گنجور

شمارهٔ ۸۹

در نهایت نظری بود باغیار امشب
که زتب سوخت چو شمعم دل بیمار امشب
بشب دیگرت این سوزن درون شرح دهم
که مبادا بدرد پرده اسرار امشب
ارنی گویم و از پای طلب ننشینم
تا زطورم نرسد وعده دیدار امشب
مستیت بود بهانه همه شب بهر رقیب
فاش همصحبت اغیاری و هشیار است امشب
طمع سیم و زر از غیر مکن کیسه بیار
زاشک و رخ سیم و زرم هست چو بسیار امشب
نه بود مهلت دیدار و نه جای گفتار
هست با ناله شبگیر سر و کار امشب
حیف از آن سینه سیمین که شد اندوده بقیر
از چه آئینه ات آلوده بزنگار امشب
محک آوردمت ای مدعی از بهر بتان
برگرفتم ززر قلب تو معیار امشب
زر قلبت نخرد صیرفی عشق برو
حبشی زاده مکن یوسف بازار امشب
گر تو چون دایره آن مه بمیان بگرفتی
ما همان پای بجائیم چو پرگار امشب
سرو جان داد و دل و دین و خریدش زازل
چون تو آشفته نبود است خریدار امشب
غیر چون رحم نکرد و بخطا دید بدوست
کار با دست خداوند تو بگذار امشب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در نهایت نظری بود باغیار امشب
که زتب سوخت چو شمعم دل بیمار امشب
هوش مصنوعی: امشب با یاری در نهایت فکر و اندیشه‌ای بودم که مثل شمع به خاطر عشق، دلم به شدت می‌سوزد.
بشب دیگرت این سوزن درون شرح دهم
که مبادا بدرد پرده اسرار امشب
هوش مصنوعی: در شب دیگر، این درد و اندوهم را برایت بازگو می‌کنم تا مبادا امشب پرده‌های رازها را بدرد.
ارنی گویم و از پای طلب ننشینم
تا زطورم نرسد وعده دیدار امشب
هوش مصنوعی: بگذار بگویم که تا وعده دیدار امشب از کوه طور نرسد، از تلاش و جستجوying از پا نخواهم نشست.
مستیت بود بهانه همه شب بهر رقیب
فاش همصحبت اغیاری و هشیار است امشب
هوش مصنوعی: امشب به خاطر مستی و نشئگی، بهانه‌ای برای رقیب شدی و همه شب را به این حال گذراندی. اما امشب وجود افرادی با درک و هوشیاری در کنار تو حس می‌شود.
طمع سیم و زر از غیر مکن کیسه بیار
زاشک و رخ سیم و زرم هست چو بسیار امشب
هوش مصنوعی: به دنبال ثروت و دارایی از دیگران نباش، زیرا آنچه ارزش دارد در دل و چهرهٔ زیباست. امشب با اشک و چهرهٔ نورانی، وجودی پر از ثروت دارم.
نه بود مهلت دیدار و نه جای گفتار
هست با ناله شبگیر سر و کار امشب
هوش مصنوعی: امشب فرصتی برای دیدار نیست و جایی برای صحبت وجود ندارد. فقط با ناله و غم شب همراه هستم.
حیف از آن سینه سیمین که شد اندوده بقیر
از چه آئینه ات آلوده بزنگار امشب
هوش مصنوعی: زندگی به طور ناخوشایندی بر شخصی تاثیر گذاشته و موجب شده زیبایی و لطافت او تحت تاثیر قرار گیرد. حال او از این وضعیت ناراحت و اندوهگین است، چرا که آینه‌ای که باید نمایانگر زیبایی‌اش باشد، اکنون با زنگار و کثیفی پوشیده شده است.
محک آوردمت ای مدعی از بهر بتان
برگرفتم ززر قلب تو معیار امشب
هوش مصنوعی: ای مدعی، من برای سنجش عشق به بتان، قلب تو را معیار قرار داده‌ام.
زر قلبت نخرد صیرفی عشق برو
حبشی زاده مکن یوسف بازار امشب
هوش مصنوعی: اگر دل تو طلا نیست، عشق تو را نمی‌فروشد، پس چرا مثل نوشادی گران‌قیمت در بازار عشق خودت را ارزان بفروشی؟ در این شب، مثل یوسف در بازار عشق، خودت را به حراج نگذار.
گر تو چون دایره آن مه بمیان بگرفتی
ما همان پای بجائیم چو پرگار امشب
هوش مصنوعی: اگر تو مانند دایره در مرکز قرار بگیری، ما نیز همچنان در جای خود خواهیم بود، مانند پرگاری که در این شب می‌چرخد.
سرو جان داد و دل و دین و خریدش زازل
چون تو آشفته نبود است خریدار امشب
هوش مصنوعی: سرو جانش را فدای عشق کرد و دل و دینش را به خاطر او داده است. اما خریدار این شب، مانند تو که در آشفته گی هستی، پیدا نمی‌شود.
غیر چون رحم نکرد و بخطا دید بدوست
کار با دست خداوند تو بگذار امشب
هوش مصنوعی: جز اینکه از روی رحم و محبت بر تو کار کردند، دیگران به خطا دیدند. کار خود را به دست خدا واگذار کن و به فردا امید داشته باش.