بخش ۳۶ - جنید بغدادی
پیر بغدادی جنید آن رهنما
چونکه شد اندر طریقت پیشوا
هر کسی کردند آغ ا ز حسد
گفتن او را پیشوایی کی رسد
صد کمال ار هست پوشاند حسد
بحر قلزم را بجوشاند حسد
مانع جمله کمال آم د حسد
خلق عالم را وبال آمد حسد
گفت پیغمبر حسد ایمان برد
همچو آن آتش که هیزم را خورد
از حسد بگذر درآ در راه دین
گر همی خواهی شوی آگاه دین
با خلیفه عاقب ت آ ن حاسدان
عرض کردند حال آ ن شیخ زمان
کو ه می گوید ح کایات ع ج ب
می کنند از وی روایات عجب
زین سخن در فتنه می افتند خلق
مبتلای بدع تی گردند خلق
گفت با ایشان خلیفه در جواب
منع او بی حجتی نبود صواب
زانکه بی حج ت چو کردم منع او
در میان خلق افتد گفت و گو
فتنه دیگر ا ز آن پیدا شود
کار او زین بیشتر بالا شود
می بباید آزمایش کرد زود
تا به حجت منع او بتوان نمود
آن خلیفه داشت یک زیبا کنیز
بود در پیش خلیفه بس عزیز
در جمال ودر ملاحت دلپذیر
در همه عالم به خوبی بی نظیر
بد خلیف ه عاشق روی نکوش
دایماً آشفت ۀ آن رنگ و بوش
گفت تا پوشد لباس فاخرش
زود آرایند هر گون زیورش
گرد رویش بسته درهای ثمین
دست و پایش پر ز خلخال گزین
یک کنیز دیگرش همراه کرد
تا از آن دریا برانگیزند گرد
در ف ل ان جا گفت رو ای خوبرو
روبرو شو با ج نید آخر بگو
کامدم پیش تو ای شیخ انام
از سر صدق و ز اخلاص تمام
زانکه دل بگرفتم از کار جهان
نیست ما را طاق ت بار گران
هست ما را مال بیحد و شمار
وین دلم با کس نمی گیرد قرار
پیش تو از بهر این کار آمدم
تا بگویم پیشت احوال ندم
تا بیندشی صلاح کار ما
زانکه هستی تو امام و رهنما
گر بخواهی تو م را ای پیشوا
مال خود سازم همه پیشت فدا
رو به طاعت آورم در صحبتت
چون کنیزان باشم اندر خدمتت
اندرین معنی نما سعی بلیغ
روی خود بنما چو خور در زیر میغ
رو گشاده خویش بر وی عرضه کن
تا مگر بفریبد او را این سخن
آمد آن مهرو روان پیش جنید
تا مگر ساز د ز رعنا پیش صید
آنچه تعلیمش نمود اندر نهفت
او دو صد چندان همه با شیخ گفت
یک نظر بر روی آ ن زیبا نگار
اوفتاد آن شیخ را بی اختیار
سر به پیش افکند شیخ اوستاد
گشت خاموش و جواب زن نداد
لحظه ای شد سر برآورد آن زمان
کرد آهی دردناک از سوز جان
آه را چون در رخ آن زن دمید
در خسوف افتاد و جان از وی پرید
بر نیامد زو نفس در حال مرد
بر سر یک امتحان جان را سپرد
امتحان او لیا هر کو کند
خویش را بر تیغ فولادی زند
این جماعت را که بی ما و منند
امتحان کم کن که بی جانت کنند
خادمه شد با دل اندوهگین
با خلیفه گفت حا ل ش را چنین
شد خلیفه بیقرار از درد و غم
آتشی افتاد در وی از ندم
گفت هر نادان که با اهل دلان
آن کند که می نباید کرد آن
این ببیند که نباید دیدنش
زین گلستان این بود گل چیدنش
پس خلیفه گفت مرد اینچنین
پیش خود نتوان طلب کردن یقین
در زمان برخاست شد پیش جنید
گفت کای لطف خدا را گشته صید
چون دلت می داد کآخر آن چنان
زار سوزی ماه رویی همچو جان
گفت شیخش کای امیر المؤمنین
رحم تو بر مؤمنان آمد چنین
