‌کند، اما از جنبه‌ای دیگر، غیر از آنچه که دیده، آن را می‌خواند.
صاحب این مرتبه کامل بود
زانکه این آن هر دو را شامل بود
هوش مصنوعی: کسی که به این مقام دست یافته، کامل است؛ چرا که این مقام شامل هر دو جنبه می‌شود.
صحو بعد المحو و فرق بعد جمع
جمع جمع است بشنو ار داری توسمع
هوش مصنوعی: پس از زوال، بیداری است و پس از جمع، تفکیک و تمایز وجود دارد. اگر شنوا هستی، بشنو و درک کن.
جمع جمع آمد مقام عارفان
نیست زین اعلی کمال کاملان
هوش مصنوعی: مردم عادی نمی‌توانند به جایگاه و مقام عارفان برسند، زیرا آن‌ها در مرتبه‌ای بالاتر از کمال کاملان قرار دارند.
مشهد اهل کمال این مشهد است
قید هست و نیست چون بینی سدست
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای این است که مشهدی خاص از فضائل و کمالات برخوردار است و در آنجا محدودیت‌ها و ناچیز بودن بعضی از چیزها احساس نمی‌شود. وقتی به این مشهد نگاهی می‌اندازی، هیچ چیز نمی‌تواند تو را از درک و تجربه این کمالات باز دارد.
چشم بینا هر که دارد در جهان
از پس هر ذره حق بیند عیان
هوش مصنوعی: هر فردی که دارای بینش و بصیرت باشد، در این دنیا می‌تواند حقیقت را به وضوح در پس هر چیز کوچک و جزئی ببیند.
هر که او در صورت هر خیر و شر
دوست بیند او بود صاحبنظر
هوش مصنوعی: هرکس که در چهره دیگران، چه خوب و چه بد، خیر و نیکی ببیند، او فردی با بصیرت و آگاهی است.
زانکه هر چه در جهان دارد ظهور
هست او را بهره از ظلمات و نور
هوش مصنوعی: چون هر آنچه در جهان وجود دارد، ناشی از ظهور اوست، بنابراین او از تاریکی‌ها و روشنایی‌ها بهره‌مند است.
هر چه دارد در جهان نقش وجود
دو جهت در وی توان پیدا نمود
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جهان وجود دارد، می‌تواند دو جنبه یا وجه متفاوت را در خود به نمایش بگذارد.
آن یکی صورت دگر معنی بود
هر چه گویی غیر از این دعوی بود
هوش مصنوعی: هر ظاهری یک معنای دیگر دارد، هر چه بگویی غیر از این، ادعایی است نادرست.
از ره صورت نماید غیر دوست
چون نظر کردی به معنی جمله اوست
هوش مصنوعی: وقتی به ظاهر افراد نگاه می‌کنی، ممکن است کسی جز دوستت به چشم بیاید، اما اگر عمیق‌تر به شخصیت و معنای درون او توجه کنی، می‌بینی که حقیقتاً او همان دوست توست.
زان یکی ماعندکم ین ف د شنو
جز پی ما عنده باقی مرو
هوش مصنوعی: از آنچه نزد شماست، چیزی نخواهد ماند؛ جز آنچه که نزد ماست، پایدار می‌ماند.
کوزه چون بشکست می گویی سفال
چون سفالش خاک شد بنگر تو حال
هوش مصنوعی: وقتی کوزه می‌شکند، می‌گویی که چرا این سفال شکسته و به خاک تبدیل شده است. به حال خودت و اوضاعی که در آن هستی نگاه کن.
خاک می گویی ، کنون آن کوزه کو
معنی و صورت در آنجا باز جو
هوش مصنوعی: می‌گویی که خاک است، اما اکنون آن کوزه را در نظر بگیر و معنی و شکل آن را در آنجا بیاب.
آن هیولا کاین همه صورت بروست
هست هر جا آن صور نقش سبوست
هوش مصنوعی: این موجود عجیب که ظاهرهای زیادی دارد، در هر جایی که آن شکل‌ها وجود دارند، نقش روی سبو را به یاد می‌آورد.
