گنجور

شمارهٔ ۹۴۷

تا چند حدیث از جم روجام دمادم زن
جامی کش و پشت پا بر مملکت جم زن
منت زملک بیجاست کز عشق بود خالی
جهدی کن و دست و دل بر دامن آدم زن
اول علم تجرید بر گنبد گردون کش
آنگه زتجرد دم چون عیسی مریم زن
از بند نقاب آن گل بگشود گره در باغ
گو بلبل شیدا را لاف از گل خود کم زن
برخیز پریشان کن آن کاکل مشک افشان
یعنی که بفرق ماه از غالیه پرچم زن
برهم زدن ار خواهی جمعیت دلها را
یک سلسله مو بگشا صد سلسله برهم زن
ساقی زدهان و لب ما را شکر و می بخش
مطرب ز نِی و بربط ، گه زیر و گهی بم زن
سررشته جان بربند با دام سر زلفت
بر پرده دل تیری زآن ابروی توأم زن
صد ملک دلت امروز از غمزه مسلم شد
رو نوبت خوبی را بر خویش مسلم زن
از طرز خرام خوش خون در دل طوبی کن
آتش ز رخِ دلکش ، بر نیّرِ اعظم زن
چون یونس اگر خواهی از سر دل آگاهی
با قطره چه آویزی ، رُو پهلو ؛ بر یَم زن
گر میل رهائی هست زآن سیل خطر مندت
رو دست تولا را بر میر معظم زن
گر دست نخواهد داد بوسیدن آن درگه
خیز و سگ کویش را بوسی دو بمقدم زن
دستان مکن از دستان از دست خدا برگو
مردانه بمیدان طعن بر صولت رستم زن
زنجیری زلف توست آشفته نگاهش دار
دیوانه عشق توست سنگش زن و محکم زن
خلد است وصال او دوزخ غم هجرانش
کم قصه زجنت خوان کم دم زجهنم زن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا چند حدیث از جم روجام دمادم زن
جامی کش و پشت پا بر مملکت جم زن
هوش مصنوعی: چرا همچنان از قصه‌های جم و یادگارهای او صحبت می‌کنی؟ نوش یک می را بگیر و به سرمایه‌گذاری بر روی آن و گذراندن زندگی‌ات بیشتر فکر کن.
منت زملک بیجاست کز عشق بود خالی
جهدی کن و دست و دل بر دامن آدم زن
هوش مصنوعی: ناز و تنبلی در عشق جایی ندارد، پس تلاشی کن و با همه وجود به دامان انسانیت و محبت بپیوند.
اول علم تجرید بر گنبد گردون کش
آنگه زتجرد دم چون عیسی مریم زن
هوش مصنوعی: ابتدا علم خالص و پاک را بر فراز آسمان‌ها برافراشته کن، سپس از این حالت تهی و خالص، مانند عیسی مریم، دم و روحی تازه به وجود آور.
از بند نقاب آن گل بگشود گره در باغ
گو بلبل شیدا را لاف از گل خود کم زن
هوش مصنوعی: گل، نقاب خود را برداشت و گره‌ای که بر آن بود را باز کرد. در باغ به بلبل عاشق بگو که از زیبایی گل خود کم نگوید و به خود نبالد.
برخیز پریشان کن آن کاکل مشک افشان
یعنی که بفرق ماه از غالیه پرچم زن
هوش مصنوعی: بیا و با زیبایی‌های خود ما را غافلگیر کن، مانند زنی که با موهای مشکی و درخشان خود توجّه‌ها را جلب می‌کند و برتری‌اش را در میان دیگران نشان می‌دهد.
برهم زدن ار خواهی جمعیت دلها را
یک سلسله مو بگشا صد سلسله برهم زن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دل‌ها را منسجم کنی، کافی است موهای خود را باز کنی؛ با یک حرکت ساده می‌توانی چندین پیوند و ارتباط را نابود کنی.
ساقی زدهان و لب ما را شکر و می بخش
