گنجور

شمارهٔ ۸۶۷

چند با چشمه خور روی تو نتوان دیدن
چند قانع شوم از وصل بهجران دیدن
از نظر غایبی ولیک توان چون خورشید
از تو در هر سر کو نور فراوان دیدن
توئی آن بی سر و سامان که مکانت نبود
شایدت سوی چو من بی سر و سامان دیدن
رشک دارم بصبا گرچه شدت محرم راز
غیر را گرد در و بام تو نتوان دیدن
گل رخسار تو میباید آن قد ورنه
گو چه خیزد زگل سرو خرامان دیدن
با خم طره اش و آن لب نوشین ای خضر
فارغ از ظلمتم و چشمه حیوان دیدن
نه از آن غبغب سیمین و شکنج خم زلف
گوی سیمین نتوان در خم چوگان دیدن
باغبانا چو دهد دست خط و چهره دوست
تابکی در چمن لاله و ریحان دیدن
چند در بند تن ای دل شده ای خون زفراق
کار آسان شده جان دادن جانان دیدن
گفتمش زلف تو در خواب بدست آمد دوش
گفت آشفته بس این خواب پریشان دیدن
لابه کردم که نکوتر کن از این تعبیری
رفع اشکال کنم شایدت آسان دیدن
گفت آری بوصالم رسی آندم که توان
خویشتن را بدرشاه خراسان دیدن

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند با چشمه خور روی تو نتوان دیدن
چند قانع شوم از وصل بهجران دیدن
هوش مصنوعی: هرچند که با چشمان زیبای تو نمی‌توانم به خوبی دیدار کنم، اما من از دوری تو راضی نمی‌شوم و نمی‌توانم به دیدن فقط اشتیاق به وصال بسنده کنم.
از نظر غایبی ولیک توان چون خورشید
از تو در هر سر کو نور فراوان دیدن
هوش مصنوعی: هرچند که از نظر دوری، اما توانایی تو مانند خورشید است که در هر گوشه‌ای می‌توان نور و روشنی‌ات را مشاهده کرد.
توئی آن بی سر و سامان که مکانت نبود
شایدت سوی چو من بی سر و سامان دیدن
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که در حالی بی‌نظم و ترتیب به سر می‌بری که به خاطر او مکان و جایگاهی برایت نیست؛ شاید تو هم مانند من، در پی دیدن کسی بی‌سر و سامان هستی.
رشک دارم بصبا گرچه شدت محرم راز
غیر را گرد در و بام تو نتوان دیدن
هوش مصنوعی: من به نسیم صبحگاهی حسادت می‌کنم، هرچند که شدت محبت و رازدار بودن او اجازه نمی‌دهد کسی غیر از من به در و بام تو نزدیک شود و تو را ببیند.
گل رخسار تو میباید آن قد ورنه
گو چه خیزد زگل سرو خرامان دیدن
هوش مصنوعی: برای زیبایی و جذابیت چهره‌ات، باید قد بلندی داشته باشی، وگرنه چه نیازی است به تماشای گل و سرو خرامان.
با خم طره اش و آن لب نوشین ای خضر
فارغ از ظلمتم و چشمه حیوان دیدن
هوش مصنوعی: با خم مویش و لب شیرینش، ای خضر، من از تاریکی‌ها رهایی یافته‌ام و به چشمه زندگی دست یافته‌ام.
نه از آن غبغب سیمین و شکنج خم زلف
گوی سیمین نتوان در خم چوگان دیدن
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بر این موضوع اشاره دارد که زیبایی‌های ظاهری و ویژگی‌های جذاب ظاهری نمی‌توانند نشان‌دهنده حقیقت یا عمق یک شخص باشند. غبغب و زلف‌های زیبا نماد ویژگی‌های ظاهری هستند که در یک میدان بازی (چوگان) نمی‌توان آنها را درک کرد و ارزش آنها در چنین شرایطی کمتر مشخص می‌شود. در واقع، این بیان می‌خواهد به ما یادآوری کند که در زندگی واقعی، آنچه مهم است، عمق شخصیت و طرز تفکر فرد می‌باشد، نه فقط زیبایی‌های ظاهری.
باغبانا چو دهد دست خط و چهره دوست
تابکی در چمن لاله و ریحان دیدن
هوش مصنوعی: وقتی باغبان نامه‌ای از معشوق را دریافت کند و چهره او را ببیند، دوست دارد تا در گلزار، لاله و ریحان را مشاهده کند.
چند در بند تن ای دل شده ای خون زفراق
کار آسان شده جان دادن جانان دیدن
هوش مصنوعی: ای دل، در دل این همه عذاب جسمی گرفتار شده‌ای، و این درد از جدایی مهربان تو باعث شده که مردن برایت آسان‌تر به نظر برسد، چون دیدن معشوقه‌ات را می‌خواهی.
گفتمش زلف تو در خواب بدست آمد دوش
گفت آشفته بس این خواب پریشان دیدن
هوش مصنوعی: به او گفتم که دیشب در خواب زلف زیبایت را دیدم، او در پاسخ گفت که دیگر از این خواب‌های آشفته و بی‌نظم صحبت نکن.
لابه کردم که نکوتر کن از این تعبیری
رفع اشکال کنم شایدت آسان دیدن
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از کسی می‌خواهد که بهتر از این توجیح کند و به نوعی می‌خواهد ایرادهای خود را برطرف کند. او امیدوار است که این کار برایش راحت‌تر باشد.
گفت آری بوصالم رسی آندم که توان
خویشتن را بدرشاه خراسان دیدن
هوش مصنوعی: گفت که بله، می‌رسد زمانی که من بتوانم خودم را در دربار پادشاه خراسان ببینم.