گنجور

بخش ۳۰ - در بیان حقیقت قلب انسانی و جامعیت او و اشارت بدانکه در انفس، دل مظهر علم الهی است و به مثابۀ لوح محفوظ است که ما وسعنی ارضی و لاسمائی و لکن وسعنی قلب عبدی المومن النقی التقی وتفصیل سخن بایزید بسطامی که لو ان العرش و ماحواه الف الف مرة فی زاویه من زوایاء قلب العارف ما احسن بها و تنبیه بر آنکه دل مظهر حق است.

دل به معنی جوهری روحانی است
دل نه از جسم است و نه جسمانی است
دل چه باشد غیر نفس ناطقه
آنکه از حق تافت بر وی بارقه
آنکه دانا گفت عقل مستفاد
در حقیقت دان که بودش دل مراد
استفاده گر کنی زان دل بکن
تا بیابی تو علوم من لدن
چون مجرد شد دل از حرص و هوی
تافتن گیرد در آن نور خدا
معنی کلی و جزوی اندر او
چون مشاهد گشت او را دل بگو
دل چه باشد مطلع انوار حق
دل چه باشد منبع اسرار حق
دل که شد بر یاد غیر او حرام
گر بدانی او بود بیت الحرام
در حقیقت دان که دل شد جام جم
می نماید اندرش هر بیش و کم
دل بود مرآت وجه ذوالجلال
در دل صافی نماید حق جمال
پیش سالک عرش رحمانست دل
جمله عالم چون تن و جانست دل
لوح محفوظ ار بدانستی دلست
پیش دانا دل به از آب و گلست
حق نگنجد در زمین و آسمان
در دل مؤمن بنگجد این بدان
در دل صافی توان دیدن عیان
آنچه پنهان است از خلق جهان
جمله عالم جرعه نوش جام دل
از مکان تا لامکان یک گام دل
ریخت ساقی بحرها در کام دل
هم نشد سیراب درد آشام دل
مخزن اسرار را دل شد کلید
گنج مخفی هست اندر دل پدید
هفت دریا را به یکدم در کشید
می زند او نعرۀ هل من مزید
ساقی و خم خانه را یک جرعه کرد
تشنه لب هر دم برآورد آه سرد
تاب نور حق ندارد غیر دل
جای کرده مغبچه در دیر دل
صد هزاران آسمان و آفتاب
مشتری و تیر و زهره ماهتاب
صد زمین و کوه ودشت و بحر و بر
اینکه می بینی دو صد چندین دگر
هست از دریای دل یک قطره ای
در فضای دل نماید ذره ای
وسعت دل برتر است از هر چه هست
مظهر علم الهی دل شدست
ملک دل را کس ندیده غایتی
در احاطه حق دل آمد آیتی
شهرهای ملک دل را حصر نیست
پیش شهر دل دمشق و مصر چیست
قصرهای شهر دل از گوهرست
فر ش ودیوارش همه سیم و زرست
هر یکی شهری از آن صد عالمی
س ا کن هر یک دگرگون آدمی
خلق هر شهری به رنگ دیگرست
آن ی ک ی سرخ و دگر یک اصفر است
آن یکی رنگش فروزان همچو ماه
رنگ آن یک زرد گشته همچو کاه
آن یکی نیلی و دیگر گون سفید
گشته رنگ هر یکی نوعی پدید
وان دگر یک را بود رنگش سیاه
از چه از بسیاری جرم و گناه
خلق هر شهری به نوعی آمدست
هر یکی مشغول یک کاری شده است
روی خلقی گشته تابان همچو خور
زشت گشته روی آن خلق دگر
آن یکی شهری پر از غلمان و حور
گشته خلق شهر دیگر غرق نور
خلق شهری واله روی نکو
خلق شهر دیگرش در گفت وگو
خلق شهری مست دیدار خدا
خلق آن دیگر شده مست هوی
خلق شهری گشته از می جمله مست
خلق شهری محتسب دره به دست
خلق شهری غرقۀ دریا شده
از عطش در موج دریا آمده
خلق شهری جملگی سمع و بصر
گشته خلق شهر دیگر کور و کر
هر یکی را ح الت و کاری دگر
با خدای خویش دیدار دگر
عالم دل را نشانی دیگرست
بحر و بر و کار و شأنی دیگرست
خاک و باد و آتش و آبی دگر
ابر و باران، مهر و مهتابی دگر
باغها و میوه های رنگ رنگ
گلستان و دلبران شوخ و شنگ
یاسمین و نرگس و گلهای خوش
بلبلان و قمریان آهکش
هر چه می آید درین عالم عیان
هست عکس عالم دل بیگمان
چونکه عکس عالم دل شد جهان
فیض این عالم از آن عالم بدان
خلق و اطوارش همه نوعی دگر
هر یکی با صد هزاران کر و فر
عرش و کرسی آسمانش دیگر است
مهر و ماه وعقل و جانش دیگر است
زاوش و برجیس و بهرامی دگر
تیر و زهره مطرب و جامی دگر
صد هزاران آفتاب و هر یکی
در مساحت مثل عالم بی شکی
هر یکی را برج دیگر منزل است
