گنجور

بخش ۴۱ - در بیان حقیقت عشق و آثار و احکام آن

عشق چه بود قطره دریا ساختن
از دو عالم با خدا پرداختن
عشق آن باشد که باطل حق شود
قید را بگذار د و مطلق شود
عشق از هستی خود وارستن است
در مقام سرمدی پیوستن است
عشق افراط محبت گفته اند
در این معنی چه نیکو سفته اند
عشق شد ایجاد عالم را سبب
گوش کن احببت ان اعرف ز رب
عشق آمد واسطه کون و مکان
گر نبودی عشق کی بودی جهان
عشق آمد عروة الوثقای دین
عشق باشد رهبر راه یقین
عشق عاشق را بود حبل المتین
عاشقی بالاترست از کفر و دین
عشق دریایی است بی قعر و کران
عشق بیرونست از شرح و بیان
در دل عاشق چو عشق آتش فروخت
هر چه جز معشوق بود آنجا بسوخت
گر مقام عشق مأوای تو شد
بر فراز نه فلک جای تو شد
عشق مرآت جمال روی اوست
عشق آرد مر ترا تا کوی دوست
دین عاشق ، عشق و تجرید و فناست
مذهبش تفرید و ترک ما سواست
عشق را هر دم دگرگون جلوه است
گاه زاهد سازدت گه رند ومست
گاه مؤمن گه مغ و ترسا کند
گاه شیخ شهر و گه رسوا کند
عشق دارد صد هزاران شعبده
گاه بتخانه کند گه معبده
گه اسیر خط و خالت می کند
گاه مست وجد و حالت می کند
گاه زاهد گاه فاسق سازدت
گه مخالف گه موافق سازدت
عشق می آرد ملک را بر زمین
می برد خاکی به چرخ هفتمین
عشق مشرک را موحد می کند
گه محقق را مقلد می کند
عشق اسیری را کند آزاد و فرد
عشق آزادان در آرد در کمند
عشق دارد هر زمانی جلوه ای
عشق با هر کس نماید عشوه ای
عشق آدم را اسیر دانه کرد
دام او شد دانه تا افسانه کرد
نوح را ز آن عشق طوفانی کند
تا که بر دعویش برهانی کند
عشق ابراهیم در نار آورد
از مه و خورشید بیزار آورد
عشق اسمعیل را قربان کند
دیدۀ یعقوب را گریان کند
عشق یوسف را از آن سازد غلام
تا که آرد مر زلیخا را به دام
عشق یوسف را بدارند قبا
پس به زندان آورد با صد جفا
عشق در داود چون آمد پدید
موم شد در دست او سنگ و حدید
عشق چون بیند سلیمان با وفا
آورد بلقیس از تخت سبا
عشق با ایوب چون دارد حضور
در میان صد بلا باشد صبور
عشق یونس را چو از جان سیر کرد
در میان ماهیی جاگیر کرد
عشق استغنا چو با یحیی نمود
دایماً با خوف و حزن و گریه بود
عشق موسی را به کوه طور برد
بهر دید دوست سوی نور برد
عشق عیسی را به گردن می برد
نیست کس واقف که تا چون می برد
عشق احمد را برد تا وصل دوست
لی مع اللّه در بیان حال اوست
عشق احمد را بود معراج دین
تا مقام او شود حق الیقین
عشق دارد جلوه ای با هر دلی
گر جنید و بایزید و بوعلی
عشق در هر مظهری نوعی نمود
عشق را هر دم ظهور تازه بود
عشق باید تا خرد انور شود
کیمیا باید که تا مس زر شود
کیمیا ساز است عشق عقل سوز
عشق ، ظلمانی کند روشن چو روز
مو کشانت عشق پیش شه برد
عقل کی در بزم وصلش ره برد
عقل کی بیند جمال عشق را
یا چه داند او کمال عشق را
عقل در راه سلامت می رود
عشق خود راه ملامت می رود
عقل در اسباب می دارد نظر
عشق می گوید مسبب را نگر
عقل گوید دنیی و عقبی بجو
عشق می گوید بجز مولی مگو
عقل گوید علم آموز و هنر
عشق می گوید ز هستی درگذر
عقل می جوید همیشه جاه و مال
عشق گوید جمله را کن پایمال
عقل گوید روز ۀ صحو و بقا
عشق گوید کو ره محو و فنا
عقل گوید عشق ویرانی کند
عشق گوید عقل نادانی کند
عقل می گوید برو کنجی نشین
عشق گوید نی برو رنجی گزین
عشق می گوید که ترک خویش کن
عقل می گوید که خود را پیش کن
عشق می گُ وید ز خود فانی بباش
عقل گوید در بقاء مأوا تراش
عشق گوی د هان نباشی خود نما
عقل گوید هر یکی را صد نما
عشق گوید نی ستی با ید گز ید
عقل می گوید که هستی کن پدید
عشق گوید درد و سوز و غم طلب
عقل گوید شادی و مرهم طلب
عشق گوید آتشی در جاه زن
عقل گوید آبرو می جو به فن
عشق گوید پاکباز و فرد باش
عقل گوید کسب کن عقل معاش
عشق گوید از دو عالم پاک شو
عقل گوید از پی این هر دو رو
عشق می گوید که وصل یار جو
عقل گوید بر محال این ره مپو
عشق می گوید قلندر می شوم
عقل گوید شیخ با فر می شوم
عشق می گوید طلب راه خمول
عقل گوید نی تو شهرت کن قبول
عشق گوید نامرادی پیشه کن
عقل گوید عاقبت اندیشه کن
عشق گوید نوش کن جام فنا
عقل گوید کی بودمستی ر و ا
عشق گوید نی ست گردان هر چه هست
عقل گوید رو معاش آور به دست