خواستی چل ساله طاع ا ت مرا
این سلوک و این ریاضات مرا
این همه بیخوابی و جان کندنم
در طلب پیوسته خونها خوردنم
تا دهی بر باد جوجو خرمنم
من کیم تا در میان گویم منم
فعل حق دان هر چه کردند اولیا
زانکه در حق گشته اند ایشان فنا
در میا با اولیا اندر نبرد
چون چنین کردی چنین خواهند کرد
صدق پیش آور که تا بینی عیان
آنچه دادند اولیا از وی نشان
امتحان شیخ دین گر می کنی
دست حیرت بسکه بر سر می زند
در حقیقت امتحان اهل حق
امتحان حق بود بی هیچ دق
گر نداری صدق و اخلاص و یقین
در ره مردان مر و جایی نشین
گر به پیشت فعل ایشان بد نمود
آن ز جهل تست ای مرد عنود
بخش ۳۵ - در بیان آنکه شرط را ه سالک صدق و اخلاص است و امتحان اهل کلام موجب خذلان دین و دنیا میگردد و ممتحن ملعون است.: صدق و اخلاص است زاد رهروانبخش ۳۷ - حکایت شیخ زنجانی: شیخ زنجانی ولی خاص حق
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیر بغدادی جنید آن رهنما
چونکه شد اندر طریقت پیشوا
هوش مصنوعی: پیر بغدادی جنید، رهبر و پیشوای طریقت، زمانی که به مقام رهبری رسید، به عنوان راهنمایی برای دیگران مطرح شد.
هر کسی کردند آغ ا ز حسد
گفتن او را پیشوایی کی رسد
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر حسد نسبت به دیگران به او آسیب میزند، به هیچوجه شایسته رهبری و پیشوایی نیست.
صد کمال ار هست پوشاند حسد
بحر قلزم را بجوشاند حسد
هوش مصنوعی: گر چه صدها کمال در وجود انسان است، اما حسد میتواند مانند دریا، این کمالات را پنهان و تحت تأثیر قرار دهد. حسد قدرتی دارد که میتواند احساسات و استعدادهای درونی را به هم بریزد.
مانع جمله کمال آم د حسد
خلق عالم را وبال آمد حسد
هوش مصنوعی: حسادت مردم سبب شده است که به وجود آمدن کمالات و زیباییها برای من دشوار شود و این حسادت به نوعی بار سنگینی بر دوش من گذاشته است.
گفت پیغمبر حسد ایمان برد
همچو آن آتش که هیزم را خورد
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود که حسد موجب از بین رفتن ایمان میشود، مانند آتشی که هیزم را میسوزاند.
از حسد بگذر درآ در راه دین
گر همی خواهی شوی آگاه دین
هوش مصنوعی: از حسادت بگذر و وارد مسیر دین شو، اگر میخواهی به معرفت و آگاهی در زمینه دین دست یابی.
با خلیفه عاقب ت آ ن حاسدان
عرض کردند حال آ ن شیخ زمان
هوش مصنوعی: بعضی از حسودان حال شیخ زمان را به خلیفه گزارش کردند.
کو ه می گوید ح کایات ع ج ب
می کنند از وی روایات عجب
هوش مصنوعی: کسی که میگوید حوادث عجیب و غریب را، خود نیز از آن حوادث شگفتانگیز متاثر و شگفتزده میشود.
زین سخن در فتنه می افتند خلق
مبتلای بدع تی گردند خلق
هوش مصنوعی: از این حرف، مردم دچار فتنه و بلوا میشوند و به دچار شدن در دام بدعتها گرفتار میآیند.
گفت با ایشان خلیفه در جواب
منع او بی حجتی نبود صواب
هوش مصنوعی: خلیفه در پاسخ او گفت که منطقی برای جلوگیری از او وجود ندارد و این کار صحیح نیست.