این کسی داند که از اهل دل است
هر یکی تابنده تر از دیگری
نور هر یک در گذشته از ثری
هر یکی نوعی دگر گردان شده
ز اشتیاقش بی سر و سامان شده
گشته هر یک حامل باری دگر
دور هر یک از پی کاری دگر
هست در هر گوشه اش صد بتکده
هر طرف صد کعبه و صد معبده
هر یکی مطلوب خود ب ین د در او
هر یکی بیند مراد خویش از او
آن یکی از وی شراب ناب دید
وان دگر معشوقه و اسباب دید
آن یکی زو ملک و مال و جاه یافت
وان دگر جویندگی راه یافت
آن یکی یابد از او فقر و غنا
دارد از وی دیگری رنج و عنا
آن یکی را در جهان سازد گدا
می کند آن دیگری را پادشا
آن یکی را عشق بازی رو نمود
وان یکی از زهد و طاعت دید سود
آن یکی زو ترک دنیا یافته است
روی دل از کل عالم تافته است
وان دگر را آرزوی جنت است
دایماً خواهان حور و لذت است
وان دگر اندر طریق عشق دوست
ترک غیرش گفته دایم وصل اوست
وان دگر در بحر وصلش گشته غرق
از میان یار و او برخاست فرق
لی مع اللّه این حالت کند
تا مبادا منکری طعنه زند
اینکه گفتم وصف آن صاحبدلست
کز دو عالم برتر او را منزلست
واجب و ممکن همه در دل نمود
جان و دل بیرون ز عقل و فهم بود
آنچه از احوال دل کردم ب یا ن
قطره ای میدان ز بحر بیکران
آنچه روشن شد به من احوال دل
گر بگویم شرح آن گردد خجل
کی به تحریر و به تقریر و بیان
زان معانی شمه ای گفتن توان
گر از آن بسیار گویم اندکی
کی کجا فهمد بغیر آن یکی
کو جهان را سربسر نابود دید
بادۀ جام فنا را در کشید
محو شد در پرتو نور احد
کار او بالاست از فهم و خرد
نیست جز وی مرکز دور جهان
دایر از وی گشته پیدا و نهان
بر همه خلقان رحیم و راحم است
در بقای صرف دایم قایم است
اوست بینا جمله کورند و کبود
او سمیع ودیگران کر در شنود
متصف گشته به اوصاف خدا
اهل جود و صاحب صدق و صفا
می کند جولان به ملک لامکان
بی نشان بیند عیان اندر عیان
هر دو عالم را به نور دوست دید
دوست را مغز و جهان را پوست دید
او علیم و دیگران نسبت به او
جاهل و سرگشته با جهل دو تو
صاحب قلب سلیم از غیر حق
کس ندارد در یقین بر وی سبق
گشته عالم بهر او آیینه ای
مرغ روحش را دو عالم چینه ای
صاحب تمکین شده در قرب ذات
اهل تلوین در ظهورات صفات
در دو عالم ذات حق بیند عیان
کرده در هر مظهری وصفی بیان
دل مسمی زان سبب آمد به قلب
کو ب ه تقلیب است در شادی و کرب
گه به طوف عالم علوی رود
گه مطاف عالم سفلی شود
این تقلب عل ت از وجهی نکو
هم ز وجه بد شمر حیله مجو
گاه محض عقل گردد گاه نفس
گه ملک گردد گهی چون دیو نحس
گاه مجرد می شود گه منطبع
گاه واصل می شود گه منقطع
گه منزه از همه عیب است و نقص
گه ز غم نالان گه از شادی به رقص
هر زمان دارد ز حق شأنی دگر
هر نفس آرد سر از جایی بدر
مظهر شأن الهی گشته است
مظهر شأنش کماهی گشته است
ظاهر و باطن در این صورت بجو
نقش او را برزخ جامع بگو
گه درآمد او درون بزم خاص
گه برون در بدارندش خواص
هر دلی را کی کسی گوید که دل
ذکر آن دلهای جاهل را بهل
این چنین دل را تو از عارف طلب
دل مجو زین مشت خام بی ادب
نیست دل در اصطلاح این گروه
جز دل دانا که حق دادش شکوه
آنچه دل خوانند او را این عوام
خانۀ دیو است دیگر والسلام
کس نداند قدر دل جز اهل دل
نیست دل را نسبتی با آب و گل
دل مقام استواری کبریاست
دل نباشد آنکه با کبر و ریاست
دل بود آیینۀ وج ه خدا
در دل صافی نماید حق لقا
گر همی خواهی که بینی روی دوست
دل به دست آور که دل مرآت اوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل به معنی جوهری روحانی است
دل نه از جسم است و نه جسمانی است
هوش مصنوعی: دل به عنوان جوهری روحانی شناخته می‌شود و نه چیزی مادی و جسمانی. این نشان‌دهنده‌ آن است که دل فراتر از جسم و موازین مادی است.
