شمارهٔ ۹۱۸
نیش غم تو نوش جان حنظل عشق قند من
میل خوشی نمیکند خاطر دردمند من
خط چو نبات خضر شد بر لب نوشخند تو
وه که بمصر میرود تحفه نبات و قند من
زلف تو هر طرف کشان دل بقفای او دوان
منکه بخود نمیروم گو نکشد کمند من
گر ببری رگم زپی بند به بند همچو نی
قصه عشق بشنوی باز زبند بند من
بر دل چاک چاک من خنده زنی و بگذری
زآن نمکین دهان کنی چند تو ریشخند من
دید بخویش مست شد عاشق خودپرست شد
دید در آینه چو خود آن بت خودپسند من
کعبه زدوری رهت نیست مرا غمی که شد
خاک در تو پرنیان خار رهت پرند من
تاخت سمند فکرتم در هم عمرت از قفا
لیک بگرد توسنت ره نبرد سمند من
نیست قیاس و وهم را راه بآستان تو
پاکتر است دامنت از چه و چون و چند من
مرهم اگر نمی نهی زآن لب نوش بر دلم
کیست که مرهم آورد بر دل مستمند من
مدحت مرتضی بگو مرهم دل از او بجو
چون دم عیسوی شمر گفته سودمند من
منکه جنون عشق را آشفته سر نهاده ام
گو ندهند عاقلان بهر خدای پند من
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیش غم تو نوش جان حنظل عشق قند من
میل خوشی نمیکند خاطر دردمند من
هوش مصنوعی: غم تو برای من مانند زهر تلخ است، که با وجود تلخیاش، برایم شیرین است. عشق من به مانند دارویی تلخ است و پذیرش خوشیها برای قلب دردمند من ناممکن شده است.
خط چو نبات خضر شد بر لب نوشخند تو
وه که بمصر میرود تحفه نبات و قند من
هوش مصنوعی: نوشخند تو همچون گیاه سبز و خوشچیدایی است که بر لبانم نشسته است و چه بسا که ماجرای شیرین من و قند و زیباییام به سرزمین مصر خواهد رفت.
زلف تو هر طرف کشان دل بقفای او دوان
منکه بخود نمیروم گو نکشد کمند من
هوش مصنوعی: زلف تو به هر سمتی دل مرا به دنبال خود میکشد و من نمیتوانم به خودم برسم، هرچند که کمند من ممکن است مرا به خود جلب کند.
گر ببری رگم زپی بند به بند همچو نی
قصه عشق بشنوی باز زبند بند من
هوش مصنوعی: اگر رگم را بند بند ببری، همچنان که نی را میخواهند بشکنند، میتوانی داستان عشق را از گره و بندهای زندگیام بشنوی.
بر دل چاک چاک من خنده زنی و بگذری
زآن نمکین دهان کنی چند تو ریشخند من
هوش مصنوعی: تو بر دل شکسته و زخمی من میخندی و به سادگی از کنار من میگذری، در حالی که دندانهای زیبا و شیرین تو فقط باعث خنده و تمسخر من میشود.
دید بخویش مست شد عاشق خودپرست شد
دید در آینه چو خود آن بت خودپسند من
هوش مصنوعی: عاشق به تماشای خودش در آینه میپردازد و از زیبایی و خودپسندیاش شگفت زده میشود. او احساس میکند که در آینه، تنها بت و معشوق خودش را میبیند و خود را غرق در عشق و مستی مییابد.
کعبه زدوری رهت نیست مرا غمی که شد
خاک در تو پرنیان خار رهت پرند من
هوش مصنوعی: کعبه دور است و من ناراحت نیستم، چون به خاک آنجا در آمدهام. در راه تو، گرچه سختیها و موانع وجود دارد، اما من به یاد تو پر پرواز دارم.
تاخت سمند فکرتم در هم عمرت از قفا
لیک بگرد توسنت ره نبرد سمند من
هوش مصنوعی: فکر تو با سرعت و شتاب در حال حرکت است، اما عمر تو به سرعت گذشته و در پشت سر تو قرار دارد. در حالی که تلاش میکنی به جایی برسی، نتوانستهای با اسب آزاد فکر من همپیمان شوی.
نیست قیاس و وهم را راه بآستان تو
پاکتر است دامنت از چه و چون و چند من
هوش مصنوعی: راه رسیدن به مقام و منزلت تو با هیچ تصوری قابل مقایسه نیست. دامنت از هر چیز دیگری پاکتر است و نمیتوان به سادگی دربارهی تو سخن گفت یا احساسی را به آن افزود.
مرهم اگر نمی نهی زآن لب نوش بر دلم
کیست که مرهم آورد بر دل مستمند من
هوش مصنوعی: اگر تو بر دل شکستهام از آن لب شیرینت تسکینی نمیدهی، پس چه کسی میتواند بر دل نیازمند من مرهمی بیاورد؟
مدحت مرتضی بگو مرهم دل از او بجو
چون دم عیسوی شمر گفته سودمند من
هوش مصنوعی: مدح و ستایش علی (مرتضی) را بگو و از او برای درمان دل خود یاری بگیر، چرا که او مانند دم عیسی (ع) رستگارکننده و مفید است.
منکه جنون عشق را آشفته سر نهاده ام
گو ندهند عاقلان بهر خدای پند من
هوش مصنوعی: من که دیوانگی عشق را در سر دارم، بگذار عاقلان نصیحتم نکنند، چون به خدا قسم، از حرفهای آنها بینیازم.