شمارهٔ ۸
خواهم که در هم بشکنم این طاق مینافام را
زین چارطبع مختلف برجا نمانم نام را
گم شده ره میخانهام از دست شد پیمانهام
دستی بگیر ای نوجوان این پیر دُردآشام را
سگ از ره مهر و وفا همصحبت اصحاب شد
لابد سگ نفس و هوا رسوا کند بلعام را
بلبل به باد صبحدم گفته حدیث از بیش و کم
گل گوش داده تا صبا حالی کند پیغام را
عمرت به چل گر میرسد چون در فراقش میرود
عاشق ز عمر خویشتن گو مشمر این ایام را
شد پرنیانی بسترم چون نوک خار و نشترم
تا غیر همآغوش شد یار حریراندام را
جانان جان قوت روان روشن از او چشم جهان
رامش گزین دلها از آن کز دل ببرد آرام را
شاید که درویش سرا از فقر آید در غنا
بر خوان یغما زد صلا سلطان چو خاص و عام را
زاهد ز عشق و عاشقی فراروش هارب بود
بر آتش سودای تو پایی نباشد خام را
آشفته مستوری مکن از میکشان دوری مکن
ساقی به یاد مرتضی در دور افکن جام را
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خواهم که در هم بشکنم این طاق مینافام را
زین چارطبع مختلف برجا نمانم نام را
هوش مصنوعی: میخواهم این قوس تاریک را بشکنم و از این چهار نوع طبیعت مختلف، دیگر نامی از خود به جا نگذارم.
گم شده ره میخانهام از دست شد پیمانهام
دستی بگیر ای نوجوان این پیر دُردآشام را
هوش مصنوعی: من در راه میخانهام گم شدهام و پیمانهام به دست از دست رفته است. ای جوان، دستی به من بده تا از این دنیای پرفرزند و پیچیده گذر کنم.
سگ از ره مهر و وفا همصحبت اصحاب شد
لابد سگ نفس و هوا رسوا کند بلعام را
هوش مصنوعی: سگ با حالتی محبتآمیز و وفادار همراه دوستانش شد، اما احتمالاً نفس و خواستههای ناپاکش بلعام را وادار به آبروریزی میکند.
بلبل به باد صبحدم گفته حدیث از بیش و کم
گل گوش داده تا صبا حالی کند پیغام را
هوش مصنوعی: بلبل در صبح زود به نسیم صحبت کرده و داستان زیباییها و ناچیزات گل را نقل کرده تا نسیم پیغام را به گل برساند.
عمرت به چل گر میرسد چون در فراقش میرود
عاشق ز عمر خویشتن گو مشمر این ایام را
هوش مصنوعی: وقتی عمرت به چهل سالگی میرسد و در غم فاصلهاش به سر میبری، دیگر نباید مدت زندگیات را حساب کنی. عاشق، عمر خود را در آن فراق از دست میدهد و این روزها را نباید به حساب آورد.
شد پرنیانی بسترم چون نوک خار و نشترم
تا غیر همآغوش شد یار حریراندام را
هوش مصنوعی: بستر من به لطافتی شبیه پرنیان درآمده است، اما همچنان مانند نوک خار و نشتر دردناک است؛ زیرا وقتی غیر از یارم به آغوشم میآید، این حس را تشدید میکند.
جانان جان قوت روان روشن از او چشم جهان
رامش گزین دلها از آن کز دل ببرد آرام را
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است که معشوق، جان و قدرت روح را به ما میبخشد و نور چشمان ما از اوست. او آرامش دلها را گرفته و به جهان نظم میبخشد. از اوست که آرامش دل دور میشود.
شاید که درویش سرا از فقر آید در غنا
بر خوان یغما زد صلا سلطان چو خاص و عام را
هوش مصنوعی: شاید درویش از فقری که دارد، ناگهان به ثروت و غنا برسد و در برگزاری جشن بزرگ و مهمانی، صدایش بلند شود و توجه همه، از مردم عادی تا مقامهای بالا را جلب کند.
زاهد ز عشق و عاشقی فراروش هارب بود
بر آتش سودای تو پایی نباشد خام را
هوش مصنوعی: زاهد از عشق و عاشقی فاصله میگیرد، اما دل او همچنان در آتش اشتیاق تو میسوزد و نمیتواند از این حال بگریزد.
آشفته مستوری مکن از میکشان دوری مکن
ساقی به یاد مرتضی در دور افکن جام را
هوش مصنوعی: آشفته نباش و از میبازان دوری نکن. ای ساقی، به یاد مرتضی، جام را به دور بینداز.