دل چه باشد غیر نفس ناطقه
آنکه از حق تافت بر وی بارقه
هوش مصنوعی: دل چیست جز نفس ناطقه‌ای که از حق و حقیقت تابش و روشنایی گرفته است؟
آنکه دانا گفت عقل مستفاد
در حقیقت دان که بودش دل مراد
هوش مصنوعی: آن کسی که باهوش است، می‌گوید که عقل واقعی آن است که از دل به دست می‌آید. در واقع، درک درست و دانش عمیق از قلب و احساسات ناشی می‌شود.
استفاده گر کنی زان دل بکن
تا بیابی تو علوم من لدن
هوش مصنوعی: اگر از آن دل بهره‌برداری کنی، می‌توانی به دانش‌های من دست پیدا کنی.
چون مجرد شد دل از حرص و هوی
تافتن گیرد در آن نور خدا
هوش مصنوعی: وقتی دل از طمع و خواسته‌های دنیوی جدا شود، می‌تواند به نور الهی دست یابد.
معنی کلی و جزوی اندر او
چون مشاهد گشت او را دل بگو
هوش مصنوعی: جوانب کلی و جزئی را در او مشاهده کرد، پس دلش به او گفت.
دل چه باشد مطلع انوار حق
دل چه باشد منبع اسرار حق
هوش مصنوعی: دل چه چیزی است جز شروع نورهای الهی؟ دل چه چیزی است جز منبع رازهای الهی؟
دل که شد بر یاد غیر او حرام
گر بدانی او بود بیت الحرام
هوش مصنوعی: زمانی که دل انسان به یاد غیر خدا مشغول شود، باید بداند که آن دل، در حقیقت حرام شده است؛ مانند اینکه خانه کعبه، بیت الحرام است.
در حقیقت دان که دل شد جام جم
می نماید اندرش هر بیش و کم
هوش مصنوعی: بدان که دل مانند جام جم است که در آن، هر چیزی با فراوانی و کمی خود نمایان می‌شود.
دل بود مرآت وجه ذوالجلال
در دل صافی نماید حق جمال
هوش مصنوعی: دل مانند آینه‌ای است که چهره زیبایی‌های الهی را نشان می‌دهد. وقتی دل صاف و پاک باشد، می‌تواند جلوه‌گر جمال و زیبایی خداوند باشد.
پیش سالک عرش رحمانست دل
جمله عالم چون تن و جانست دل
هوش مصنوعی: دل سالک در نزد خداوند از اهمیت والایی برخوردار است و تمام دنیا مانند رابطه‌ای نزدیک و حیاتی میان بدن و روح به آن وابسته است.
لوح محفوظ ار بدانستی دلست
پیش دانا دل به از آب و گلست
هوش مصنوعی: اگر لوح محفوظ را می‌شناختی، می‌فهمیدی که دل در برابر دانا ارزش بیشتری از آب و گل دارد.
حق نگنجد در زمین و آسمان
در دل مؤمن بنگجد این بدان
هوش مصنوعی: خداوند در هیچ گوشه‌ای از زمین و آسمان نمی‌گنجد، اما در دل یک مؤمن جا می‌گیرد. این به این معناست که محبت و ایمان به خداوند می‌تواند در عمق وجود انسان‌ها نفوذ کند و آن‌ها را پر کند.
در دل صافی توان دیدن عیان
آنچه پنهان است از خلق جهان
هوش مصنوعی: در دل پاک و زلال، می‌توان به روشنی چیزهایی را دید که از نظر مردم پنهان است.
جمله عالم جرعه نوش جام دل
از مکان تا لامکان یک گام دل
هوش مصنوعی: تمامی دانشمندان و عالمان، از عشق و محبت سرمست هستند و این عشق آن‌ها را از دنیای محدود فراتر می‌برد. آن‌ها با یک قدم دل، از مکان به لامکان می‌روند.
ریخت ساقی بحرها در کام دل
هم نشد سیراب درد آشام دل
هوش مصنوعی: ساقی حتی وقتی دریاها را به دل من می‌ریزد، باز هم نتوانسته آن را سیراب کند و درد دل من همچنان باقی است.
مخزن اسرار را دل شد کلید
گنج مخفی هست اندر دل پدید
هوش مصنوعی: دل به عنوان یک خزانه، کلید رازهای پنهان است و گنج‌های نهفته در آن، نمایان می‌شود.
