گنجور

شمارهٔ ۸۶۱

سر قدم کردم ز شوق و دست از پا می‌کشم
در رهت ای کعبه کی منت ز این‌ها می‌کشم
من که از بحرینِ دیده دامن پُرگوهر است
کی کجا منت ز غواص و ز دریا می‌کشم؟
ذره‌ام اما به رقص اندر هوای آفتاب
نیستم خفاش تا حسرت ز حربا می‌کشم
ای نسیم صبح اگر از آن سر کو می‌رسی
خاک راهت سرمه‌وَش در چشم مینا می‌کشم
نیستم دیوانه تا نشناسم از اغیار یار
خویش را مجنون‌صفت در کوی لیلا می‌کشم
تنگ شد چون چشم سوزن شهرم از سودای عشق
رخت خود آخر از این سودا به صحرا می‌کشم
آنچه وامق دیده و فرهاد و مجنون در جهان
من به دوش اندر غمت این بار تنها می‌کشم
گفت لعلت: روح‌بخشم از تبسم چون مسیح
گفت خطت: من به خون خلق طُغرا می‌کشم
لاجرم از زخمه مطرب در افغان است چنگ
تا نگویی من ز عشقت ناله بی‌جا می‌کشم
هرکه تخم افشاند امروز و کند فردا درو
من ندارم تخمی و خجلت ز فردا می‌کشم
لاجرم آشفته‌ام درویش مدّاح علی
خویش را در سایه ایوان مولا می‌کشم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر قدم کردم ز شوق و دست از پا می‌کشم
در رهت ای کعبه کی منت ز این‌ها می‌کشم
هوش مصنوعی: به خاطر شوق و محبت به تو، پاهایم را از سر ذوق برمی‌دارم و در راهت قدم می‌زنم. ای کعبه، آیا من از این سفر، چیزی انتظار دارم؟
من که از بحرینِ دیده دامن پُرگوهر است
کی کجا منت ز غواص و ز دریا می‌کشم؟
هوش مصنوعی: من که چشمانم سرشار از زیبایی و ارزش است، اصلاً نیازی به کمک غواصان و دریا ندارم.
ذره‌ام اما به رقص اندر هوای آفتاب
نیستم خفاش تا حسرت ز حربا می‌کشم
هوش مصنوعی: اگرچه من یک ذره‌ام و نسبت به آفتاب به رقص درنمی‌آیم، اما مثل خفاشی هستم که حسرتی از شکست و ناتوانی دارد.
ای نسیم صبح اگر از آن سر کو می‌رسی
خاک راهت سرمه‌وَش در چشم مینا می‌کشم
هوش مصنوعی: ای نسیم صبح، اگر از آن سوی کوه می‌گذری، خاکی که پای تو بر آن می‌افتد را به چشم مینا مالیده و آن را زینت می‌بخشم.
نیستم دیوانه تا نشناسم از اغیار یار
خویش را مجنون‌صفت در کوی لیلا می‌کشم
هوش مصنوعی: من دیوانه نیستم که نتوانم یار خود را از دیگران تشخیص دهم، اما همچنان با حالتی مجنون‌وار در کوی لیلا می‌گردم.
تنگ شد چون چشم سوزن شهرم از سودای عشق
رخت خود آخر از این سودا به صحرا می‌کشم
هوش مصنوعی: چشمم از شدت عشق به تو به اندازه‌ی سوزن تنگ شده است و از این حس و حال به زودی به صحرا می‌روم.
آنچه وامق دیده و فرهاد و مجنون در جهان
من به دوش اندر غمت این بار تنها می‌کشم
هوش مصنوعی: آنچه عاشقان معروف مانند وامق، فرهاد و مجنون تجربه کرده‌اند، من به تنهایی در غم تو تحمل می‌کنم.
گفت لعلت: روح‌بخشم از تبسم چون مسیح
گفت خطت: من به خون خلق طُغرا می‌کشم
هوش مصنوعی: او گفت: لب‌های تو چنان شیرین و افسون‌گرند که جانم را با تبسمی که مانند عیسی(مسیح) است، سیراب می‌کنی. و همچنین گفت: من با خون مردم، امضای خود را بر روی کاغذ می‌زنم.
لاجرم از زخمه مطرب در افغان است چنگ
تا نگویی من ز عشقت ناله بی‌جا می‌کشم
هوش مصنوعی: از شور و نواهای موسیقی، به وضوح نشان می‌دهد که صدای چنگ در حال ناله و فریاد است. این به این معناست که نمی‌خواهم بگویم این ناله و درد از عشق توست و بی‌دلیل است.
هرکه تخم افشاند امروز و کند فردا درو
من ندارم تخمی و خجلت ز فردا می‌کشم
هوش مصنوعی: هر کسی امروز زحمت بکشد و در آینده ثمره‌اش را بچیند، من اما هیچ تلاشی نکرده‌ام و از فکر آینده و نداشتن حاصل، شرمنده‌ام.
لاجرم آشفته‌ام درویش مدّاح علی
خویش را در سایه ایوان مولا می‌کشم
هوش مصنوعی: بنابراین، من در حالی که دچار سردرگمی هستم، خضوع و فروتنی خود را نسبت به شخصیت بزرگ و ارجمند علی نشان می‌دهم و در زیر سایه حمایت او آرامش می‌یابم.