زانکه بی حج ت چو کردم منع او
در میان خلق افتد گفت و گو
هوش مصنوعی: از آنجا که وقتی من او را از حضور در جمع منع کردم، در میان مردم صحبت و به بحث میافتد.
فتنه دیگر ا ز آن پیدا شود
کار او زین بیشتر بالا شود
هوش مصنوعی: در آینده، از کارهای او مشکلات و چالشهای بیشتری به وجود خواهد آمد و او بیشتر به خطر خواهد افتاد.
می بباید آزمایش کرد زود
تا به حجت منع او بتوان نمود
هوش مصنوعی: باید زودتر شراب را امتحان کرد تا بتوان دلیل بر جلوگیری او آورد.
آن خلیفه داشت یک زیبا کنیز
بود در پیش خلیفه بس عزیز
هوش مصنوعی: آن خلیفه یک کنیز زیبا و بسیار محبوب داشت که در نزد او بسیار ارزشمند بود.
در جمال ودر ملاحت دلپذیر
در همه عالم به خوبی بی نظیر
هوش مصنوعی: در زیبایی و جذابیت، تو دلپذیر و بهترین هستی که در کل جهان بینظیر است.
بد خلیف ه عاشق روی نکوش
دایماً آشفت ۀ آن رنگ و بوش
هوش مصنوعی: این بیت به عشق و جذابیت معشوق اشاره دارد. شاعر به نوعی از حالتی صحبت میکند که عاشق مداوم در پی دیدار و شناخت معشوق است و همواره تحت تأثیر زیبایی و صفات او قرار دارد. در واقع، عشق و جذابیت معشوق باعث میشود که عاشق دائم در اندیشه و احساسات خود غوطهور باشد.
گفت تا پوشد لباس فاخرش
زود آرایند هر گون زیورش
هوش مصنوعی: گفت به زودی لباس زیبای خود را بپوشد و هر نوع زینتی برایش آماده کنند.
گرد رویش بسته درهای ثمین
دست و پایش پر ز خلخال گزین
هوش مصنوعی: چهرهاش همچون دینی گرانبها است که درهای آن بسته شده و دست و پایش زینتدار و پر از زیورآلات است.
یک کنیز دیگرش همراه کرد
تا از آن دریا برانگیزند گرد
هوش مصنوعی: او یک کنیز دیگر را همراه خود کرد تا از آن دریا بوزند گرد و نفسی تازه بگیرند.
در ف ل ان جا گفت رو ای خوبرو
روبرو شو با ج نید آخر بگو
هوش مصنوعی: به کسی که زیبا و جذاب است، میگوید که بهتر است که با شخصی به نام جُنی دقت کند و حرفی را به او بزند. این جملات دعوت به رو در رو شدن و گفتگو دارند.
کامدم پیش تو ای شیخ انام
از سر صدق و ز اخلاص تمام
هوش مصنوعی: به نزد تو آمدهام، ای شیخ بزرگ، با نیت خالص و صداقت کامل.
زانکه دل بگرفتم از کار جهان
نیست ما را طاق ت بار گران
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از دنیا دل کندهام، دیگر هیچ باری بر دوش من سنگین نیست.
هست ما را مال بیحد و شمار
وین دلم با کس نمی گیرد قرار
هوش مصنوعی: ما ثروتی بیپایان داریم، اما قلبم با هیچکس آرامش نمییابد.
پیش تو از بهر این کار آمدم
تا بگویم پیشت احوال ندم
هوش مصنوعی: من به خاطر این موضوع پیش تو آمدهام تا بگویم حال و احوالم را به تو بگویم.
تا بیندشی صلاح کار ما
زانکه هستی تو امام و رهنما
هوش مصنوعی: تا زمانی که به فکر باشی، برای بهبود و ساماندهی امور ما، زیرا تو رهبر و راهنمای ما هستی.