هفت دریا را به یکدم در کشید
می زند او نعرۀ هل من مزید
هوش مصنوعی: او با یک دم، هفت دریا را به خود می‌کشد و فریاد می‌زند که آیا چیزی بیشتر از این هست؟
ساقی و خم خانه را یک جرعه کرد
تشنه لب هر دم برآورد آه سرد
هوش مصنوعی: ساقی و صاحب خانه یک جرعه از شراب را دادند و هر لحظه فرد تشنه لب با آهی سرد از دلش بلند می‌کند.
تاب نور حق ندارد غیر دل
جای کرده مغبچه در دیر دل
هوش مصنوعی: نور حقیقت در دل جای دارد و هیچ چیز دیگری نمی‌تواند آن را در خود بگنجاند، حتی اگر آن چیز زیبا و دلربا باشد.
صد هزاران آسمان و آفتاب
مشتری و تیر و زهره ماهتاب
هوش مصنوعی: این بیت به تعداد بسیار زیاد آسمان‌ها و خورشیدها و سیاره‌های مختلف اشاره دارد. به طور کلی، به زیبایی و عظمت عالم و ستاره‌ها و سیارات مختلف پرداخته شده است. در واقع، شاعر می‌خواهد از بزرگی و تنوع موجودات در آسمان‌ها و نعمت‌هایی که انسان از آن‌ها بهره‌برداری می‌کند، سخن بگوید.
صد زمین و کوه ودشت و بحر و بر
اینکه می بینی دو صد چندین دگر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این جهان، زمین، کوه، دشت، دریا و ساحل به قدری فراوانند که چیزی فراتر از آن‌ها نیز وجود دارد.
هست از دریای دل یک قطره ای
در فضای دل نماید ذره ای
هوش مصنوعی: از دل مانند دریایی بزرگ، تنها یک قطره در فضای دل مانند یک ذره به چشم می‌آید.
وسعت دل برتر است از هر چه هست
مظهر علم الهی دل شدست
هوش مصنوعی: گستردگی و وسعت قلب انسان بالاتر از هر چیزی است و نشان‌دهنده‌ علم الهی است که در دل جای دارد.
ملک دل را کس ندیده غایتی
در احاطه حق دل آمد آیتی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس دلی را به‌طور کامل نمی‌بیند؛ اما در حقیقت، وجود دل نشانه‌ای از اشراف الهی است.
شهرهای ملک دل را حصر نیست
پیش شهر دل دمشق و مصر چیست
هوش مصنوعی: شهرهای مختلفی در دل انسان وجود دارد، اما هیچکدام قابل مقایسه با زیبایی و اهمیت شهر دل نیستند. دل مانند دمی باشد که تمامی زیبایی‌ها را در خود جای داده است و هیچ کدام از دیگر شهرها به اندازه‌ی آن ارزش ندارند.
قصرهای شهر دل از گوهرست
فر ش ودیوارش همه سیم و زرست
هوش مصنوعی: قصرهای شهر دل از جواهری ساخته شده و دیواره‌های آن با نقره و طلا به زیبایی جلوه‌گر است.
هر یکی شهری از آن صد عالمی
س ا کن هر یک دگرگون آدمی
هوش مصنوعی: هر یک از آن صد عالم را چون شهری تصور کن و در هر کدام، انسانی متفاوت وجود دارد.
خلق هر شهری به رنگ دیگرست
آن ی ک ی سرخ و دگر یک اصفر است
هوش مصنوعی: مردم هر شهر ویژگی‌ها و رنگ‌های خاص خود را دارند؛ برخی با صفات گرم و پرانرژی شناخته می‌شوند و برخی دیگر با صفات ملایم و آرام.
آن یکی رنگش فروزان همچو ماه
رنگ آن یک زرد گشته همچو کاه
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها چهره‌ای درخشان و روشن دارد مثل ماه، ولی دیگری رنگش زرد و کمرنگ شده مثل کاه.
آن یکی نیلی و دیگر گون سفید
گشته رنگ هر یکی نوعی پدید
هوش مصنوعی: یکی از آنها رنگ نیلی به خود گرفته و دیگری رنگ سفید شده است. هر یک از این رنگ‌ها نوعی ویژگی خاص را نمایان می‌کند.
وان دگر یک را بود رنگش سیاه
از چه از بسیاری جرم و گناه
هوش مصنوعی: رنگ یک نفر به خاطر زیاد بودن گناه‌ها و خطاهایش سیاه شده است.
خلق هر شهری به نوعی آمدست
هر یکی مشغول یک کاری شده است
هوش مصنوعی: مردم هر شهری به یک شیوه زندگی می‌کنند و هر یک مشغول کار خاصی هستند.
روی خلقی گشته تابان همچو خور
زشت گشته روی آن خلق دگر
هوش مصنوعی: چهره‌ای به زیبایی خورشید درخشان شده است، اما در مقابل، چهره‌ی دیگری زشت و نازیبا شده است.
آن یکی شهری پر از غلمان و حور
گشته خلق شهر دیگر غرق نور
هوش مصنوعی: در یک شهر، جوانان زیبا و حورهایی وجود دارند که زندگی را شاداب کرده‌اند، در حالی که شهری دیگر پر از روشنی و نور است.