تا نبینی آینه رخسار دوست
هر دو عالم در حقیقت عکس اوست
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره ی دوست را در آینه نبینی، بدان که هر چیزی در این دو جهان در حقیقت فقط انعکاس اوست.
گر نداری دیده از ما وام کن
از جهان بنگر به رویش بی سخن
هوش مصنوعی: اگر به ما توجهی نداری، لااقل از دنیای اطرافت نگاه کن و به زیبایی‌های آن بی‌نیاز از حرف و کلام توجه کن.
حسن لیلی رانیابد بیگمان
دیدۀ مجنون که تا بیند عیان
هوش مصنوعی: پیام این شعر بیانگر این است که زیبایی لیلی برای مجنون آن‌قدر آشکار و واضح است که هیچ تردیدی در آن نیست. مجنون با چشمانش به وضوح و به‌راحتی می‌تواند زیبایی او را ببیند و درک کند. در واقع، عشق مجنون به لیلی باعث شده است که او این زیبایی را با تمام وجود احساس کند.
روی عذرا کی براندازد نقاب
تا نبیند دیدۀ وامق پر آب
هوش مصنوعی: آیا زیبایی آن دختر چادرش را کنار می‌زند تا چشم‌های عاشق پر از اشک او را ببیند؟
روی او هر یک به روی دیده است
هر کسی حسنت ز سویی دیده است
هوش مصنوعی: هر کس زیبایی‌های تو را به گونه‌ای متفاوت دیده و برداشت کرده است؛ به طوری که زیبایی تو در نظر هر کسی جلوه‌ای خاص دارد.
نیست معشوقی دگر جز روی او
جمله را دام دل آمد موی او
هوش مصنوعی: جز چهره‌ی محبوب هیچ چیز دیگری وجود ندارد، و همه به خاطر زیبایی او، فریفته و گرفتار شده‌اند.
عاشق و معشوق غیر یار نیست
در حقیقت غیر او دیار نیست
هوش مصنوعی: عاشق و معشوق جز یار واقعی وجود ندارد و در حقیقت، غیر از او هیچ سرزمینی نیست.
فهم و دانش کو که تا گویم سخن
پر کنم جام و سبو از باده من
هوش مصنوعی: کجا هستند افرادی که با درک و دانش خود، بتوانند به من گوش دهند تا من گفتارم را بیان کنم و پیمان و جام را از شراب وجودم پر سازم؟
پرده بردارم ز اسرار یقین
فاش بنماید به عالم یوم دین
هوش مصنوعی: من پرده را کنار می‌زنم تا حقایق مسلم و یقینی را آشکار کنم؛ در آن روز روز محشر، این حقایق به همه نشان داده خواهد شد.
وانمایم هم در اینجا من عیان
آنچه موجود است در دار جهان
هوش مصنوعی: در اینجا می‌خواهم به وضوح نشان دهم که چه چیزهایی در این دنیا وجود دارد.
دیده کو تا یار بیند او عیان
گوش کو تا بشنود راز نهان
هوش مصنوعی: چشمی نیست که معشوق را ببیند و گوش‌هایی نیست که بتوانند رازهای پنهان را بشنوند.
چون ندیدم هیچ محرم در جهان
لاجرم خواهم نهان اسرار جان
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در این دنیا هیچ کسی را قابل اعتماد و نزدیک نمی‌بینم، بنابراین تصمیم دارم رازهای درونم را پنهان کنم.
یار پنهانست در زیر نقاب
همچو دریا کو نهان شد در حجاب
هوش مصنوعی: محبوب در سایه‌ی پنهانی است، مانند دریا که در پس پرده‌های حجاب مخفی شده است.
پرد بردار و جمال یار بین
دیده وا کن چهرۀ اسرار بین
هوش مصنوعی: پرهای خود را کنار بزن و زیبایی معشوق را ببین، چشمانت را بگشای و چهرۀ رازها را ببین.
