گنجور

شمارهٔ ۹۱۹

ساقیا من که خرابم ز نو آبادم کن
تشنه‌ام خضری و از جرعهٔ امدادم کن
زازل گرچه نهادند مرا بنیان کج
راست خواهی تو خرابم کن و آبادم کن
در وجود من خاکی نبود آب طرب
بکش از خاک در میکده ایجادم کن
همه شب همنفس مرغ گلستانم من
یکنفس ای گل نو گوش بفریادم کن
مطرب از ساز حقیقت بزن این پرده
ساقی از رنگ تعلق زمی آزادم کن
بچم ای گلبن مه روی سهی قد در باغ
فارغ از جلوه سرو و گل و شمشمادم کن
کو اجازت که بسر برد در تو طوف کنم
همتی بدرقه طوسم و بغدادم کن
بسمل تیر نظر منتظر یک نگهست
فارغ از کمکش دام و زصیادم کن
بیستون غم عشق تو بناخن کندم
بده آن تیشه خونریزم و فرهادم کن
رهروان جمله بکعبه من آشفته بدیر
آخرای پیر خرابات تو ارشادم کن
پای تا سر غمم از کثرت اغیار بیا
بی خبر از درم و از همه غم شادم کن

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقیا من که خرابم ز نو آبادم کن
تشنه‌ام خضری و از جرعهٔ امدادم کن
هوش مصنوعی: ای ساقی، من که در حال بدی هستم، مرا دوباره سرحال کن. من تشنه‌ام، می‌خواهم از صفا و تازگی بهره‌مند شوم و مرا از جرعهٔ نوشیدنی‌ات سیراب کن.
زازل گرچه نهادند مرا بنیان کج
راست خواهی تو خرابم کن و آبادم کن
هوش مصنوعی: اگرچه مرا با بنیاد نادرستی ساختند، اگر تو بخواهی می‌توانی من را ویران کنی و دوباره بسازی.
در وجود من خاکی نبود آب طرب
بکش از خاک در میکده ایجادم کن
هوش مصنوعی: در وجود من هیچ چیزی از لذت و شادی نیست، از خاک من چیزی بکش و در میخانه‌ای که ساخته‌ام، زندگی ببخش.
همه شب همنفس مرغ گلستانم من
یکنفس ای گل نو گوش بفریادم کن
هوش مصنوعی: من تمام شب را با صدای پرنده‌ای در باغ سر می‌کنم و از تو می‌خواهم که به صدای من گوش کنی و پاسخ بدهی.
مطرب از ساز حقیقت بزن این پرده
ساقی از رنگ تعلق زمی آزادم کن
هوش مصنوعی: ای نوازنده، از ساز حقیقت نغمه سر کن و این پرده را باز کن. ای ساقی، مرا از رنگ و بوی تعلق دنیا رها کن.
بچم ای گلبن مه روی سهی قد در باغ
فارغ از جلوه سرو و گل و شمشمادم کن
هوش مصنوعی: عزیزم، ای گل درشت و زیبا با قامت بلند، در باغی که از زیبایی سرو و گل و شمشاد بی‌نیاز است، مرا در آغوش بگیر و آرام کن.
کو اجازت که بسر برد در تو طوف کنم
همتی بدرقه طوسم و بغدادم کن
هوش مصنوعی: به من اجازه بده که با تمام توان در کنار تو باشم و این راهی که پیش رو دارم، مرا به طوس و بغداد بکشاند.
بسمل تیر نظر منتظر یک نگهست
فارغ از کمکش دام و زصیادم کن
هوش مصنوعی: منتظر یک نگاه هستم که مانند تیر بیفتد و بی‌آنکه به کمک کسی نیاز داشته باشد، مرا به دام بیاندازد و یادی از من بکند.
بیستون غم عشق تو بناخن کندم
بده آن تیشه خونریزم و فرهادم کن
هوش مصنوعی: در دل غم عشق تو، کوه بیستون را که به سختی ساخته‌ام، به ابتکار خودم می‌کَنم. از من خواهش می‌کنم که آن تیشه خونین را به من بدهی تا بتوانم مانند فرهاد، دلم را تسکین ببخشم.
رهروان جمله بکعبه من آشفته بدیر
آخرای پیر خرابات تو ارشادم کن
هوش مصنوعی: مسافران همگی به کعبه می‌روند، اما من در اینجا در حال سرگردانی در دیر هستم. ای پیر خرابات، مرا هدایت کن.
پای تا سر غمم از کثرت اغیار بیا
بی خبر از درم و از همه غم شادم کن
هوش مصنوعی: من از شدت غم و اندوهی که ناشی از مشکلات دیگران است، پر شده‌ام. بیا و بدون اینکه از حال من باخبری، به درونم قدم بگذار و مرا شاد کن.