گر بخواهی تو م را ای پیشوا
مال خود سازم همه پیشت فدا
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی ای سرور، من خود را فدای تو میکنم و همه چیز را در اختیارت قرار میدهم.
رو به طاعت آورم در صحبتت
چون کنیزان باشم اندر خدمتت
هوش مصنوعی: در حضورت مثل کنیزها به خدمت میایستم و خود را آماده اطاعت میکنم.
اندرین معنی نما سعی بلیغ
روی خود بنما چو خور در زیر میغ
هوش مصنوعی: در این مضمون، کوشش کن که به شدت بر روی خود کار کنی و خود را به نمایش بگذاری، همانطور که خورشید در زیر ابرها نیز تابش خود را نشان میدهد.
رو گشاده خویش بر وی عرضه کن
تا مگر بفریبد او را این سخن
هوش مصنوعی: چهرهی خوش خود را به او نشان بده، شاید این حرف او را فریب دهد.
آمد آن مهرو روان پیش جنید
تا مگر ساز د ز رعنا پیش صید
هوش مصنوعی: آن معشوق زیبا و دلربا به نزد جنید آمد تا شاید بتواند حسن و زیبایی خود را به شکار دلها بیاورد.
آنچه تعلیمش نمود اندر نهفت
او دو صد چندان همه با شیخ گفت
هوش مصنوعی: آنچه در درون او آموزش داده شده، به مراتب بیشتر از آن است که با شیخ صحبت کرده است.
یک نظر بر روی آ ن زیبا نگار
اوفتاد آن شیخ را بی اختیار
هوش مصنوعی: چشمی به آن دختر زیبا انداخت و آن فرد پیر به طور ناخواسته تحت تأثیر قرار گرفت.
سر به پیش افکند شیخ اوستاد
گشت خاموش و جواب زن نداد
هوش مصنوعی: شیخ سرش را پایین انداخت و سکوت کرد و پاسخی نداد.
لحظه ای شد سر برآورد آن زمان
کرد آهی دردناک از سوز جان
هوش مصنوعی: لحظه ای او سر برآورد و در آن لحظه، آهی دردناک از عمق جانش کشید.
آه را چون در رخ آن زن دمید
در خسوف افتاد و جان از وی پرید
هوش مصنوعی: وقتی آهی از دل آن زن بلند شد، مانند این بود که در سایهروشن افتاد و جانش از او جدا شد.
بر نیامد زو نفس در حال مرد
بر سر یک امتحان جان را سپرد
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و دشوار، او نتوانست نفس بکشد و جانش را برای امتحان بزرگ فدا کرد.
امتحان او لیا هر کو کند
خویش را بر تیغ فولادی زند
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را در معرض آزمایش قرار دهد، مانند کسی است که بر روی تیغ تیز فولادی میایستد.
این جماعت را که بی ما و منند
امتحان کم کن که بی جانت کنند
هوش مصنوعی: این گروهی که بدون ما و بدون توجه به ما زندگی میکنند، امتحانهای سخت را از سرشان بردار، زیرا ممکن است بدون وجود تو دچار ناامیدی و بیاحساسی شوند.
خادمه شد با دل اندوهگین
با خلیفه گفت حا ل ش را چنین
هوش مصنوعی: خادمه با دل غمگین به خلیفه گفت که حال او چگونه است.
شد خلیفه بیقرار از درد و غم
آتشی افتاد در وی از ندم
هوش مصنوعی: خلیفه به شدت نگران و ناراحت شد و در دلش آتش غم و اندوهی شعلهور گردید.
گفت هر نادان که با اهل دلان
آن کند که می نباید کرد آن
هوش مصنوعی: هر کسی که با افراد عاقل و درککننده به شکلی نامناسب رفتار کند، نشان از نادانیاش دارد و کارش نادرست است.
این ببیند که نباید دیدنش
زین گلستان این بود گل چیدنش
هوش مصنوعی: این را بدان که نباید به دیدنش دلخوش بود، چرا که از این باغ تنها گل چیدن آن را میتوان دید.