نیست گردان چهرۀ موهوم را
پرده بگشا شاهد معلوم را
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن و چهرۀ واقعی و آشکار را ببین، نه تصویر غیرواقعی و خیالی.
خار و گ ل بنگر که از یک شاخ رست
تا شود پیش تو این معنی درست
هوش مصنوعی: به گل و خار نگاه کن که هر دو از یک شاخه آمده‌اند؛ تا این معنا برای تو روشن شود.
گر به صورت گل نماید غیر خار
خار و گ ل عینند در اصل و تبار
هوش مصنوعی: اگر چیزی به زیبایی گل به نظر برسد، در واقع فقط ظاهر است و در اصل و هویت، ممکن است همانند خار باشد.
گر بگویی خار و گل ضد همند
هم ز وجهی این سخن باشد پسند
هوش مصنوعی: اگر بگویی که خار و گل دشمن یکدیگرند، از دیدگاهی این حرف قابل قبول است.
ور همی گویی که خار و گل یکیست
عارفان را کی درین معنی شکیست
هوش مصنوعی: اگر می‌گویی که خار و گل یکی هستند، عارفان هیچ شکی در این حقیقت ندارند.
مرد عارف هر چه می گوید رواست
جاهل ار گوید صواب آ ن هم خطاست
هوش مصنوعی: مرد عارف هر چه بگوید درست است، اما اگر نادان چیزی بگوید، حتی اگر به نظر درست بیاید، اشتباه است.
چون نداری ذوق عرفان ای فقیه
قول رندان را شنو لاشک فیه
هوش مصنوعی: ای فقیه، چون که به درک و فهم عرفان نرسیده‌ای، پیشنهاد می‌کنم به سخنان عارفان گوش دهی؛ چرا که در آنها حقیقتی نهفته است.
هر چه نبود مر تر ا منکر نگو
صدق آور تا ک ه ره یابی بدو
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود ندارد را انکار نکن، زیرا ممکن است حقیقتی در آن باشد که تو را به سمت آن هدایت کند.
برتر از فهم و خیال ما و تو
هست عاشق را هزاران گفت وگو
هوش مصنوعی: عاشق دارای گفت‌وگوهای بسیاری است که از درک و تصور ما و تو فراتر می‌رود.
تو نداری ذوق ار ب اب صفا
گشته از آن منکر اهل خدا
هوش مصنوعی: اگر تو ذوق و شوق نداشته باشی، مثل کسی که صفای دلش را از دست داده و اهل خدا را انکار می‌کند، در واقع از زیبایی‌های روحانی محروم هستی.
آیت لایتهدوا از حق شنو
قایل اول قدیمی هم مشو
هوش مصنوعی: به این معنی است که علامتی وجود دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت و از حقیقت آگاه شد. بنابراین، نباید به گفته‌های کسانی که ذهن بسته‌ای دارند، توجه کرد.
سر عشق از فهم وعقلت برترست
ذوق عاشق از مقام دیگرست
هوش مصنوعی: عشق فرای درک و دانش انسان است و احساسات عاشق از سطحی متفاوت و والاتر برخوردارند.
مهر رویش بر همه ذرات تافت
هر یکی در خورد خود زو بهره یافت
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی چهره او بر تمام ذرات عالم می‌تابد و هر یک از آن‌ها به اندازه خود از این نور بهره‌مند می‌شوند.
دیده از قهرش جماد افتادگی
کرده از مهرش نبات استادگی
هوش مصنوعی: چشم‌ها به خاطر غضب او بی‌حرکت شده‌اند و به خاطر محبتش مانند گیاهان استوار و ایستاده مانده‌اند.
یافت حیوان بهر ه زو حسن و ثبات
گشت ز ایشان ظاهر انواع صفات
هوش مصنوعی: حیوانات از زیبایی و ثبات او بهره‌مند شدند و به همین دلیل ویژگی‌های مختلفی از خود را به نمایش گذاشتند.