عشق آتش می زند در کاینات
عقل گوید بر خذر زین ترهات
عشق گوید دیر و ناقوست کجاست
عقل گوید ننگ و ناموست کجاست
عشق گوید خانه ویران می کنم
عقل گوید شهر عمران می ک نم
عشق گوید در بلا منز ل کنم
عقل گوید خویش بر عشرت زنم
عشق گوید می روم سویی سفر
عقل گوید شو مقیم اندر حضر
عشق گوید جز عیان چیزی مجو
عقل گوید در بیان برهان بگو
عشق گوید عقل سرگردان کجاست
عقل گوید عشق بی سامان کجاست
عشق می گوید که رو دیوانه شو
عقل گوید عاقل و فرزانه شو
عشق گوید عقل را مجنون کنم
عقل گوید عشق را مفتون کنم
عشق گوید عاشق قلاش باش
عقل گوید زاهد قلماش باش
عشق گوید من ز تلوین بگذرم
عقل گوید رو به تمکین آورم
عشق گوید پیشه کن بیچارگی
عقل گوید چاره جو یک بارگی
عشق گوید دور کن طول امل
عقل سازد حیله های هر محل
عشق گوید فکر دنیا هیچ نیست
عقل گوید طالب دنیا بسی است
عشق می گوید که خ اموشی به است
عقل گوید قل هم از امر شه است
عشق می گوید که هان درویش باش
عقل گوید عاقبت اندیش باش
عشق سوی کفر آرد مو کشان
عقل از اسلام می جوید نشان
عشق را شد دین و ملت نیستی
مرد عشقی گر ز خود فانیستی
در میان عشق و عقل این گفت و گوست
عشق قلاش و خرد اسباب جوست
چونکه آمد عشق، عقل آو ا ره شد
وز جفای او خرد بیچاره شد
یار خواهی در طریق عشق رو
وز خرد یکبارگی بیگانه شو
دامن عشاق حق آور بدست
پیششان چون خاک ره می باش پست
در پناه عاشقان جایی بجوی
گرد هر در بیش ازین هرزه مپوی
گفتۀ ایشان چو در در گوش کن
بشنو از عشاق بی سامان سخن
ترک کن این عقل پر افسانه را
عشق ورزی پیشه کن اینجا بیا
نوش کن یک جرعه ای از جام عشق
همچو ما آزاده شو در دام عشق
قبلۀ عشاق چه بود دیر عشق
همچو ما آزاد شو از غیر عشق
رهزن راهست عقل حیله جو
جز ز شحن ۀ عشق ناید دفع او
رهنمای عاشقان عشقست و بس
عاشقان را عشق شد فریاد رس
هر که راه عشق جانان می رود
زود مست بادۀ وصلش شود
یک قدم هر ک و به عشق او نهاد
دولت عالم مر او را دست داد
حق جهان را از محبت آفرید
وز محبت هر دو عالم شد پدید
از خدا احببت ان اعرف شنو
در محبت ساز جان و دل گرو
شد محبت را ظهور از اعتدال
بی محبت کی شود پیدا کمال
از محبت چون جهان را شد نظام
کارها بی عشق کی گردد تمام
هر دلی را کز محبت شور نیست
ز آفتاب عشق او را نور نیست
هر که با عشق و محبت آشناست
محرم درگاه خاص کبریاست
در طریق عاشقان برتر مقام
از محبت نیست بشنو و السلام
گر محبت بی ن قاب آید برون
می کند افسون عالم را فسون
گر ز نور عشق تابد یک شرر
از تف او خلق را سوزد جگر
جان که از نور محبت باصفاست
او به بزم وصل جانان آشناست
هر که شد جوی ا ی وصل از خاص و عام
بی محبت نیست کار او تمام
از محبت گشت ظاهر هر چه هست
وز محبت می نماید نیست هست
گر علم بیرون نزد سلطان عشق
ملک جانها از چه شد ویران عشق
شد محبت روح و عالم همچو تن
گر نباشد جان چه کار آید بدن
چونکه دارد عشق هر جایی ظهور
میل دل هر سو اگر باشد چه دور
جان بهر سویی که مایل می شود
او به بوی دوست آن سو می رود
هیچ طالب را جز او مطلوب نیست
در دو عالم غیر او محبوب نیست
غرق دریای محبت گر شوی
از کمال عشق رمزی بشنوی
هر چه دارد در جهان بود و نمود
ا ز طفیل عشق آمد در وجود
شد علامات محبت در جهان
ترک کبر و هستی و سود و زیان
صورت معشوق و عاشق را یقین
آینه حسن و جمال عشق بین
عشق آمد رابطه اندر جهان
آینه معشوق و عاشق عشق دان
حسن او بی عشق ما نبود تمام
کی نماید بی گدا جود کرام
ناز معشوقی همی گردد عیان
از نیاز عاشقان جانفشان
گر نیاز عاشق دیوانه نیست
ناز معشوقی نمی داند که چیست
سنگ خارا از محبت نرم شد
همچو یخ افسرد و از وی گرم شد
این محبت شاه را سازد گدا
می ک ند او هر گدا را پادشا
هر کسی کو از محبت نور یافت
از غم و شادی بکلی روی تافت
اندرین ره سالها هر کو شتافت
بی محبت وصل جانان را نیافت
از محبت ذره خورشید آمده است
وز محبت قطره ای دریا شده است
از محبت مرده زنده می شود
وز محبت شاه بنده می شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق چه بود قطره دریا ساختن
از دو عالم با خدا پرداختن
هوش مصنوعی: عشق یعنی اینکه بتوانی از یک قطره آب، دریایی بزرگ بسازی و با خداوند ارتباطی عمیق برقرار کنی.
