گنجور

شمارهٔ ۷۶۵

خواستم حرف عشق ننگارم
شورش آن لم یکن نبنگارم
مطربم باز پرده ای بنواخت
که بیفکند پرده از کارم
چند ناخن زنی بتار طرب
دل سودا زده میازارم
ناله نای را چو بشنیدم
برق زد ناله شرر بارم
از حجابات نیلگون خیمه
وقت آن شد که پرده بردارم
باز منصوروار از حرفی
شوقت آورد بر سر دارم
شور و سودای یوسفی امشب
میکشاند بشهر و بازارم
تار زلفت بدست غیر افتاد
وه که بگسست پود و هم تارم
من همه شب بیار همراهم
گو بدانند یار اغیارم
خم شده قامتم زبار فراق
چند بر دوش مینهی بارم
زین همه ناله و فغان ترسم
که خزان ره برد بگلزارم
چون یهودان بروز عید مطر
از سحاب غم تو خونبارم
رحمتی کن بمن تو ای گل نو
کز جفای رقیب تو خارم
خواستم روشنائی قمرت
میگزد عقربان جرارم
قصه گویم زمویش آشفته
عقل و دین بهر جمع نگذارم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواستم حرف عشق ننگارم
شورش آن لم یکن نبنگارم
هوش مصنوعی: خواستم درباره عشق صحبت کنم، اما شور و هیجان آن اجازه نمی‌دهد که حرفی بزنم.
مطربم باز پرده ای بنواخت
که بیفکند پرده از کارم
هوش مصنوعی: من دوباره آواز سر دادم و با نغمه ای دلنشین، زحمت و تلاش خود را به فراموشی سپردم.
چند ناخن زنی بتار طرب
دل سودا زده میازارم
هوش مصنوعی: چندین بار دل پرآشفتۀ خود را با زدن ناخن به تارهای ساز می‌نوازم، پس چرا مرا آزار می‌کنی؟
ناله نای را چو بشنیدم
برق زد ناله شرر بارم
هوش مصنوعی: وقتی صدای نای را شنیدم، ناله‌ام چون آتش زبانه کشید و با شدت بیشتری آواز سر داد.
از حجابات نیلگون خیمه
وقت آن شد که پرده بردارم
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که از پنهان کاری‌ها و موانع رنگین بگذرم و خود را آشکار سازم.
باز منصوروار از حرفی
شوقت آورد بر سر دارم
هوش مصنوعی: به تازگی گزارش یا خبری باعث شور و هیجان من شده است و به شدت درباره آن فکر می‌کنم.
شور و سودای یوسفی امشب
میکشاند بشهر و بازارم
هوش مصنوعی: امشب احساس و هیجان عشق یوسف مرا به خیابان‌ها و بازارها می‌کشاند.
تار زلفت بدست غیر افتاد
وه که بگسست پود و هم تارم
هوش مصنوعی: موهای تو به دست غیر افتاده و وای بر من که رشته‌های عشق و وجودم از هم وا رفته است.
من همه شب بیار همراهم
گو بدانند یار اغیارم
هوش مصنوعی: من تمام شب را در کنار او گذراندم تا همه بدانند که دوست من، دوست کسی دیگر است.
خم شده قامتم زبار فراق
چند بر دوش مینهی بارم
هوش مصنوعی: به خاطر فاصله‌ای که با معشوق دارم، قامت من خم شده و بار این جدایی را بر دوش خود احساس می‌کنم.
زین همه ناله و فغان ترسم
که خزان ره برد بگلزارم
هوش مصنوعی: از این همه ناله و فریاد می‌ترسم که پاییز، گلزار مرا از بین ببرد.
چون یهودان بروز عید مطر
از سحاب غم تو خونبارم
هوش مصنوعی: در روز عید باران، به یاد یهودیان، دلم پر از غم و اندوه است.
رحمتی کن بمن تو ای گل نو
کز جفای رقیب تو خارم
هوش مصنوعی: ای گل ناز، به من رحم کن که از زخم‌های محبت رقیب تو، به شدت رنج می‌برم.
خواستم روشنائی قمرت
میگزد عقربان جرارم
هوش مصنوعی: خواستم که نور چهره‌ات را ببینم، اما به جای آن نیش عقرب‌ها مرا آزار می‌دهد.
قصه گویم زمویش آشفته
عقل و دین بهر جمع نگذارم
هوش مصنوعی: داستانی از او می‌گویم که عقل و دین را در هم می‌آورد و برای جمع کردن آنها تلاش نمی‌کنم.