خلق شهری واله روی نکو
خلق شهر دیگرش در گفت وگو
هوش مصنوعی: مردم یک شهر مجذوب زیبایی و جذابیت کسی هستند، در حالی که مردم شهر دیگر در گفتگو و حرف زدن هستند.
خلق شهری مست دیدار خدا
خلق آن دیگر شده مست هوی
هوش مصنوعی: مردم این شهر از دیدن خدا سرشار از شوق و شادمانی‌اند، اما آن مردمی که در شهر دیگرند، به خاطر هوس‌های دنیوی دچار بی‌خبری و افراط‌اند.
خلق شهری گشته از می جمله مست
خلق شهری محتسب دره به دست
هوش مصنوعی: مردم شهر به خاطر نوشیدن می مست و شاداب شده‌اند و در این میان، ناظر شهر که وظیفه‌اش کنترل و نظارت بر وضع مردم است، در حال گشت و مراقبت است.
خلق شهری غرقۀ دریا شده
از عطش در موج دریا آمده
هوش مصنوعی: مردم شهری در دریا غرق شده‌اند و به خاطر تشنگی به سمت امواج دریا آمده‌اند.
خلق شهری جملگی سمع و بصر
گشته خلق شهر دیگر کور و کر
هوش مصنوعی: اهالی یک شهر به طور کامل توانایی شنیداری و بینایی خود را از دست داده‌اند، اما در شهر دیگر مردم به شدت نابینا و ناشنوا شده‌اند.
هر یکی را ح الت و کاری دگر
با خدای خویش دیدار دگر
هوش مصنوعی: هر انسانی ارتباط و احوال خاصی با خدا دارد و هر کس به نوعی با پروردگار خود تجربه‌ای متفاوت از ملاقات دارد.
عالم دل را نشانی دیگرست
بحر و بر و کار و شأنی دیگرست
هوش مصنوعی: عالم دل دارای نشانه‌ها و ویژگی‌های خاصی است که با دنیای مادی، مانند دریا و خشکی و فعالیت‌ها و مقام‌ها، متفاوت می‌باشد.
خاک و باد و آتش و آبی دگر
ابر و باران، مهر و مهتابی دگر
هوش مصنوعی: عناصر طبیعی مانند خاک، باد، آتش و آب، همچنین ابر و باران، جایگزین‌های تازه‌ای از عشق و زیبایی را به تصویر می‌کشند.
باغها و میوه های رنگ رنگ
گلستان و دلبران شوخ و شنگ
هوش مصنوعی: باغ‌ها پر از درختان و میوه‌های گوناگون و زیبایی‌های دل‌فریب هستند و زنان و مردان شاداب و خوش‌رو در آن‌ها به چشم می‌خورند.
یاسمین و نرگس و گلهای خوش
بلبلان و قمریان آهکش
هوش مصنوعی: یاسمین و نرگس و گل‌های زیبا، صدای خوش بلبلان و قمریان را به یاد می‌آورد.
هر چه می آید درین عالم عیان
هست عکس عالم دل بیگمان
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، تصویری واضح از جهان درونی دل ماست و بدون تردید این ارتباط برقرار است.
چونکه عکس عالم دل شد جهان
فیض این عالم از آن عالم بدان
هوش مصنوعی: زمانی که دل انسان به انعکاس معانی و حقایق عالم می‌رسد، دنیا پر از فیض و برکت می‌شود، و این نعمت‌ها از عالم معنوی به این دنیا سرازیر می‌گردند.
خلق و اطوارش همه نوعی دگر
هر یکی با صد هزاران کر و فر
هوش مصنوعی: خلق و خوی او متفاوت و خاص است و هر شخصیتی که دارد، هزاران ویژگی و شگفتی تازه‌ای به همراه خود می‌آورد.
عرش و کرسی آسمانش دیگر است
مهر و ماه وعقل و جانش دیگر است
هوش مصنوعی: سکونتگاه و مقام آسمان او متفاوت است و وضعیت خورشید و ماه و عقل و روح او نیز به شکل دیگری است.
زاوش و برجیس و بهرامی دگر
تیر و زهره مطرب و جامی دگر
هوش مصنوعی: زاوش و برجیس و بهرامی نام‌هایی هستند که به دورنای دیگری اشاره دارند، همچنین تیر و زهره نیز به عنوان نمادهایی از زیبایی و هنر معرفی می‌شوند. به طور کلی، این بیت به وجود شخصیت‌ها و نمادهای جدید و متنوع در دنیای هنر و زیبایی اشاره دارد.
صد هزاران آفتاب و هر یکی
در مساحت مثل عالم بی شکی
هوش مصنوعی: صد هزاران خورشید وجود دارد و هرکدام به‌اندازه‌ی دنیا نور و روشنایی دارند، بدون هیچ شکی در این موضوع.