پس خلیفه گفت مرد اینچنین
پیش خود نتوان طلب کردن یقین
هوش مصنوعی: پس خلیفه گفت: انسان نمیتواند به طور قطعی و بدون شکی، چیزی را فقط در درون خود جستجو کند.
در زمان برخاست شد پیش جنید
گفت کای لطف خدا را گشته صید
هوش مصنوعی: در زمانی که آماده اقدام شد، پیش جنید رفت و گفت: ای لطف خدا، تو شکار شدهای.
چون دلت می داد کآخر آن چنان
زار سوزی ماه رویی همچو جان
هوش مصنوعی: وقتی که دل تو به عشق میسوزد، مانند جانت در برابر زیبایی کسی که مانند ماه میدرخشد، سختی و زاری را تحمل میکنی.
گفت شیخش کای امیر المؤمنین
رحم تو بر مؤمنان آمد چنین
هوش مصنوعی: شیخ به امیرالمؤمنین گفت: ای امیر، رحمت تو بر مؤمنان باعث شده که چنین اتفاقاتی بیفتد.
خواستی چل ساله طاع ا ت مرا
این سلوک و این ریاضات مرا
هوش مصنوعی: اگر خواستی تمام این سالها، عبادت و تلاشهای من را درک کنی، باید مسیری را که طی کردهام و زحماتی که کشیدهام، بفهمی.
این همه بیخوابی و جان کندنم
در طلب پیوسته خونها خوردنم
هوش مصنوعی: من به خاطر تلاشهای بیپایانم و شبزدنهای بیخواب، به شدت رنج میکشم و خونی که به خاطر عشق میریزم، نشان از درد فراوانی است که تحمل میکنم.
تا دهی بر باد جوجو خرمنم
من کیم تا در میان گویم منم
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو بر افتادگی و بیارزشی من توجه نکنی، من هم در دل میگویم که کسی هستم و ارزش دارم.
فعل حق دان هر چه کردند اولیا
زانکه در حق گشته اند ایشان فنا
هوش مصنوعی: هر چیزی که اولیا انجام دادهاند، از آنجا که در حق نابود شدهاند، باید آن را به عنوان عمل خداوند بدانیم.
در میا با اولیا اندر نبرد
چون چنین کردی چنین خواهند کرد
هوش مصنوعی: اگر در جنگ و نزاع با دوستان و اولیا باشی، چنین رفتاری با تو خواهند داشت.
صدق پیش آور که تا بینی عیان
آنچه دادند اولیا از وی نشان
هوش مصنوعی: سعی کن با صداقت و راستگویی به جلو بروی تا آشکارا ببینی که اولیا و انسانهای برگزیده چه هدایایی و نشانههایی از او دریافت کردهاند.
امتحان شیخ دین گر می کنی
دست حیرت بسکه بر سر می زند
هوش مصنوعی: اگر میخواهی باور و ایمان عالمان دین را آزمایش کنی، باید بدانی که تعجب و حیرت از آنچه میبینی در چهره و رفتار آنان نمایان خواهد شد.
در حقیقت امتحان اهل حق
امتحان حق بود بی هیچ دق
هوش مصنوعی: در واقع، آزمایش کسانی که به حق پیوستهاند، در واقع آزمایشی از حقیقت است، بدون هیچ گونه فریب یا نیرنگ.
گر نداری صدق و اخلاص و یقین
در ره مردان مر و جایی نشین
هوش مصنوعی: اگر صداقت، خلوص و یقین در راه مردان خدا نداری، بهتر است جایی در گوشهای بمانی و در میان آنها حضور پیدا نکنی.
گر به پیشت فعل ایشان بد نمود
آن ز جهل تست ای مرد عنود
هوش مصنوعی: اگر عملکرد آنها در برابر تو ناپسند به نظر میرسد، این ناشی از جهل توست، ای مرد stubborn.
حاشیه ها
1403/11/07 04:02
صادق میرزایی
عیب رندان مکن ای زاهد نیکوسرشت