گنجور

شمارهٔ ۸۴۷

شب وصل است بیا باده به ساغر فکنیم
خانه خلد است به ساغر می کوثر فکنیم
دم غنیمت شمر این دم که لبت بر لب اوست
عیش این دم ز چه رو بر دم دیگر فکنیم
زان دهان شکرین حرف مکرر گوییم
آتشی بر جگر قند مکرر فکنیم
خال مشکین تو بر مجمر رخ می‌سوزد
کو سپندی که به شکرانه به مجمر فکنیم
تا دم نشتر مژگان تو خونریز شده
تا رگ دیده همه بر دم نشتر فکنیم
شاید اختر شمرم خوانی و از اهل رسد
بس که از نوک مژه کو لب و اختر فکنیم
بی‌تو لطفی نبود خوابگه دیبا را
خار و خاشاک همان به که به بستر فکنیم
وه که هر لحظه شود زردی رخسار فزون
بی‌لبت هرچه به ساغر می احمر فکنیم
گر نیایی تو به وعده به سر بالینم
داوری از تو همان به که به داور فکنیم
عار داری اگر از بندگی آشفته
خویشتن را به در خواجه قنبر فکنیم
پرده باده‌کشان گر بدری ای زاهد
پرده از کار تو در هردو جهان برفکنیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب وصل است بیا باده به ساغر فکنیم
خانه خلد است به ساغر می کوثر فکنیم
هوش مصنوعی: شب، شب وصال و دیدار است، بیا باده را در جام بریزیم. خانه‌ای بهشتی است، پس بیایید می کوثر را در جام بریزیم.
دم غنیمت شمر این دم که لبت بر لب اوست
عیش این دم ز چه رو بر دم دیگر فکنیم
هوش مصنوعی: این لحظه را غنیمت بدان، زیرا لب‌های تو بر لب‌های اوست. این خوشی را به چه دلیل باید فراموش کنیم و به لحظه‌ی دیگری فکر کنیم؟
زان دهان شکرین حرف مکرر گوییم
آتشی بر جگر قند مکرر فکنیم
هوش مصنوعی: از آن دهان شیرین، سخن‌های زیبا و مکرر می‌گوییم، مانند اینکه آتش بر دل بگذاریم و قند را بارها و بارها در آن بریزیم.
خال مشکین تو بر مجمر رخ می‌سوزد
کو سپندی که به شکرانه به مجمر فکنیم
هوش مصنوعی: نقاط سیاه روی صورت تو همانند آتش سوزان است که ما را به یاد اسپند و بخور می‌اندازد، مثل اینکه ما بخواهیم به نشانه شکرگزاری به آتش بخوریم.
تا دم نشتر مژگان تو خونریز شده
تا رگ دیده همه بر دم نشتر فکنیم
هوش مصنوعی: شعری که به آن اشاره شده، به زیبایی و تأثیر چشمان معشوق اشاره دارد. شاعر می‌گوید که مژه‌های معشوق مانند نیشتری بر دل می‌زنند و حتی سبب می‌شوند که چشمان عاشق پر از خون شود. در واقع، زیبایی چشم‌ها و تأثیر آن بر احساسات و دل عاشق، به قدری عمیق است که او تمام نگاه‌ها و احساساتش را به آن مژه‌ها و چشمان نسبت می‌دهد.
شاید اختر شمرم خوانی و از اهل رسد
بس که از نوک مژه کو لب و اختر فکنیم
هوش مصنوعی: شاید تو مرا مانند ستاره‌ای توصیف کنی و از میان مردم، افرادی به من توجه کنند، زیرا زیبایی من از نوک مژه‌های من سرچشمه می‌گیرد و برای دیگری دل‌ربا به نظر می‌رسد.
بی‌تو لطفی نبود خوابگه دیبا را
خار و خاشاک همان به که به بستر فکنیم
هوش مصنوعی: بی‌تو هیچ لذتی در خوابگاه زیبا نیست، که بهتر است خار و خاشاک را روی بستر بیندازیم.
وه که هر لحظه شود زردی رخسار فزون
بی‌لبت هرچه به ساغر می احمر فکنیم
هوش مصنوعی: آه، هر لحظه که رنگ رخسارم زردتر می‌شود، بی‌وجود تو هرچه در جام بنوشم، رنگش سرخ‌تر خواهد شد.
گر نیایی تو به وعده به سر بالینم
داوری از تو همان به که به داور فکنیم
هوش مصنوعی: اگر تو به وعده‌ات نیایی و به سر بالینم نرسانی، بهتر است که به قضا و قدر بسپاریم تا از داور دلیل مسأله را بررسی کند.
عار داری اگر از بندگی آشفته
خویشتن را به در خواجه قنبر فکنیم
هوش مصنوعی: اگر از اینکه در بندگی سرگردان هستی عذاب می‌کشی، می‌توانی خود را به خواجه قنبر بسپاری.
پرده باده‌کشان گر بدری ای زاهد
پرده از کار تو در هردو جهان برفکنیم
هوش مصنوعی: اگر ای زاهد، پرده‌ی می‌نوشیدنت را کنار بزنی، ما نیز پرده از اعمال تو در این جهان و آن جهان برمی‌داریم.