مظهر گلشن بجز انسان نبود
هر چه بود از وی از او پیدا نبود
هوش مصنوعی: مظهر زیبایی و شکوفایی گلشن تنها انسان است و هر چه در این دنیا وجود دارد، از او سرچشمه می‌گیرد و به او نسبت داده نمی‌شود.
باز هر صنفی از او نوعی دگر
یافته فیضی به حکم دادگر
هوش مصنوعی: هر گروهی از او به طریقی دیگر بهره‌وری کرده و از بخشش خداوند به نفع خود استفاده کرده‌اند.
گرچه این خور بر همه یکسان بتافت
لیک هر یک در خور خود نور یافت
هوش مصنوعی: اگرچه خورشید به همه جا نور می‌افکند، اما هر کس به اندازه و ظرفیت خود از آن نور بهره‌مند می‌شود.
در درون خانه نور آ فتاب
هم به قدر روزنه افکند تاب
هوش مصنوعی: در داخل خانه، نور خورشید به اندازه‌ی یک روزنه تابش دارد.
روزن از هر سو گشا این خانه را
تا شود این خانه پر نور و ضیا
هوش مصنوعی: تمامی درها و پنجره‌ها را به روی این خانه باز کن تا این مکان مملو از نور و روشنایی شود.
سقف و دیوارش اگر سازی خراب
پر شود خانه ز نور آفتاب
هوش مصنوعی: اگرچه سقف و دیوار این خانه ممکن است خراب باشند، اما همچنان نور آفتاب می‌تواند آن را روشن کند و پر از روشنی کند.
چون حجاب نور حق دیوار ماست
نیست کن خود را که این هستی خطاست
هوش مصنوعی: چون نور حقیقت مانند دیواری میان ما قرار دارد، خود را از آن دور کن، زیرا وجود تو در این حالت نادرست است.
گر تو ذ وق نیستی دریا فتی
درفتاده اسب خود بشتافتی
هوش مصنوعی: اگر تو لذت و شوقی نداری، دریا را در دامان خویش فرو برده‌ای و به سوی اسبت شتابان رفته‌ای.
من نمی دانم که تو در چیستی
چون ننوشیدی تو جام نیستی
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم تو چه هستی، زیرا تو چیزی را نچشیده‌ای و در حقیقت وجود نداری.
گر تو برخیزی ز ما و من دمی
هر دو عالم پر ز خود بینی همی
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای از خود و دنیای خود فاصله بگیری، می‌توانی ببینی که هر دو عالم پر از وجودِ واقعی توست.
از چه در ما و منی چسبیده ای
رمز موتوا گوییا نشنیده ای
هوش مصنوعی: چرا به من و خودت چسبیده‌ای؟ گویی رمز زندگی را هنوز نشنیده‌ای.
چون تو از هستی خود برخاستی
در ص فایی صرف بزم آراستی
هوش مصنوعی: زمانی که تو از وجود خود فراتر رفتی، در جهانی خالص و بی‌زوال به آراستگی پرداخته‌ای.
تا نگردد کشف این حالت به تو
کی شوی واقف ز کنه خود ب گ و
هوش مصنوعی: تا وقتی که این حالت برای تو روشن نشود، نمی‌توانی به عمق وجود خود پی ببری.
کشف در معنی بود رفع حجاب
بود تو آم د به روی تو نقاب
هوش مصنوعی: درک حقیقت به معنای کنار زدن موانع و پرده‌هاست. وقتی تو می‌آیی، به روشنایی و وضوحی می‌رسی که پیش از آن در سایه بود.
پردۀ خود از میان بردار زود
تا عیان بینی به روی یار زود
هوش مصنوعی: زود پردۀ خود را کنار بزن تا به راحتی چهرۀ محبوبت را ببینی.
شد حجاب ذات ، اسما و صفات
پردۀ اسم و صفت شد کاینات
هوش مصنوعی: ذات خداوند به سبب اسم و صفاتش پنهان شده است و این اسم‌ها و صفات به عنوان پرده‌ای بر روی کائنات قرار گرفته‌اند.