عشق آن باشد که باطل حق شود
قید را بگذار د و مطلق شود
هوش مصنوعی: عشق حقیقی به گونه‌ای است که قادر است محدودیت‌ها و قید و بندها را از بین ببرد و به انسان آزادی و بی‌قیدی بدهد.
عشق از هستی خود وارستن است
در مقام سرمدی پیوستن است
هوش مصنوعی: عشق یعنی رهایی از وجود و پیوستن به مقام ابدی و بی‌پایان.
عشق افراط محبت گفته اند
در این معنی چه نیکو سفته اند
هوش مصنوعی: عشق را به عنوان محبت زیاد و فراوان تعریف کرده‌اند و در این مورد، تعبیر بسیار زیبا و دقیقی ارائه شده است.
عشق شد ایجاد عالم را سبب
گوش کن احببت ان اعرف ز رب
هوش مصنوعی: عشق باعث پیدایش جهان شده است. به دقت گوش کن؛ من دوست دارم که از یارم آگاه شوم.
عشق آمد واسطه کون و مکان
گر نبودی عشق کی بودی جهان
هوش مصنوعی: عشق به عنوان یک عامل و مسبب میان عالم و وجود آمده است و اگر عشق وجود نداشت، جهان چگونه می‌توانست شکل بگیرد و وجود داشته باشد؟
عشق آمد عروة الوثقای دین
عشق باشد رهبر راه یقین
هوش مصنوعی: عشق به عنوان پیوند محکمی در دین معرفی شده و به عنوان راهنمایی برای برقراری یقین و باورهای محکم در زندگی مطرح می‌شود.
عشق عاشق را بود حبل المتین
عاشقی بالاترست از کفر و دین
هوش مصنوعی: عشق، برای عاشق، مانند یک رشته محکم و استوار است. این احساس قوی‌تر از هر نوع باور یا نادانی است، چرا که عشق از هر دو دین و کفر فراتر می‌رود.
عشق دریایی است بی قعر و کران
عشق بیرونست از شرح و بیان
هوش مصنوعی: عشق همچون دریایی است که هیچ انتها و عمقی ندارد و فرای هرگونه توضیح و توصیف و بیان است.
در دل عاشق چو عشق آتش فروخت
هر چه جز معشوق بود آنجا بسوخت
هوش مصنوعی: وقتی که عشق در دل عاشق شعله‌ور می‌شود، هر چیزی غیر از محبوبش در آن دل می‌سوزد و از بین می‌رود.
گر مقام عشق مأوای تو شد
بر فراز نه فلک جای تو شد
هوش مصنوعی: اگر عشق جایگاه تو شود، دیگر هیچ جایگاه بالاتر از آسمان برای تو وجود نخواهد داشت.
عشق مرآت جمال روی اوست
عشق آرد مر ترا تا کوی دوست
هوش مصنوعی: عشق همچون آینه‌ای است که زیبایی چهره او را نشان می‌دهد و عشق تو را به سمت منزلت دوست می‌کشاند.
دین عاشق ، عشق و تجرید و فناست
مذهبش تفرید و ترک ما سواست
هوش مصنوعی: محبت واقعی به سادگی و از خودگذشتگی می‌انجامد، و باور او تنها به یگانگی و رها کردن هر آنچه غیر از اوست، معطوف می‌شود.
عشق را هر دم دگرگون جلوه است
گاه زاهد سازدت گه رند ومست
هوش مصنوعی: عشق در هر لحظه شکلی جدید به خود می‌گیرد؛ گاهی می‌تواند تو را به انسان زاهد و عبادت‌گزار تبدیل کند و در دیگر لحظه، تو را به فردی آزاد و خوشگذران مبدل کند.
گاه مؤمن گه مغ و ترسا کند
گاه شیخ شهر و گه رسوا کند
هوش مصنوعی: اگرچه انسان‌ها در زندگی خود ممکن است گاهی دچار تردید شوند و به باورها و دین‌های مختلفی روی بیاورند، اما در این میان برخی افراد همچنان به عنوان پیشوایان و راهنمایان مذهبی شناخته می‌شوند، در حالی که ممکن است رفتارهای غیرمعمول و ناپسندی نیز از خود نشان دهند.
عشق دارد صد هزاران شعبده
گاه بتخانه کند گه معبده
هوش مصنوعی: عشق دارای بسیاری از رازها و جادوهاست که گاهی به شکل بتخانه و گاهی به صورت معبد در می‌آید.
گه اسیر خط و خالت می کند
گاه مست وجد و حالت می کند
هوش مصنوعی: گاهی تو را در بند زیبایی های چهره‌ات می‌افکند و گاهی تو را در حالتی شاد و سرمست قرار می‌دهد.
گاه زاهد گاه فاسق سازدت
گه مخالف گه موافق سازدت
هوش مصنوعی: گاهی تو را به سمت زهد و پارسایی می‌کشاند و گاهی به سمت فسق و خلاف می‌برد. گاه در کنار کسانی هستی که با تو هم‌نظرند و گاه در تضاد با آن‌ها قرار می‌گیری.
عشق می آرد ملک را بر زمین
می برد خاکی به چرخ هفتمین
هوش مصنوعی: عشق سبب می‌شود که مقام‌ها و قدرت‌ها به زمین بیفتند و انسان‌های خاکی به اوج آسمان‌ها دست یابند.
عشق مشرک را موحد می کند
گه محقق را مقلد می کند
هوش مصنوعی: عشق، آن شخصی که در اعتقادش به خدا چندگانه‌پرست است، را به یکتاپرستی می‌کشاند و گاهی هم کسانی را که در فهمشان به حقیقت رسیده‌اند، به تقلید و پیروی از دیگران می‌اندازد.
