شمارهٔ ۷۶۷
مجالی نیست کز شور رقیبان با تو پیوندم
همان بهتر که از کوی تو امشب رخت بربندم
ز شب تا صبح میپختم خیال آن لب میگون
نمک بر زخمهای پرده دل میپراکندم
نه آزادم کنی نه میکشی نه دانه میریزی
عبث خود را به دام چون تو صیادی برافکندم
رفیق حجره و گرمابه و صحرای اغیاری
نمیدانم به چه لطف از تو ای بیرحم خرسندم
ز خون مدعی رنگین مکن ناخن نگارینا
که من بر پنجه سیمین تو این ننگ نپْسندم
مرا هم بود نخلی بارور در گلشن خاطر
به امید تو ای رعنا نهال از بیخ برکندم
غرور حسن نگذارد که حال چون منی پرسی
ولی روزی شوی جویا و خواهی باز آرندم
به ملک حسن چون آرد شبیخون لشکر خطت
شود چشمان بیمار تو جویا و نبینندم
بسم از این هوسناکی برو آشفته عاشق شو
که اندر حلقه عشاق سر دفتر شمارندم
ز عشق مرتضی کن پر سراپای وجود ای دل
که همچون نی نوای عشق باز آید ز هر بندم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مجالی نیست کز شور رقیبان با تو پیوندم
همان بهتر که از کوی تو امشب رخت بربندم
هوش مصنوعی: فرصتی نیست که به خاطر اشتیاق رقبای تو بتوانم با تو ارتباط برقرار کنم. بهتر این است که امشب از مسیر تو دور شوم و بروم.
ز شب تا صبح میپختم خیال آن لب میگون
نمک بر زخمهای پرده دل میپراکندم
هوش مصنوعی: از شب تا صبح در فکر آن لبهای شیرین و دلفریب بودم، مانند نمک که بر زخمها میپاشند، غم و درد دل را بیشتر میکردم.
نه آزادم کنی نه میکشی نه دانه میریزی
عبث خود را به دام چون تو صیادی برافکندم
هوش مصنوعی: من نه به آزادی میرسیدم و نه کشته میشوم، نه تو دانه میریزی تا مرا به دام بیاوری. من خودم را در تله تو انداختهام، زیرا تو مانند یک صیاد هستی.
رفیق حجره و گرمابه و صحرای اغیاری
نمیدانم به چه لطف از تو ای بیرحم خرسندم
هوش مصنوعی: رفیق من در عالم تنهایی و در دشواریهای زندگی، نمیدانم به کدامین سبب از تو، ای بیرحم، راضی و خرسند هستم.
ز خون مدعی رنگین مکن ناخن نگارینا
که من بر پنجه سیمین تو این ننگ نپْسندم
هوش مصنوعی: نگذار که رنگ ناخن زیبایت به خون دشمن آغشته شود، زیرا من این رسوایی را بر روی دستان نقرهای تو نمیپسندم.
مرا هم بود نخلی بارور در گلشن خاطر
به امید تو ای رعنا نهال از بیخ برکندم
هوش مصنوعی: من هم در دل خود درختی بارور داشتم و به یاد تو، ای زیبای دلنشین، از ریشهاش کندم تا به امید تو دوباره رشد کند.
غرور حسن نگذارد که حال چون منی پرسی
ولی روزی شوی جویا و خواهی باز آرندم
هوش مصنوعی: غرور زیبایی تو اجازه نمیدهد که از حال من بپرسی، اما روزی میرسد که کنجکاو خواهی شد و به دنبال من خواهی آمد.
به ملک حسن چون آرد شبیخون لشکر خطت
شود چشمان بیمار تو جویا و نبینندم
هوش مصنوعی: وقتی لشکری از زیبایی به قلب آدمی حملهور میشود، چشمهای بیمار من به دنبال آن میگردند و من نمیتوانم آن را ببینم.
بسم از این هوسناکی برو آشفته عاشق شو
که اندر حلقه عشاق سر دفتر شمارندم
هوش مصنوعی: این بیتی بیان میکند که برای رسیدن به عشق و عاشقی، باید از دنیا و هوسها فاصله گرفت و به حالت آشفته و دلباخته وارد شد، چرا که در جمع عاشقان، افرادی که چنین احساسی را تجربه کردهاند، حائز اهمیت و مورد توجه هستند.
ز عشق مرتضی کن پر سراپای وجود ای دل
که همچون نی نوای عشق باز آید ز هر بندم
هوش مصنوعی: ای دل، از عشق مرتضی پر شو و همه وجودت را در این عشق غرق کن، چرا که مانند نی، صدای عشق از هر بخش وجودم به گوش میرسد و جاری است.

آشفتهٔ شیرازی