هر یکی را برج دیگر منزل است
این کسی داند که از اهل دل است
هوش مصنوعی: هر کدام از افراد در زندگی خود به یک مرحله یا جایگاه خاص رسیده‌اند و تنها کسانی که درک عمیقی دارند، می‌توانند این تفاوت‌ها و مراحل را بشناسند.
هر یکی تابنده تر از دیگری
نور هر یک در گذشته از ثری
هوش مصنوعی: هر یک از آنها نور بیشتری دارد و هرکدام در گذشته‌ای درخشانتر از دیگری بوده‌اند.
هر یکی نوعی دگر گردان شده
ز اشتیاقش بی سر و سامان شده
هوش مصنوعی: هر کسی به نوعی متفاوت در اثر عشق و اشتیاق خود دچار بی‌نظمی و آشفتگی شده است.
گشته هر یک حامل باری دگر
دور هر یک از پی کاری دگر
هوش مصنوعی: هر یک از ما در زندگی مسئولیت‌ها و کارهای خاصی داریم و به نوعی در حال انجام وظایف‌مان هستیم. این نشان می‌دهد که هر شخص در دنیا برای هدف و مأموریت خاصی وجود دارد و در جریان زندگی وظایف جدیدی به عهده می‌گیرد.
هست در هر گوشه اش صد بتکده
هر طرف صد کعبه و صد معبده
هوش مصنوعی: در هر گوشه از این دنیا، جایی برای پرستش و عبادت وجود دارد؛ از جمله، مکان‌های زیبای مذهبی و خانه‌های خدا.
هر یکی مطلوب خود ب ین د در او
هر یکی بیند مراد خویش از او
هوش مصنوعی: هر کس چیزی را که می‌خواهد، در او می‌بیند و هر فردی مطابق خواسته خود، هدفش را در او ترسیم می‌کند.
آن یکی از وی شراب ناب دید
وان دگر معشوقه و اسباب دید
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها شراب خالص و ناب را دید و دیگری معشوقه و وسایل را مشاهده کرد.
آن یکی زو ملک و مال و جاه یافت
وان دگر جویندگی راه یافت
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها به پادشاهی و ثروت و مقام رسید، و دیگری به جستجوی راه و حقیقت پرداخته است.
آن یکی یابد از او فقر و غنا
دارد از وی دیگری رنج و عنا
هوش مصنوعی: هر کسی از زندگی تجربیات متفاوتی دارد؛ برخی ممکن است از اوضاع مالی خوبی برخوردار شوند و برخی دیگر با مشکلات و سختی‌ها روبرو شوند.
آن یکی را در جهان سازد گدا
می کند آن دیگری را پادشا
هوش مصنوعی: در این دنیا فردی را به درجات پایین می‌کشاند و او را به وضعیت گدا و فقیر می‌سازد، در حالی که فرد دیگری را به مقام و سلطنت می‌رساند.
آن یکی را عشق بازی رو نمود
وان یکی از زهد و طاعت دید سود
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها عاشق بازی و عشق شد، در حالی که دیگری به زهد و عبادت توجه کرد و از آن بهره‌مند شد.
آن یکی زو ترک دنیا یافته است
روی دل از کل عالم تافته است
هوش مصنوعی: شخصی از دنیا دل بریده و به سوی معانی عمیق‌تر رفته است. او در میان همه انسان‌ها خاص و برجسته به نظر می‌رسد.
وان دگر را آرزوی جنت است
دایماً خواهان حور و لذت است
هوش مصنوعی: آن دیگری همیشه به آرزوی بهشت است و مدام در پی حوری‌ها و لذت‌هاست.
وان دگر اندر طریق عشق دوست
ترک غیرش گفته دایم وصل اوست
هوش مصنوعی: یکی دیگر به عشق دوست، همه چیز را رها کرده و تنها به فکر وصال اوست.
وان دگر در بحر وصلش گشته غرق
از میان یار و او برخاست فرق
هوش مصنوعی: یکی دیگر در دریا و محفل وصال او غرق شده و از میان یارش برخاسته و خود را جدا کرده است.
لی مع اللّه این حالت کند
تا مبادا منکری طعنه زند
هوش مصنوعی: در اینجا گویا شخص می‌گوید که در نزدیکی خداوند باید به گونه‌ای رفتار کرد که مبادا کسی به او خرده بگیرد یا انتقادی کند. این به معنای حفظ حالتی است که نشان‌دهنده‌ی صدق و نزدیکی به خدا باشد، تا از هرگونه قضاوت منفی و رفتار بی‌احترامی در امان بماند.
اینکه گفتم وصف آن صاحبدلست
کز دو عالم برتر او را منزلست
هوش مصنوعی: منظورم از توصیف آن شخص خاص این است که او از هر دو جهان بالاتر و برتر است و برایش مکانی والاتر وجود دارد.