عشق اسیری را کند آزاد و فرد
عشق آزادان در آرد در کمند
هوش مصنوعی: عشق می‌تواند کسی را که اسیر است رها کند، و همچنین فردی که آزاد است را به دام بیندازد.
عشق دارد هر زمانی جلوه ای
عشق با هر کس نماید عشوه ای
هوش مصنوعی: عشق در هر زمان شکلی خاص و جاذبه‌ای متفاوت دارد و با هر فردی به شیوه‌ای منحصر به فرد خود را نشان می‌دهد.
عشق آدم را اسیر دانه کرد
دام او شد دانه تا افسانه کرد
هوش مصنوعی: عشق، انسان را به دام می‌اندازد و او را به چیزی شبیه دانه‌ای می‌کند که در افسانه‌ها نقش دارد.
نوح را ز آن عشق طوفانی کند
تا که بر دعویش برهانی کند
هوش مصنوعی: نوح به خاطر عشق و شوری که دارد، به طوفانی دچار می‌شود تا بتواند بر ادعای خود شاهدی بیاورد.
عشق ابراهیم در نار آورد
از مه و خورشید بیزار آورد
هوش مصنوعی: عشق ابراهیم او را از آتش نجات داد و باعث شد که از زیبایی‌های دنیا، مانند ماه و خورشید، بی‌نیاز شود.
عشق اسمعیل را قربان کند
دیدۀ یعقوب را گریان کند
هوش مصنوعی: عشق اسماعیل باعث می‌شود که یعقوب با دیده‌ای اشکبار فراق او را تحمل کند و نگران شود.
عشق یوسف را از آن سازد غلام
تا که آرد مر زلیخا را به دام
هوش مصنوعی: عشق یوسف باعث می‌شود که غلام، زلیخا را به دام بیندازد.
عشق یوسف را بدارند قبا
پس به زندان آورد با صد جفا
هوش مصنوعی: عشق یوسف را با لباس زیبا زینت بخشیدند، اما او را با هزاران ظلم و خاری به زندان بردند.
عشق در داود چون آمد پدید
موم شد در دست او سنگ و حدید
هوش مصنوعی: عشق در وجود داود به قدری قوی و تاثیرگذار بود که سنگ و آهن در دستان او مانند موم نرم و برای شکل‌گیری و تغییرپذیر شد.
عشق چون بیند سلیمان با وفا
آورد بلقیس از تخت سبا
هوش مصنوعی: زمانی که عشق چشمش به سلیمان وفادار بیفتد، بلقیس را از تخت سبا می‌آورد.
عشق با ایوب چون دارد حضور
در میان صد بلا باشد صبور
هوش مصنوعی: عشق، مانند ایوب، وقتی در میان هزاران مشکل قرار دارد، باید صبوری کند.
عشق یونس را چو از جان سیر کرد
در میان ماهیی جاگیر کرد
هوش مصنوعی: عشق یونس وقتی او را از زندگی خسته کرد، او را در دل یک ماهی قرار داد.
عشق استغنا چو با یحیی نمود
دایماً با خوف و حزن و گریه بود
هوش مصنوعی: عشق موجب بی‌نیازی است، اما یحیی همیشه در حال ترس، اندوه و گریه بود.
عشق موسی را به کوه طور برد
بهر دید دوست سوی نور برد
هوش مصنوعی: عشق موسی او را به کوه طور برد تا به دیدار دوست برود و به نور نزدیک شود.
عشق عیسی را به گردن می برد
نیست کس واقف که تا چون می برد
هوش مصنوعی: عشق به مانند عیسی برای خود را به دوش می‌کشد و هیچ‌کس نمی‌داند که این عشق چگونه او را می‌برد و چه مسیری در پیش دارد.
عشق احمد را برد تا وصل دوست
لی مع اللّه در بیان حال اوست
هوش مصنوعی: عشق احمد او را به وصال دوست رساند و حال او را در نزد خداوند می‌گوید.
عشق احمد را بود معراج دین
تا مقام او شود حق الیقین
هوش مصنوعی: عشق به احمد، جلوه‌ای از بالاترین مرتبه دین است تا اینکه مقام او به حقیقتی محکم و غیرقابل تردید تبدیل شود.
عشق دارد جلوه ای با هر دلی
گر جنید و بایزید و بوعلی
هوش مصنوعی: عشق برای هر قلب و روحی شکلی متفاوت و خاص دارد، چه این دل‌ها متعلق به مردانی بزرگ چون جنید، بایزید و بوعلی باشد.
عشق در هر مظهری نوعی نمود
عشق را هر دم ظهور تازه بود
هوش مصنوعی: عشق در هر شکل و جایی به نحوی جدید و تازه خودش را نشان می‌دهد و هر لحظه جلوه‌ای نو از آن بروز می‌کند.
عشق باید تا خرد انور شود
کیمیا باید که تا مس زر شود
هوش مصنوعی: عشق باید به اندازه‌ای کامل و راستین باشد که بتواند عقل و دانایی را روشن کند، و همچنین باید به گونه‌ای باشد که از چیزهای ناپایدار و عادی، ارزش‌های باارزش و جاودانه بسازد.
کیمیا ساز است عشق عقل سوز
عشق ، ظلمانی کند روشن چو روز
هوش مصنوعی: عشق مانند کیمیا است، که عقل را از بین می‌برد و در عین حال می‌تواند تاریکی‌ها را به روشنی روز تبدیل کند.
مو کشانت عشق پیش شه برد
عقل کی در بزم وصلش ره برد
هوش مصنوعی: عشق تو مانند مویی است که مرا می‌کشد و عقل من در محفل وصالت هرگز توانایی راه یافتن را ندارد.
