گنجور

شمارهٔ ۷۷۳

ساقی بیار بوسم کز می خمار دارم
وز بحر هستی امشب میل کنار دارم
ناصح مده تو پندم کز عشق ناگزیرم
مستم بکن تو ساقی کز عقل عار دارم
در آینه شهودم کی یار رخ نماید
تا من زگرد هستی بر رو غبار دارم
تا شد زدست بیرون دامان آن نگارین
عارض زخون دیده دایم نگار دارم
گر بر سرم ببارد سنگ جفا رقیبت
چون آسیای زیرین پای استوار دارم
چوگان طره ات را گوئی زسر بسازم
گوهر زبحر چشمت بهر نثار دارم
آشفته شد جهانی زین گفته پریشان
آشفته تا که سودا با زلف یار دارم
گفتم که از سگانت بشمارم از عنایت
گفتا که چون تو در خیل من صد هزار دارم
ساقی بزم وحدت شاهنشه ولایت
کز بندگیش از جم در دهر عار دارم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی بیار بوسم کز می خمار دارم
وز بحر هستی امشب میل کنار دارم
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و برایم شراب بیاور، زیرا که من از شراب خمار و نشئه‌ام؛ از دنیای وجود و هستی‌ام، امشب تمایل به کنار تو دارم.
ناصح مده تو پندم کز عشق ناگزیرم
مستم بکن تو ساقی کز عقل عار دارم
هوش مصنوعی: توصیه‌های تو را قبول نمی‌کنم چون من به عشق گرفتار شده‌ام. مرا مست کن، ای ساقی، چرا که از عقل خود شرمنده‌ام.
در آینه شهودم کی یار رخ نماید
تا من زگرد هستی بر رو غبار دارم
هوش مصنوعی: در آینه ی دل به انتظار یار نشسته‌ام که آیا او در این آینه خود را نشان خواهد داد یا نه، در حالی که من از مشغله‌های دنیوی پر از غبار هستم.
تا شد زدست بیرون دامان آن نگارین
عارض زخون دیده دایم نگار دارم
هوش مصنوعی: پس از اینکه آن معشوق زیبا از دامن من دور شد، همیشه به خاطر اشک‌هایی که ریختم، تصویری از او در ذهن دارم.
گر بر سرم ببارد سنگ جفا رقیبت
چون آسیای زیرین پای استوار دارم
هوش مصنوعی: اگر بر سرم سنگ دشواری‌های رقیب بریزد، باید مانند آسیایی که زیر پای استوار است، محکم و استوار باقی بمانم.
چوگان طره ات را گوئی زسر بسازم
گوهر زبحر چشمت بهر نثار دارم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که غلظت و زیبایی موی تو را به گونه‌ای می‌سازم که گویی جواهراتی از آب‌های درخشان چشمانت برای نثار کردن دارم.
آشفته شد جهانی زین گفته پریشان
آشفته تا که سودا با زلف یار دارم
هوش مصنوعی: جهان از این گفته پرآشوب و بی‌قرار شده است، تا زمانی که به جنون و دیوانگی عشق یار گرفتارم.
گفتم که از سگانت بشمارم از عنایت
گفتا که چون تو در خیل من صد هزار دارم
هوش مصنوعی: گفتم که سگ‌های تو را بشمارم، از روی محبت گفت: تو که در جمع من صد هزار دوست داری.
ساقی بزم وحدت شاهنشه ولایت
کز بندگیش از جم در دهر عار دارم
هوش مصنوعی: ای ساقی، در بزم اتحاد و دوستی، من از بندگی این شاه بزرگ، که نماد سلطنت و قدرت است، شرمنده‌ام و خود را در دنیا بی‌اعتبار می‌دانم.