واجب و ممکن همه در دل نمود
جان و دل بیرون ز عقل و فهم بود
هوش مصنوعی: همه‌ی وظایف و امور ممکن در دل نمایان می‌شوند و جان و دل از عقل و درک فراتر می‌روند.
آنچه از احوال دل کردم ب یا ن
قطره ای میدان ز بحر بیکران
هوش مصنوعی: آنچه از وضعیت دل خود بیان کردم، تنها به اندازه یک قطره از دریای بی‌پایان است.
آنچه روشن شد به من احوال دل
گر بگویم شرح آن گردد خجل
هوش مصنوعی: اگر بخواهم احساسات درونیم را برایت بگویم، ممکن است نتوانم تمام آن را به درستی بیان کنم و این باعث شرمندگی من خواهد شد.
کی به تحریر و به تقریر و بیان
زان معانی شمه ای گفتن توان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به خوبی درباره آن معانی عمیق و بزرگ سخن بگوید یا آن‌ها را به رشته تحریر درآورد.
گر از آن بسیار گویم اندکی
کی کجا فهمد بغیر آن یکی
هوش مصنوعی: اگر از آن موضوع زیاد صحبت کنم، کسی جز خودم نمی‌تواند به درستی آن را درک کند.
کو جهان را سربسر نابود دید
بادۀ جام فنا را در کشید
هوش مصنوعی: همه‌ی دنیا را در حال نابودی دید و به خاطر همین، شراب فنا را نوشید.
محو شد در پرتو نور احد
کار او بالاست از فهم و خرد
هوش مصنوعی: در سایه‌ی نور یکتایی، همه چیز محو می‌شود و کار او فراتر از درک و فهم انسان‌ها است.
نیست جز وی مرکز دور جهان
دایر از وی گشته پیدا و نهان
هوش مصنوعی: فقط اوست که مرکز تمام عالم است، و همه چیز به خاطر وجود او، آشکار و پنهان شده است.
بر همه خلقان رحیم و راحم است
در بقای صرف دایم قایم است
هوش مصنوعی: خداوند بر همه مخلوقات خود رحمت دارد و همواره با قدرت در حال حاضر است.
اوست بینا جمله کورند و کبود
او سمیع ودیگران کر در شنود
هوش مصنوعی: او بینا و آگاه است، در حالی که دیگران به گونه‌ای نادیده و بی‌خبرند. او می‌شنود و درک می‌کند، اما بسیاری از افراد اطرافش ناشنوا و از حقیقت غافلند.
متصف گشته به اوصاف خدا
اهل جود و صاحب صدق و صفا
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که افراد با ویژگی‌ها و صفات خداوند توصیف شده‌اند، آنها اهل generosity (بخشش) و دارای صداقت و پاکی هستند.
می کند جولان به ملک لامکان
بی نشان بیند عیان اندر عیان
هوش مصنوعی: در سرزمینی بی‌نشان و بی‌مرز، حرکتی آزادانه و شگفت‌انگیز دارد و چیزهایی را به وضوح می‌بیند که دیگران نمی‌توانند ببینند.
هر دو عالم را به نور دوست دید
دوست را مغز و جهان را پوست دید
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر اشاره می‌کند که عشق و نور دوست می‌تواند واقعیات را روشن کند. او دوست را به عنوان اصل و مغز وجود می‌بیند و جهان و ظواهر را تنها به عنوان پوسته و ظاهری از آن اصل. این بدان معناست که درک عمیق از زندگی و جهان، تنها از طریق شناخت و محبت به دوست حاصل می‌شود.
او علیم و دیگران نسبت به او
جاهل و سرگشته با جهل دو تو
هوش مصنوعی: او دانا و آگاه است و دیگران در مقایسه با او نادان و سردرگم هستند و این نادانی دوچندان است.
صاحب قلب سلیم از غیر حق
کس ندارد در یقین بر وی سبق
هوش مصنوعی: کسی که دل سالمی دارد و به حقیقت ایمان دارد، هیچ‌گاه از غیر خدا یقین و اطمینان پیدا نمی‌کند و برای او هیچ‌چیز برتر از خدا وجود ندارد.
گشته عالم بهر او آیینه ای
مرغ روحش را دو عالم چینه ای
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر او همچون آینه‌ای شده است و روح او در دو جهان، آرزومند و بی‌قرار است.
صاحب تمکین شده در قرب ذات
اهل تلوین در ظهورات صفات
هوش مصنوعی: کسی که به مقام تسلط دست یافته، در نزد خداوند و در تجلی صفات او قرار دارد.
در دو عالم ذات حق بیند عیان
کرده در هر مظهری وصفی بیان
هوش مصنوعی: خداوند در دو جهان به وضوح خودش را می‌بیند و در هر موجودی که آفریده، صفتی از صفاتش را آشکار کرده است.