عقل کی بیند جمال عشق را
یا چه داند او کمال عشق را
هوش مصنوعی: عقل نمی‌تواند زیبایی عشق را ببیند یا به درستی کمال عشق را درک کند.
عقل در راه سلامت می رود
عشق خود راه ملامت می رود
هوش مصنوعی: عقل به سمتی می‌رود که انسان را به سلامت و بهبودی می‌رساند، اما عشق ممکن است انسان را به چالش‌ها و مشکلات بکشاند.
عقل در اسباب می دارد نظر
عشق می گوید مسبب را نگر
هوش مصنوعی: عقل به جنبه‌های مختلف و ابزارها توجه دارد، اما عشق به مسبب و علت اصلی توجه می‌کند.
عقل گوید دنیی و عقبی بجو
عشق می گوید بجز مولی مگو
هوش مصنوعی: عقل به ما می‌گوید که به دنبال دنیا و آخرت باش، اما عشق می‌گوید که جز محبت و لطف خداوند چیزی را نگو.
عقل گوید علم آموز و هنر
عشق می گوید ز هستی درگذر
هوش مصنوعی: عقل به تو می‌گوید که علم و دانش کسب کنی، اما عشق به تو می‌آموزد که از دنیای مادی و زنده بودن فراتر بروی و به عمق احساسات و روابط انسانی توجه کنی.
عقل می جوید همیشه جاه و مال
عشق گوید جمله را کن پایمال
هوش مصنوعی: عقل همیشه به دنبال مقام و ثروت است، اما عشق به همه چیز دستور می‌دهد که زیر پا گذاشته شود.
عقل گوید روز ۀ صحو و بقا
عشق گوید کو ره محو و فنا
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید که باید در روشنی و ثبات زندگی کرد، اما عشق می‌گوید که باید به دنبال ناپدید شدن و فنا رفت.
عقل گوید عشق ویرانی کند
عشق گوید عقل نادانی کند
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید که عشق باعث ویرانی و خراب شدن می‌شود، اما عشق پاسخ می‌دهد که عقل نادان است و نمی‌داند چه زیبایی‌هایی در عشق وجود دارد.
عقل می گوید برو کنجی نشین
عشق گوید نی برو رنجی گزین
هوش مصنوعی: عقل به تو توصیه می‌کند که گوشه‌ای بنشینی و آرام بگیری، اما عشق به تو می‌گوید نه، باید به دنبال رنج بروی و بار مشکلات را به دوش بکشی.
عشق می گوید که ترک خویش کن
عقل می گوید که خود را پیش کن
هوش مصنوعی: عشق به تو فرمان می‌دهد که از خودت دوری کنی، در حالی که عقل به تو توصیه می‌کند که به خودت احترام بگذاری و خود را جلو بیاری.
عشق می گُ وید ز خود فانی بباش
عقل گوید در بقاء مأوا تراش
هوش مصنوعی: عشق به تو می‌گوید که از خود رها شو و فانی باش؛ اما عقل به تو می‌گوید که جایی را برای خود درست کن و در آن بمان.
عشق گوی د هان نباشی خود نما
عقل گوید هر یکی را صد نما
هوش مصنوعی: محبت و عشق در واقع یک گوهر ارزشمند است که اگر در دل نباشد، هر چه تلاش کنی، عقل و خرد نمی‌تواند به تنهایی آن را نمایان کند. هر کس بر اساس نگاه خود به عشق، تصویری متفاوت خواهد داشت.
عشق گوید نی ستی با ید گز ید
عقل می گوید که هستی کن پدید
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید به دنبال من برو و از خودت غافل نشو، اما عقل می‌گوید که باید به واقعیت‌ها و وجود خودت توجه کنی.
عشق گوید درد و سوز و غم طلب
عقل گوید شادی و مرهم طلب
هوش مصنوعی: عشق به انسان می‌گوید که با درد و رنج و غم روبه‌رو شود، در حالی که عقل به او می‌گوید باید به دنبال شادی و تسکین باشد.
عشق گوید آتشی در جاه زن
عقل گوید آبرو می جو به فن
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که باید با شجاعت و نترسیدن در میدان عشق وارد شوی، در حالی که عقل به تو می‌گوید باید به آبرو و حیثیت خود توجه کنی و از هنر و تدبیر برای حفظ آن استفاده کنی.
عشق گوید پاکباز و فرد باش
عقل گوید کسب کن عقل معاش
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که با عشق و خلوص زندگی کن و به تنهایی خودت را بساز، در حالی که عقل توصیه می‌کند که برای زندگی و معیشت خود تلاش کنی و به‌دنبال علم و دانش باشی.
عشق گوید از دو عالم پاک شو
عقل گوید از پی این هر دو رو
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که از هر دو دنیای مادی و معنوی رها شو، اما عقل به تو می‌گوید که به دنبال این دو برو.
عشق می گوید که وصل یار جو
عقل گوید بر محال این ره مپو
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که به معشوقت نزدیک شو، در حالی که عقل می‌گوید این کار غیرممکن است. پس در این مسیر قدم نگذار.
عشق می گوید قلندر می شوم
عقل گوید شیخ با فر می شوم
هوش مصنوعی: عشق به من می‌گوید که باید بی‌قید و شرط و آزاد زندگی کنم، در حالی که عقل به من می‌گوید که باید منضبط و بااحتیاط مانند یک مفتی یا عارف زندگی کنم و از لذت‌های دنیوی نیز بهره‌مند شوم.
عشق می گوید طلب راه خمول
عقل گوید نی تو شهرت کن قبول
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که باید در طلب و جستجوی آنچه می‌خواهی باشی، اما عقل می‌گوید که نه، باید به معروفیت و شهرت خود فکر کنی.
