گنجور

شمارهٔ ۷۶۳

گفتم که بمی آتش عشقت بنشانم
غافل که زآتش تف آتش ننشانم
هر شب زخم گیسوی تو نافه بچینم
هر روز ززلفین تو عنبر بفشانم
ایعشق بچوگان زن این گوی دلم را
تا اسب هوس از سر میدان بجهانم
من صعوه و زلفین کجت چنگل شاهین
حاشا که از این دام بریدن بتوانم
جویای توام کوی بکوی خانه بخانه
هر شب که بخون این دل مسکین بکشانم
تا ناوک آهم نخورد بر جگر غیر
من کام از آن لعل جگرگون نستانم
سودائی و آشفته آن زلف نژندم
دل را نکنم چاره که از قید رهانم
هر کس که دلی داشت بدلدار سپرده است
من گمشده دلرا زکه یارب بستانم
نه دل بکفم آمد ونه دامن دلدار
این سر عجب جز بدرشاه نخوانم
سر دفتر عشاق ازل محرم اسرار
حیدر که جز او شاه بآفاق ندانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم که بمی آتش عشقت بنشانم
غافل که زآتش تف آتش ننشانم
هوش مصنوعی: گفتم که با مرگ عشق تو، آتش آن را خاموش کنم؛ غافل از اینکه حتی با مردن، شعلهٔ این عشق خاموش نشود.
هر شب زخم گیسوی تو نافه بچینم
هر روز ززلفین تو عنبر بفشانم
هوش مصنوعی: هر شب با دقت و مهارت، موهای تو را مثل نافه (تابیده) می‌چینم و هر روز با زلف‌های تو، عطر خوشی را پخش می‌کنم.
ایعشق بچوگان زن این گوی دلم را
تا اسب هوس از سر میدان بجهانم
هوش مصنوعی: عشق به جوانان و زیبایی‌ها در دل من جوشش دارد، تا جایی که احساس می‌کنم باید با شتاب و شدت بیشتری به دنیا و خواسته‌هایم بپردازم.
من صعوه و زلفین کجت چنگل شاهین
حاشا که از این دام بریدن بتوانم
هوش مصنوعی: من همچون پرنده‌ای هستم که در چنگال زیبایی و زلف‌های کج تو گرفتار شده‌ام و هرگز نمی‌توانم از این دام آزاد شوم.
جویای توام کوی بکوی خانه بخانه
هر شب که بخون این دل مسکین بکشانم
هوش مصنوعی: من به دنبالت می‌گردم، از کوچه‌ها و خانه‌ها عبور می‌کنم، هر شب می‌کوشم که این دل بی‌نوا را به خون بکشم.
تا ناوک آهم نخورد بر جگر غیر
من کام از آن لعل جگرگون نستانم
هوش مصنوعی: تا زمانی که تیر آه من به دل کسی غیر از من نرسد، از آن لعل (جواهر) سرخ‌رنگ دل کهخاص من است، چیزی نخواهم گرفت.
سودائی و آشفته آن زلف نژندم
دل را نکنم چاره که از قید رهانم
هوش مصنوعی: من به خاطر زلف‌های پریشان و جذاب تو، دل‌نگران و آشفته‌ام و نمی‌توانم تدبیری برای رهایی خود از این حس پیدا کنم.
هر کس که دلی داشت بدلدار سپرده است
من گمشده دلرا زکه یارب بستانم
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق و دلداده است، قلبش را به یک معشوق سپرده است. من که دل‌باخته‌ام، نمی‌دانم از کجا باید دل خود را بگیرم.
نه دل بکفم آمد ونه دامن دلدار
این سر عجب جز بدرشاه نخوانم
هوش مصنوعی: نه دل به دستم آمد و نه دامن محبوب، این شگفتی جز در پیشگاه پادشاه نمی‌خوانم.
سر دفتر عشاق ازل محرم اسرار
حیدر که جز او شاه بآفاق ندانم
هوش مصنوعی: کسی که در عشق و محبت جاودان، به عنوان رکن اصلی و رازدار شناخته می‌شود، علی است؛ زیرا من هیچ کس را در جهان به عنوان پادشاه نمی‌شناسم جز او.