دل مسمی زان سبب آمد به قلب
کو ب ه تقلیب است در شادی و کرب
هوش مصنوعی: دل به خاطر آن موضوع مشخص شد که به قلبی رسید که در آن حالتی از شادی و غم وجود دارد.
گه به طوف عالم علوی رود
گه مطاف عالم سفلی شود
هوش مصنوعی: هر از گاهی به آسمان‌های عالی می‌رود و گاهی به زمین و دنیای پایین می‌آید.
این تقلب عل ت از وجهی نکو
هم ز وجه بد شمر حیله مجو
هوش مصنوعی: این تقلب را از جنبه نیکو هم به حساب نیاور و هرگز آن را نیرنگی ندان.
گاه محض عقل گردد گاه نفس
گه ملک گردد گهی چون دیو نحس
هوش مصنوعی: انسان گاهی بر اساس فکر و عقل خود عمل می‌کند، گاهی تحت تأثیر خواسته‌های نفسانی قرار می‌گیرد، و گاهی هم ویژگی‌های مثبت و ملکوتی پیدا می‌کند. در لحظاتی هم ممکن است به حالت‌های منفی و ناپسند مانند دیو تبدیل شود.
گاه مجرد می شود گه منطبع
گاه واصل می شود گه منقطع
هوش مصنوعی: گاهی انسان تنها و مستقل می‌شود، گاهی به جمع و ارتباط با دیگران می‌پیوندد، و گاهی نیز از دیگران فاصله می‌گیرد.
گه منزه از همه عیب است و نقص
گه ز غم نالان گه از شادی به رقص
هوش مصنوعی: گاهی انسان از همه عیب‌ها و نقص‌ها پاک و بی‌نقص است، و گاهی از غم شکایت می‌کند و گاهی به خاطر شادی به رقص و پایکوبی می‌پردازد.
هر زمان دارد ز حق شأنی دگر
هر نفس آرد سر از جایی بدر
هوش مصنوعی: هر لحظه از حق بهره‌ای متفاوت دارد و هر دم از مکانی جدید سر برمی‌آورد.
مظهر شأن الهی گشته است
مظهر شأنش کماهی گشته است
هوش مصنوعی: مظهر و نمایانگر صفات و ویژگی‌های الهی شده است، همچنان که خود خداوند نیز به صورت خاصی آشکار شده است.
ظاهر و باطن در این صورت بجو
نقش او را برزخ جامع بگو
هوش مصنوعی: ظاهر و باطن را در این حالت جستجو کن؛ نشان او را در دنیای میان تحقق و خیال بیان کن.
گه درآمد او درون بزم خاص
گه برون در بدارندش خواص
هوش مصنوعی: گاهی او در محافل خاص حضور دارد و گاهی نیز به عنوان یک شخصیت ویژه او را به بیرون می‌آورند.
هر دلی را کی کسی گوید که دل
ذکر آن دلهای جاهل را بهل
هوش مصنوعی: هر دلی را نمی‌توان به راحتی قضاوت کرد؛ چرا که دل‌های نادان را نمی‌توان با صحبت‌های کوتاه و سطحی شناخت.
این چنین دل را تو از عارف طلب
دل مجو زین مشت خام بی ادب
هوش مصنوعی: دل را از عارف درخواست نکن، زیرا او از این دل ناآگاه بهره‌اش را نمی‌داند.
نیست دل در اصطلاح این گروه
جز دل دانا که حق دادش شکوه
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در این جمع، تنها دل‌های آگاه و دانا ارزشمند هستند و دل‌های دیگر هیچ ارزشی ندارند. در واقع، فقط دل‌هایی که از حقایق آگاه‌اند می‌توانند شکایت و درد دل داشته باشند.
آنچه دل خوانند او را این عوام
خانۀ دیو است دیگر والسلام
هوش مصنوعی: آنچه که مردم به عنوان دل و روح می‌شناسند، در واقع خانه‌ی دیو است و دیگر هیچ.
کس نداند قدر دل جز اهل دل
نیست دل را نسبتی با آب و گل
هوش مصنوعی: تنها کسانی که در دل احساسات و عشق واقعی را درک کرده‌اند، ارزش دل را می‌دانند. دل هیچ ارتباطی با جسم و مادیات ندارد.
دل مقام استواری کبریاست
دل نباشد آنکه با کبر و ریاست
هوش مصنوعی: دل جایگاه استواری و بزرگی است. اگر دل، کبر و ریاست داشته باشد، دیگر دل نیست.
دل بود آیینۀ وج ه خدا
در دل صافی نماید حق لقا
هوش مصنوعی: دل مانند آینه‌ای است که جلوه‌های زیبایی خدا را در خود منعکس می‌کند و وقتی دل صاف و خالص باشد، می‌تواند ملاقات با حقیقت را تجربه کند.
گر همی خواهی که بینی روی دوست
دل به دست آور که دل مرآت اوست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی چهره دوستت را ببینی، باید دل را بدست آوری، زیرا دل، آینه‌ای از اوست.