شمارهٔ ۷۶۶
زآن سرو زلف نافه بگشایم
گو بخوانند خلق عطارم
مدح مولا نیاید از درویش
سگ خود ای علی تو بشمارم
شهسوارا نه من شهید توام
روزی آخر زخاک بردارم
جز عشق شررخیز زآغاز ندیدم
میسوختم و موقع ابراز ندیدم
رازی که همه عمر دل از دیده نهان کرد
ای دیده تو گفتی چو تو غماز ندیدم
یک انجمن از روشنی شمع بعیشند
پروانه برو جز تو بپرواز ندیدم
گلچین پی یغما و حریفان بتماشا
با گل بجز از بلبل دمساز ندیدم
در حشر شهیدان تو گلگون کفنانند
یک قوم چو این طایفه ممتاز ندیدم
هر جا که دری بود زدم خانه امید
یک در بجز از دیر مغان باز ندیدم
گشتم همه اطراف گلستان زسردرد
جز بلبل شوریده همه آواز ندیدم
هر کس سفری کرد بمنزل رود ایدل
رفتی تو من آمدنت باز ندیدم
عمرم همه شد صرف وفاداری خوبان
یک اهل وفا در همه شیراز ندیدم
نام آشفته ببر باری بگو
طوطی شکر فشانی داشتم
گر گنه کردم بسی ایشیخ شهر
چون نجف دارالامانی داشتم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زآن سرو زلف نافه بگشایم
گو بخوانند خلق عطارم
هوش مصنوعی: از آن سر زیبا که به زلف و موهایش میبالد، میخواهم بگویم که دیگران من را شاعر عطار بشناسند.
مدح مولا نیاید از درویش
سگ خود ای علی تو بشمارم
هوش مصنوعی: درویش نمیتواند به مدح و ستایش مولا بپردازد، چرا که او تنها خود را خادم میداند و از مقام علی به بزرگی یاد میکند.
شهسوارا نه من شهید توام
روزی آخر زخاک بردارم
هوش مصنوعی: ای پهلوانان، من یک روز به پایان زندگیام میرسم و از زمین برخواهم داشت.
جز عشق شررخیز زآغاز ندیدم
میسوختم و موقع ابراز ندیدم
هوش مصنوعی: غیر از عشق پرشور، هیچ چیز دیگری را از ابتدا ندیدم. فقط میسوزم و هیچ فرصتی برای بیان احساساتم نیافتم.
رازی که همه عمر دل از دیده نهان کرد
ای دیده تو گفتی چو تو غماز ندیدم
هوش مصنوعی: راز و رازی که من تمام عمر از چشمهایم پنهان نگهداشتم، ای چشم! تو گفتی و آن را به زبان آوردی و من هرگز کسی را ندیدهام که به این شکل راز را فاش کند.
یک انجمن از روشنی شمع بعیشند
پروانه برو جز تو بپرواز ندیدم
هوش مصنوعی: یک گروه از پروانهها دور شمع جمع شدهاند و از نور آن لذت میبرند، اما من جز تو هیچ کس را ندیدم که به این زیبایی پرواز کند.
گلچین پی یغما و حریفان بتماشا
با گل بجز از بلبل دمساز ندیدم
هوش مصنوعی: در جستجوی زیبایی و لذت، فقط بلبل اندوهگین را در کنار گلها دیدم، نه هیچ رفیق دیگری که با من به تماشای این زیبایی بنشیند.
در حشر شهیدان تو گلگون کفنانند
یک قوم چو این طایفه ممتاز ندیدم
هوش مصنوعی: در روز قیامت، شهیدان با کفنهای قرمز حضور دارند و من هرگز چنین گروه برجستهای را مانند این قوم ندیدم.
هر جا که دری بود زدم خانه امید
یک در بجز از دیر مغان باز ندیدم
هوش مصنوعی: هر جا که در یا فرصتی برای ورود به ناامیدی وجود داشت، کوشیدم و به دنبال امید بودم، اما به جز درِ میخانهها، در دیگری را ندیدم که مرا به امید برساند.
گشتم همه اطراف گلستان زسردرد
جز بلبل شوریده همه آواز ندیدم
هوش مصنوعی: در همه گلستانها گشتم و از سردرد خسته شدم، اما جز بلبل عاشق، کسی را ندیدم که آواز بخواند.
هر کس سفری کرد بمنزل رود ایدل
رفتی تو من آمدنت باز ندیدم
هوش مصنوعی: هر کسی که به سفر میرود، ممکن است به منزل کسی برسد. اما تو که به خانه من آمدی، دیگر نتوانستم دیدارت کنم.
عمرم همه شد صرف وفاداری خوبان
یک اهل وفا در همه شیراز ندیدم
هوش مصنوعی: من تمام عمرم را صرف وفاداری به خوبان کردهام، ولی در بین همه مردم شیراز، یک نفر اهل وفا پیدا نکردم.
نام آشفته ببر باری بگو
طوطی شکر فشانی داشتم
هوش مصنوعی: من در بین صحبتهایم نامی از ببر میآورم و در عین حال با طوطیای که شیرینی و زیبایی دارد، به یادش میافتم.
گر گنه کردم بسی ایشیخ شهر
چون نجف دارالامانی داشتم
هوش مصنوعی: اگر گناه زیادی کردهام، اما چون در نجف پناهگاهی امن داشتم، نباید نگران باشم.

آشفتهٔ شیرازی