مطرب ز نِی و بربط ، گه زیر و گهی بم زن
هوش مصنوعی: ای ساقی، باده‌ای به ما بده و لب‌های ما را شیرین کن. ای نوازنده، با نی و بربط نوا بزن، گاه ملودی را پایین بیاور و گاه بالا ببر.
سررشته جان بربند با دام سر زلفت
بر پرده دل تیری زآن ابروی توأم زن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره می‌کند و می‌گوید که جانش را با محبت و زیبایی او مهار کرده است. همچنین، از پرده دلش که به عنوان نمادی از عشق و احساسات اوست، تیر زیبای ابروی معشوق خارج می‌شود که نشان‌دهنده تأثیری عمیق بر دل اوست. در واقع، شاعر احساس می‌کند که زیبایی معشوقش به گونه‌ای در او نفوذ کرده که احساسات و جانش را تحت تأثیر قرار داده است.
صد ملک دلت امروز از غمزه مسلم شد
رو نوبت خوبی را بر خویش مسلم زن
هوش مصنوعی: امروز دل تو به خاطر یک نگاه، مانند صد ملک محکم و مستحکم شده است؛ پس نوبت به شادی و خوبی رسیده، آن را بر خودت اجابت کن.
از طرز خرام خوش خون در دل طوبی کن
آتش ز رخِ دلکش ، بر نیّرِ اعظم زن
هوش مصنوعی: از حالت دلربای تو آتش دلم برانگیخته می‌شود، مانند شعله‌ای که از چهره‌ی زیبا بر بلندترین کوه‌ها می‌افروزد.
چون یونس اگر خواهی از سر دل آگاهی
با قطره چه آویزی ، رُو پهلو ؛ بر یَم زن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از عمق قلبت آگاهی پیدا کنی، مانند یونس نرو در دل دریا و با یک قطره آب خودت را مشغول نکن، بلکه به سمت دریا برو و با تمام وجودت در آن غوطه‌ور شو.
گر میل رهائی هست زآن سیل خطر مندت
رو دست تولا را بر میر معظم زن
هوش مصنوعی: اگر تمایل به رهایی داری، از آن خطر بزرگ دوری کن و دست محبتت را به سوی بزرگترین مقام دراز کن.
گر دست نخواهد داد بوسیدن آن درگه
خیز و سگ کویش را بوسی دو بمقدم زن
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی آن درگاه را ببوسی، پس بلند شو و سگ را که در آنجا است، ببوس. از این کار، سر تو را بالا می‌برد.
دستان مکن از دستان از دست خدا برگو
مردانه بمیدان طعن بر صولت رستم زن
هوش مصنوعی: دستت را از دستان خدا دور مکن و با شهامت به میدان بیا و بر قدرت رستم طعنه بزن.
زنجیری زلف توست آشفته نگاهش دار
دیوانه عشق توست سنگش زن و محکم زن
هوش مصنوعی: زلف‌های تو مانند زنجیری است که آشفته و نامنظم شده است. چشم‌های میشترین را نگاه دار، چون او دیوانه‌ی عشق تو شده است. با قدرت و محکم بر او ضربه بزن.
خلد است وصال او دوزخ غم هجرانش
کم قصه زجنت خوان کم دم زجهنم زن
هوش مصنوعی: بهشت در نزدیکی اوست، اما دوری او عذاب بزرگ و دوزخی است. پس از داستان‌های جهنم بگویید و از آتش آن دم بزنید.

حاشیه ها

1403/03/24 00:05
سیدمحمد جهانشاهی

مطرب ز نِی و بربط ، گه زیر و گهی بم زن

1403/03/24 00:05
سیدمحمد جهانشاهی

با قطره چه آویزی ، رُو پهلو ؛ بَر یَم زن

1403/03/24 00:05
سیدمحمد جهانشاهی

آتش ز رخِ دلکش ، بر نیّرِ اعظم زن