عشق گوید نامرادی پیشه کن
عقل گوید عاقبت اندیشه کن
هوش مصنوعی: عشق به تو می‌گوید که بی‌توجه به مشکلات و ناکامی‌ها عمل کنی، اما عقل به تو توصیه می‌کند که عاقبت کارهایت را در نظر بگیری و با تدبیر عمل کنی.
عشق گوید نوش کن جام فنا
عقل گوید کی بودمستی ر و ا
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که از شربت فنا بنوش و خود را در آن غرق کن، اما عقل می‌پرسد که این مستانی که می‌گویی چه زمانی برای من پیش آمده است؟
عشق گوید نی ست گردان هر چه هست
عقل گوید رو معاش آور به دست
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید همه چیز را رها کن و فقط به عشق بپرداز، اما عقل می‌گوید که باید تلاش کنی و معاش خود را به دست بیاوری.
عشق آتش می زند در کاینات
عقل گوید بر خذر زین ترهات
هوش مصنوعی: عشق مانند آتش در جهان می‌سوزد و عقل به انسان می‌گوید که از این سخنان بی‌پایه و بی‌معنا دوری کند.
عشق گوید دیر و ناقوست کجاست
عقل گوید ننگ و ناموست کجاست
هوش مصنوعی: عشق به من می‌گوید که مهم نیست زمان و مکان کجاست، اما عقل به من می‌گوید که باید مراقب آبرو و حیثیت خود باشم.
عشق گوید خانه ویران می کنم
عقل گوید شهر عمران می ک نم
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که بی‌محابا ویرانی به بار می‌آورم، اما عقل برعکس، به ساخت و ساز و رشد توجه دارد.
عشق گوید در بلا منز ل کنم
عقل گوید خویش بر عشرت زنم
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید در میان مشکلات و دشواری‌ها منزلت را بیاب، اما عقل می‌گوید که باید به خوشی و لذت بپردازی.
عشق گوید می روم سویی سفر
عقل گوید شو مقیم اندر حضر
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که من به سفر می‌روم، در حالی که عقل توصیه می‌کند که در همین جا بمان و مستقر شو.
عشق گوید جز عیان چیزی مجو
عقل گوید در بیان برهان بگو
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که چیزی جز حقیقت را جستجو نکن، در حالی که عقل می‌گوید که باید در بیان خود دلایل و شواهد بیاری.
عشق گوید عقل سرگردان کجاست
عقل گوید عشق بی سامان کجاست
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید عقل کجاست که سرگردان است و عقل نیز در پاسخ می‌گوید عشق کجاست که بی‌نظم است.
عشق می گوید که رو دیوانه شو
عقل گوید عاقل و فرزانه شو
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که کنجکاو و بی‌پروا باش، اما عقل توصیه می‌کند که با احتیاط و هوشمندانه عمل کنی.
عشق گوید عقل را مجنون کنم
عقل گوید عشق را مفتون کنم
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که عقل را دیوانه می‌کنم و عقل پاسخ می‌دهد که من هم عشق را شگفت‌زده می‌کنم.
عشق گوید عاشق قلاش باش
عقل گوید زاهد قلماش باش
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که برای عاشق باید بی‌خیال و آزاد بود و هیچ چیز را جدی نگرفت، اما عقل می‌گوید که باید با پرهیزکاری و زهد زندگی کرد و خود را محدود کرد.
عشق گوید من ز تلوین بگذرم
عقل گوید رو به تمکین آورم
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که من از تغییرات و تنوع گذشته و چیزهای مختلف می‌گذرم، در حالی که عقل به من توصیه می‌کند که به آرامش و تسلیم در برابر واقعیت‌های زندگی بپردازم.
عشق گوید پیشه کن بیچارگی
عقل گوید چاره جو یک بارگی
هوش مصنوعی: عشق به تو می‌گوید با فقر و بیچارگی کنار بیا و زندگی‌ات را بپذیر، اما عقل به تو می‌گوید که باید راه حلی پیدا کنی و یک‌دفعه همه چیز را تغییر بده.
عشق گوید دور کن طول امل
عقل سازد حیله های هر محل
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که آرزوهای طولانی را دور کن؛ زیرا عقل در هر موقعیتی تدبیر و نیرنگی می‌تراشد.
عشق گوید فکر دنیا هیچ نیست
عقل گوید طالب دنیا بسی است
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که فکر کردن به دنیا insignificant و بی‌فایده است، اما عقل می‌گوید که انسان به دنبال دنیا و امور دنیایی است.
عشق می گوید که خ اموشی به است
عقل گوید قل هم از امر شه است
هوش مصنوعی: عشق به ما می‌گوید که سکوت بهتر است، در حالی که عقل می‌گوید که بر اساس عقل باید عمل کرد. عشق بر اساس احساسات و شوق است، در حالی که عقل بیشتر به منطقی بودن و تدبیر می‌پردازد.
عشق می گوید که هان درویش باش
عقل گوید عاقبت اندیش باش
هوش مصنوعی: عشق به انسان می‌گوید که بی‌پروا و آزاد زندگی کن و به دوستی و احساساتت تکیه کن. اما عقل به او توصیه می‌کند که در زندگی محتاط و دوراندیش باشد و به عاقبت کارهایش فکر کند.
عشق سوی کفر آرد مو کشان
عقل از اسلام می جوید نشان
هوش مصنوعی: عشق انسان را به سوی بی‌دینی می‌کشاند و در عین حال، عقل در جستجوی نشانه‌هایی از ایمان است.
عشق را شد دین و ملت نیستی
مرد عشقی گر ز خود فانیستی
هوش مصنوعی: عشق به اندازه‌ای اهمیت دارد که جایگزین دین و ملت شده است. اگر مرد عشق هستی، باید از خودت بگذری و در عشق ذوب شوی.
