گنجور

شمارهٔ ۸۶۴

زبسکه مهر تو آمیخته بجان و تنم
توئی ندانم یا من درون پیرهنم
نهفته سوز غمت بسکه همچو جان بتنم
چو شمع شعله برآید زچاک پیرهنم
زخاک کوی تو گر بوئی آردم دم صبح
زآب خضر و دم روح قدس دم نزنم
زشور آن لب شیرین چو در حدیث آیم
نمک بریزد و شکر مدام از دهنم
بیاد تو بلحد خضر زنده و جاوید
بجامه غافل از تو چو مرده در کفنم
هوای زلف تو خونم زبس بسوخت بجسم
کنند مشک زخونم که آهوی ختنم
مرا که شوق تو چون کهربا زجابر کند
بروز عشق بسی کوهها زجا بکنم
به بهشت نشد گر نصیب من غم نیست
بدست آمده زاهد چو سیب آن ذقنم
عجب مدار که چون خس بسوخت خرمن غم
که من بگلشن تو مرغ آتشین سخنم
دلم بشام غریبان زلف تو خو کرد
بدان صفت که فراموش گشته از وطنم
اگر چه رند و قدح خوار و مستم آشفته
بدین خوشم که سنگ آستان بوالحسنم
ریمن بندگی شاه اینک اندر طوس
زبندگان شما خوان خسرو زمنم
مهین سلاله شه نایب الایاله راد
که با وجود کف او زبحر دم نزنم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زبسکه مهر تو آمیخته بجان و تنم
توئی ندانم یا من درون پیرهنم
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو به حدی با جان و قلب من آمیخته شده که نمی‌دانم آیا تو در وجود منی یا من به تو تبدیل شده‌ام.
نهفته سوز غمت بسکه همچو جان بتنم
چو شمع شعله برآید زچاک پیرهنم
هوش مصنوعی: دل‌تنگی و غم تو در عمق وجودم پنهان شده است، به گونه‌ای که مانند شمعی که شعله‌اش از سوز دل برمی‌خیزد، از شکاف‌های دلم بیرون می‌آید.
زخاک کوی تو گر بوئی آردم دم صبح
زآب خضر و دم روح قدس دم نزنم
هوش مصنوعی: اگر از خاک کوی تو بوی خوشی بیابم، دیگر موقع صبح از آب زنده‌کننده و دم روح مقدس هم سخن نخواهم گفت.
زشور آن لب شیرین چو در حدیث آیم
نمک بریزد و شکر مدام از دهنم
هوش مصنوعی: وقتی که در مورد آن لب شیرین صحبت می‌کنم، مانند این است که نمک و شکر به طور همزمان از دهانم بریزد، یعنی صحبت کردن درباره‌ی او باعث می‌شود که هم تلخی و هم شیرینی را حس کنم.
بیاد تو بلحد خضر زنده و جاوید
بجامه غافل از تو چو مرده در کفنم
هوش مصنوعی: در یاد تو همچون خضر، زنده و جاویدان هستم، اما در لباس غفلت از تو، مانند مرده‌ای در تابوت می‌باشم.
هوای زلف تو خونم زبس بسوخت بجسم
کنند مشک زخونم که آهوی ختنم
هوش مصنوعی: عطر و شباهت موی تو آن‌قدر در من تاثیر گذاشته که احساس می‌کنم جانم در آتش عشق سوخته است. به گونه‌ای که به بدنم مانند مشکی خوشبو و جذاب تبدیل شده‌ام، همانند آهوهایی که در ختان زندگی می‌کنند.
مرا که شوق تو چون کهربا زجابر کند
بروز عشق بسی کوهها زجا بکنم
هوش مصنوعی: من که عشق تو در وجودم مانند کهربا شعله‌ور است، برای نشان دادن این عشق، می‌توانم کوه‌ها را از جا کنده و آن‌ها را جابجا کنم.
به بهشت نشد گر نصیب من غم نیست
بدست آمده زاهد چو سیب آن ذقنم
هوش مصنوعی: اگر به بهشت هم نرسم، غم نیست؛ چون به دست زاهد، همچون سیبی شیرین، بهشت را در دنیا تجربه کرده‌ام.
عجب مدار که چون خس بسوخت خرمن غم
که من بگلشن تو مرغ آتشین سخنم
هوش مصنوعی: تعجب نکن که وقتی علف‌های خشک سوخت، من با وجود غم و اندوهم، هنوز در دنیای زیبای تو مانند پرنده‌ای شاداب و پر انرژی سخن می‌گویم.
دلم بشام غریبان زلف تو خو کرد
بدان صفت که فراموش گشته از وطنم
هوش مصنوعی: دل من به یاد زلف تو مثل شام غریبان عادت کرده است، به طوری که دیگر یاد وطنم را هم از یاد برده‌ام.
اگر چه رند و قدح خوار و مستم آشفته
بدین خوشم که سنگ آستان بوالحسنم
هوش مصنوعی: اگرچه من انسان آزاد و خوشگذران و در حال نوشیدن هستم، اما از این موضوع خوشحالم که در کنار درگاه بوالحسن قرار دارم.
ریمن بندگی شاه اینک اندر طوس
زبندگان شما خوان خسرو زمنم
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به عبودیت و بندگی در مقابل یک شاه اشاره می‌کند و از منظور خود از زندگی در طوس و در کنار دیگر بندگان می‌گوید. او خود را در این مقام پایین‌تر از شاه می‌بیند و احساس افتخار و مرتبط بودن با او را بیان می‌کند.
مهین سلاله شه نایب الایاله راد
که با وجود کف او زبحر دم نزنم
هوش مصنوعی: ای خصلت‌برانگیز و بافضیلت، من نمی‌توانم با وجود تو و توانایی‌های بی‌نظیرت، بر خویش بیفزایم و در آب‌های بی‌فایده غوطه‌ور شوم.