تا تعین برنخیزد از میان
حق نها ن ست و نخواهدشد عیان
هوش مصنوعی: تا زمانی که حقیقت به وضوح مشخص نشود، هیچ چیزی نخواهد توانست خود را نمایان کند و به ظهور برسد.
چهرۀ معنی نهان در صورتست
صورت و معنی نقاب وحدتست
هوش مصنوعی: معنی در درون ظاهر پنهان است. ظاهر و معنا به مثابه‌ی یک نقاب عمل می‌کنند که وحدت را به نمایش می‌گذارد.
کیست اهل کشف و وجدان در جهان
آنک بیند روی جانان او عیان
هوش مصنوعی: کیست که در این دنیا توانایی درک و شهود دارد و می‌تواند زیبایی‌های محبوب واقعی خود را به روشنی ببیند؟
این تعین شد حجاب روی دوست
چونکه برخیزد تعین ج مله اوست
هوش مصنوعی: این خط به این معناست که وقتی دوست به حقیقت خود برسد و خود را نشان دهد، دیگر هیچ چیزی نمی‌تواند مانع از درک آن حقیقت شود. هویت و وجود او از هر قید و شرطی آزاد شده و خود را به وضوح نمایان می‌کند.
آنچه تو جویای آنی روز و شب
وز تویی شد او نهان ای بوالعجب
هوش مصنوعی: آنچه که هر روز و شب به دنبالش هستی، همانی است که از وجود تو نشأت می‌گیرد و به طرز شگفت‌انگیزی در درونت پنهان است.
چون دلت صا ف ی شود از جمله زین
پردۀ ما و تو برخیزد ز بین
هوش مصنوعی: زمانی که قلبت از هر گونه آلودگی پاک شود، تمام حجاب‌ها و فاصله‌ها میان من و تو کنار می‌رود.
نیست گردد صورت بالا و پست
حق عیان بیند به نقش هر چه هست
هوش مصنوعی: حق، نه در ظواهر و شکل‌های بالا و پایین مشخص می‌شود، بلکه او همه چیز را در حقیقت خود می‌بیند و در هر چیزی که وجود دارد، نشانه‌ای از خود را می‌یابد.
جمله ذرات جهان منصور وار
دایماً گویان انا الحق آشکار
هوش مصنوعی: تمامی ذرات جهان به روشنی فریاد می‌زنند که من حقیقت هستم، همان‌طور که منصور از خود حقیقت را اعلام کرد.
پنبۀ پندار را از گوش جان
گر بر آری بشنوی گفتارشان
هوش مصنوعی: اگر به درون و ناخودآگاهت گوش دهی و از افکار و تصورات بی‌اساس خود رها شوی، می‌توانی سخنان حقیقت را بشنوی.
آینه جان را مصفا کن ز زنگ
تا نماید روی جانان بی درنگ
هوش مصنوعی: جان خود را از آلودگی‌ها پاک کن تا بتوانی بدون تأخیر، زیبایی محبوب را مشاهده کنی.
گر لقای یار داری آرزو
دل بود دل آینه دیدار جو
هوش مصنوعی: اگر معشوقی در کنار داشته باشی، دل تو پر از آرزو و تمنای دیدار او خواهد بود.
آینه دل صاف کن از هر غبار
تا عی ا ن بنمایدت رخسار یار
هوش مصنوعی: دل خود را از هر آلایش و کدورت پاک کن تا بتوانی زیبایی چهره محبوبت را ببینی.
دل مصفا کن ز رنگ غیر دوست
تا عیان بینی که هستی جمله اوست
هوش مصنوعی: دل خود را از رنگ‌ها و تأثیرات دیگران خالی کن و فقط محبت دوست را در آن داشته باش تا بتوانی به وضوح ببینی که همه چیز در حقیقت همان اوست.
سد راه تو تویی آمد بدان
ورنه حق پیداست در کون و مکان
هوش مصنوعی: اگر مانع راه تو تنها خودتو هستی، پس باید به حقیقتی که در عالم و موجودات وجود دارد، توجه کنی.