شمارهٔ ۷۶۲
بسکه مستغرق سودای تو بی خویشتنم
پا زسر فرق نمیدانم و جان را زتنم
همه جا لیلی و اما نشناسم که توئی
همه مجنون تو ببینی و نپرسی که منم
بده آن تیشه فرهاد کش عشق که من
ریشه عقل از این مزرع سودا بکنم
کو نهنگی که بدم در کشدم چون یونس
چند چون کرم بر این پیله هستی بتنم
از عقیق لب شیطان صفتان خونشد دل
بوی رحمان مگر آرند زسمت یمنم
تا نه بینم بجز از پرتو جانان درمی
بده ایساقی از آن جام اویس قرنم
مگر دیده کنی روشن ای نور علی
یوسف مهر تو چون هست به بیت الحزنم
تا شوم مست از آن باده و سرخوش بسماع
بجهان دست برافشانم و پائی بزنم
مرغ شیدائی و آشفته سودائی عشق
حلقه زلف پریشان بتان شد وطنم
دوزخی زآتش هجرت بدل خسته نهان
آه از این آتش پنهان که بسوزد کفنم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسکه مستغرق سودای تو بی خویشتنم
پا زسر فرق نمیدانم و جان را زتنم
هوش مصنوعی: چنان در افکار و خیالات تو غرق شدم که هیچ شناختی از خودم ندارم؛ حتی نمیتوانم تفاوتی بین سرم و پاهایم قائل شوم و جان را از بدنم تفکیک کنم.
همه جا لیلی و اما نشناسم که توئی
همه مجنون تو ببینی و نپرسی که منم
هوش مصنوعی: در هر جایی نام لیلی را میشنوم، اما تو را نمیشناسم. همه دیوانهها (مجنونها) در حال عشق تو هستند و تو مرا میبینی، اما از من نپرسیدی که من چه کسی هستم.
بده آن تیشه فرهاد کش عشق که من
ریشه عقل از این مزرع سودا بکنم
هوش مصنوعی: به من آن ابزاری را بده که فرهاد برای عشق استفاده کرد، تا من بتوانم ریشههای عقل را از این زمین پر از احساس و آرزو قطع کنم.
کو نهنگی که بدم در کشدم چون یونس
چند چون کرم بر این پیله هستی بتنم
هوش مصنوعی: کجا میتوان نهنگی را پیدا کرد که مانند یونس در دل دریا غرق شده باشد؟ من هم مانند کرم کوچک در پیلهام، در این بدن محصور و محدود هستم.
از عقیق لب شیطان صفتان خونشد دل
بوی رحمان مگر آرند زسمت یمنم
هوش مصنوعی: از عقیق لب افرادی که به شیطانی معروفاند، دل من خونین شد. بویی از رحمت خدا به مشام میرسد، مگر اینکه از جهت یمن چیزی را به من بیاورند.
تا نه بینم بجز از پرتو جانان درمی
بده ایساقی از آن جام اویس قرنم
هوش مصنوعی: تا زمانی که غیر از نور محبوبم را نبینم، ای ساقی، از آن جام اویس قرنی به من بنوشان.
مگر دیده کنی روشن ای نور علی
یوسف مهر تو چون هست به بیت الحزنم
هوش مصنوعی: آیا میتوانی دیدهات را روشن کنی، ای نور؟ مهر و محنت تو چنان است که در خانهی اندوه من سایه افکنده است.
تا شوم مست از آن باده و سرخوش بسماع
بجهان دست برافشانم و پائی بزنم
هوش مصنوعی: میخواهم از نوشیدنی لذت ببرم و شاد شوم، به گونهای که با شادی و سرور به دنیا بپردازم و دستم را به علامت خوشحالی بالا ببرم و به زمین بزنم.
مرغ شیدائی و آشفته سودائی عشق
حلقه زلف پریشان بتان شد وطنم
هوش مصنوعی: مرغی که پر از شادی و عشق است، در میان زلفهای بینظم و پریشان معشوقان، خانه و سرزمین من شده است.
دوزخی زآتش هجرت بدل خسته نهان
آه از این آتش پنهان که بسوزد کفنم
هوش مصنوعی: کسی که از شدت هجرت و دوری دلتنگ و خسته شده، در دلش آتش سوزانی دارد که هیچکس از آن خبر ندارد. آنقدر این آتش فرساینده است که ممکن است حتی در نهایت، وجودش را از بین ببرد.

آشفتهٔ شیرازی