در میان عشق و عقل این گفت و گوست
عشق قلاش و خرد اسباب جوست
هوش مصنوعی: عشق و عقل در حال بحث و گفت‌و‌گو هستند. عشق ناپایدار و بی‌اساس است، در حالی که عقل وسیله‌ای برای جستجوی حقیقت و درک امور است.
چونکه آمد عشق، عقل آو ا ره شد
وز جفای او خرد بیچاره شد
هوش مصنوعی: وقتی عشق وارد شد، عقل به کلی فراموش شد و از ظلم و ستم عشق، خرد و فهم بیچاره و ناتوان گشت.
یار خواهی در طریق عشق رو
وز خرد یکبارگی بیگانه شو
هوش مصنوعی: اگر دنبال یار و همدمی در راه عشق هستی، برای یک بار هم که شده از فکر و عقل خود فاصله بگیر و بی‌ثمر بودن آن را تجربه کن.
دامن عشاق حق آور بدست
پیششان چون خاک ره می باش پست
هوش مصنوعی: محبت و عشق به معشوقان الهی بسیار ارزشمند و بزرگوار است، اما در برابر مقام و منزلت آن‌ها، باید به خود humildگی و تواضع نشان دهیم و خود را ناچیز و بی‌ارزش بدانیم.
در پناه عاشقان جایی بجوی
گرد هر در بیش ازین هرزه مپوی
هوش مصنوعی: به دنبال عشق و محبت در میان عاشقان باش و بیش از این در جستجوی بی‌هدفی و سرگردانی در دروازه‌های مختلف نباش.
گفتۀ ایشان چو در در گوش کن
بشنو از عشاق بی سامان سخن
هوش مصنوعی: به سخنان آنها گوش کن و از عاشقان بدون سامان روایت‌ها را بشنو.
ترک کن این عقل پر افسانه را
عشق ورزی پیشه کن اینجا بیا
هوش مصنوعی: عقل و فکر پر از قصه‌ها را کنار بگذار و به جای آن به عشق و عاشقی روی بیاور. به اینجا بیا و عشق را در زندگی‌ات جاری کن.
نوش کن یک جرعه ای از جام عشق
همچو ما آزاده شو در دام عشق
هوش مصنوعی: یک جرعه از زندگی عاشقانه را بنوش و مانند ما از آزادی و بی‌قیدی در عشق بهره‌مند شو.
قبلۀ عشاق چه بود دیر عشق
همچو ما آزاد شو از غیر عشق
هوش مصنوعی: عاشقان همیشه به چه چیزی توجه دارند؟ معبد عشق مانند ما، باید از دیگران آزاد باشد و فقط به عشق بپردازد.
رهزن راهست عقل حیله جو
جز ز شحن ۀ عشق ناید دفع او
هوش مصنوعی: عقل حیله‌گر مانند یک دزد در مسیر زندگی است و تنها راهی که می‌توانیم از شر آن خلاص شویم، عشق و محبت است.
رهنمای عاشقان عشقست و بس
عاشقان را عشق شد فریاد رس
هوش مصنوعی: عشق تنها راهنمای عاشقان است و به عنوان نجات‌دهنده آنها عمل می‌کند.
هر که راه عشق جانان می رود
زود مست بادۀ وصلش شود
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر عشق محبوب قدم بردارد، زود تحت تاثیر شادی و لذتی از وصال او قرار می‌گیرد.
یک قدم هر ک و به عشق او نهاد
دولت عالم مر او را دست داد
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق او قدمی بردارد، برای او سرنوشت و موفقیت‌های بزرگی پیش خواهد آمد.
حق جهان را از محبت آفرید
وز محبت هر دو عالم شد پدید
هوش مصنوعی: جهان به خاطر عشق و محبت خلق شده است و از این محبت، هر دو جهان به وجود آمده‌اند.
از خدا احببت ان اعرف شنو
در محبت ساز جان و دل گرو
هوش مصنوعی: از خدا می‌خواهم که مرا درک کند تا در محبت، جان و دل خود را به او تقدیم کنم.
شد محبت را ظهور از اعتدال
بی محبت کی شود پیدا کمال
هوش مصنوعی: محبت زمانی به شکوفایی می‌رسد که در تعادل باشد؛ بدون محبت، کمال و زیبایی پدیدار نخواهد شد.
از محبت چون جهان را شد نظام
کارها بی عشق کی گردد تمام
هوش مصنوعی: وقتی محبت در جهان حاکم شد، همه چیز به نظم و سامان می‌افتد، اما بدون عشق هیچ چیز کامل نمی‌شود.
هر دلی را کز محبت شور نیست
ز آفتاب عشق او را نور نیست
هوش مصنوعی: هر دلی که احساس محبت و شوق نداشته باشد، به نوعی از نور و روشنی عشق بی‌بهره است.
هر که با عشق و محبت آشناست
محرم درگاه خاص کبریاست
هوش مصنوعی: کسی که به عشق و محبت آشنا باشد، به درگاه ویژه و مخصوص الهی راه پیدا می‌کند.
در طریق عاشقان برتر مقام
از محبت نیست بشنو و السلام
هوش مصنوعی: در راه عاشق‌ها، هیچ چیز بالاتر از محبت وجود ندارد. این را بپذیر و بس.
گر محبت بی ن قاب آید برون
می کند افسون عالم را فسون
هوش مصنوعی: اگر عشق و محبت بدون قید و شرط آزاد شود، همه چیز را تحت تاثیر و جادوگری خود قرار می‌دهد.
گر ز نور عشق تابد یک شرر
از تف او خلق را سوزد جگر
هوش مصنوعی: اگر تنها یک جرقه از نور عشق تابش کند، دل‌های مردم را می‌سوزاند.
