گنجور

شمارهٔ ۷۶۹

تو مگو که ناسزا بود خدایت ار بگفتم
تو بتی و من برهمن سزد ار بسجده افتم
منم آه آن گل زرد ببوستان صنعت
تو چنین بپروریدی نه بخویشتن شکفتم
بدل آتشم نهان بود و چو شمع شعله ای زد
بفکنده پرده از راز که بارها نهفتم
بهوای آنکه آئی تو بخلوت درونم
همه پای تا بسر جان زغبار تن برفتم
بخیال لعل نوشت که رقیب قوت جان کرد
همه شب زنوک مژگان در آبدار سفتم
تو که شیر کردگاری سگ خود مران خدا را
سر خود نهاده بر دست بدرگهت بخفتم
سخنی بجذبه آشفته مگو که کس نگیرد
چو به خویش آمدی باز بگو که من نگفتم

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو مگو که ناسزا بود خدایت ار بگفتم
تو بتی و من برهمن سزد ار بسجده افتم
هوش مصنوعی: تو نگو که خداوندت نیکو نیست اگر بگویم تو معبودی و من بنده‌ی تو، سزاوار است که بر خاک بیفتم و سجده‌ات کنم.
منم آه آن گل زرد ببوستان صنعت
تو چنین بپروریدی نه بخویشتن شکفتم
هوش مصنوعی: من همان حسرت و اندوه آن گل زرد هستم که در باغ هنرت پرورش یافته‌ام، اما نه به خاطر خودم شکفته‌ام.
بدل آتشم نهان بود و چو شمع شعله ای زد
بفکنده پرده از راز که بارها نهفتم
هوش مصنوعی: من در دل آتش نهانم و وقتی که شعله‌ای برافروخته می‌شود، پرده از رازهایی که بارها پنهان کرده‌ام، کنار می‌رود.
بهوای آنکه آئی تو بخلوت درونم
همه پای تا بسر جان زغبار تن برفتم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو به خلوت درونم بیایی، همه چیز رابه‌ جانم بخشیدم و از غبار وجودم پاک شدم.
بخیال لعل نوشت که رقیب قوت جان کرد
همه شب زنوک مژگان در آبدار سفتم
هوش مصنوعی: در فکر لبی زیبا و دلربا بودم که رقیب با چشمانش روح من را تحت فشار قرار داد و تمام شب با مژگانش به من می‌نگریست.
تو که شیر کردگاری سگ خود مران خدا را
سر خود نهاده بر دست بدرگهت بخفتم
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند شیر قدرتمند بودی، سگ خود را دور کن و خداوند را بر روی دست خود قرار نده، من از ترس تو به پناهگاه آمده‌ام.
سخنی بجذبه آشفته مگو که کس نگیرد
چو به خویش آمدی باز بگو که من نگفتم
هوش مصنوعی: حرفی در حالتی پرهیجان و آشفته نزن، زیرا دیگران از آن متوجه نخواهند شد. وقتی به خودت برگشتی و آرام تر شدی، می‌توانی بگویی که من چنین چیزی نگفتم.