جان که از نور محبت باصفاست
او به بزم وصل جانان آشناست
هوش مصنوعی: جان که پر از نور و محبت است، در مجالس وصال محبوب خود، آشنا و نزدیک است.
هر که شد جوی ا ی وصل از خاص و عام
بی محبت نیست کار او تمام
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال وصل و ارتباط با دیگران باشد، چه از میان خاصان و چه از میان عامه، اگر محبت و دوستی در کارش نباشد، کارش کامل نخواهد بود.
از محبت گشت ظاهر هر چه هست
وز محبت می نماید نیست هست
هوش مصنوعی: محبت باعث می‌شود تا هر چیزی که وجود دارد، جلوه‌گر شود و در واقع هیچ چیزی نمی‌تواند در عدم محبت وجود داشته باشد. محبت همه‌چیز را به نمایش می‌گذارد و نشان می‌دهد که وجود واقعی در محبت نهفته است.
گر علم بیرون نزد سلطان عشق
ملک جانها از چه شد ویران عشق
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش به دست سلطان عشق نباشد، پس چرا عشق جان‌ها را به ویرانی می‌کشاند؟
شد محبت روح و عالم همچو تن
گر نباشد جان چه کار آید بدن
هوش مصنوعی: محبت مانند روحی است که به جهان جان می‌بخشد؛ اگر جان نباشد، بدن چه فایده‌ای دارد؟
چونکه دارد عشق هر جایی ظهور
میل دل هر سو اگر باشد چه دور
هوش مصنوعی: عشق در هر مکانی خود را نشان می‌دهد و اگر دل بخواهد، حتی دورترین نقاط هم برایش نزدیک می‌شوند.
جان بهر سویی که مایل می شود
او به بوی دوست آن سو می رود
هوش مصنوعی: جان انسان هر کجا که تمایل پیدا کند، به جاذبه ی عطر و دوستی آن سمت می رود.
هیچ طالب را جز او مطلوب نیست
در دو عالم غیر او محبوب نیست
هوش مصنوعی: هیچ خواسته‌ای در این دنیا و آن دنیا جز او نیست و هیچ چیز دیگری نمی‌تواند محبوب دل‌ها باشد.
غرق دریای محبت گر شوی
از کمال عشق رمزی بشنوی
هوش مصنوعی: اگر در دریای عشق و محبت غوطه‌ور شوی، از عمق و کمال عشق، رازهایی را خواهی شنید.
هر چه دارد در جهان بود و نمود
ا ز طفیل عشق آمد در وجود
هوش مصنوعی: تمام آنچه در این جهان وجود دارد و دیده می‌شود، به خاطر عشق به وجود آمده است.
شد علامات محبت در جهان
ترک کبر و هستی و سود و زیان
هوش مصنوعی: عشق در دنیا نشانه‌هایی به همراه دارد که نیکی‌ها را به رخ می‌کشد و برتری‌جویی، خودبزرگ‌بینی و همچنین اهمیت دادن به مسائلی چون سود و زیان را کنار می‌گذارد.
صورت معشوق و عاشق را یقین
آینه حسن و جمال عشق بین
هوش مصنوعی: چهره معشوق و عاشق مانند آینه‌ای است که زیبایی و جاذبه عشق را به نمایش می‌گذارد.
عشق آمد رابطه اندر جهان
آینه معشوق و عاشق عشق دان
هوش مصنوعی: عشق به مانند یک رابطه زنده در این دنیا است که میان معشوق و عاشق وجود دارد. عشق را بشناسید.
حسن او بی عشق ما نبود تمام
کی نماید بی گدا جود کرام
هوش مصنوعی: زیبایی او بدون عشق ما کامل نیست. او چگونه ممکن است بدون نیاز به گدا، کرم و بخشش کند؟
ناز معشوقی همی گردد عیان
از نیاز عاشقان جانفشان
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت معشوق به وضوح از شور و عشق عاشقان فداکار نمایان است.
گر نیاز عاشق دیوانه نیست
ناز معشوقی نمی داند که چیست
هوش مصنوعی: اگر عشق و محبت عاشق دیوانه‌ای وجود ندارد، بنابراین محبوب و معشوق هرگز نمی‌داند که ناز و کرشمه چیست و چه معنایی دارد.
سنگ خارا از محبت نرم شد
همچو یخ افسرد و از وی گرم شد
هوش مصنوعی: سنگ خارا به خاطر محبت نرم و شکل‌پذیر شد، مانند یخی که در گرما ذوب می‌شود و به حالت مایع درمی‌آید.
این محبت شاه را سازد گدا
می ک ند او هر گدا را پادشا
هوش مصنوعی: این محبت، شاه را به گدا تبدیل می‌کند و گدا را نیز مانند یک پادشاه می‌سازد.
هر کسی کو از محبت نور یافت
از غم و شادی بکلی روی تافت
هوش مصنوعی: هر کسی که از محبت و عشق روشنایی بگیرد، از غم و شادی به طور کامل دوری می‌کند.
اندرین ره سالها هر کو شتافت
بی محبت وصل جانان را نیافت
هوش مصنوعی: در این مسیر، هر کس که تلاش کرد، سال‌ها زحمت کشید، اما هرگز به عشق و وصال محبوب نرسید.
از محبت ذره خورشید آمده است
وز محبت قطره ای دریا شده است
هوش مصنوعی: از عشق و محبت، ذراتی به نور خورشید تبدیل شده‌اند و به همین ترتیب، قطره‌هایی از دریا به وجود آمده‌اند.
از محبت مرده زنده می شود
وز محبت شاه بنده می شود
هوش مصنوعی: از محبت، حتی مرده‌ها زنده می‌شوند و از محبت یک شاه، بندگان او نیز آزاد و مطیع می‌شوند.