گنجور

شمارهٔ ۷۶

تا برد رنج خمار و تا زداید رنج خواب
ساغر می از خم گردون برآورد آفتاب
یا رب این می از کجا خورده که همچون بخت من
نرگس مخمور ساقی برنمیخیزد زخواب
مطرب زهره جبین بذله بخوان چنگی بزن
تا بنوشم باده گلگون بگلبانگ رباب
ساقی خمخانه در ده آن شراب آتشین
کز شعاع او بسوزم پرده این نه حجاب
طره حوراوشی دارم که در باغ بهشت
می نهم بر گردن حوری و غلمان زان طناب
در خیال ماه رویت یکدمم دیده نخفت
چون نکو دیدم همه شب میزدم نقشی بر آب
تا چه یونس دل برون آمد زبطن حوت عشق
هفت دریا در نظر آید مرا موج سراب
برنپیچم سر زجور بیحسابت از کمند
دستت از دامن نمیدارم الی یوم حساب
گر بهشتم بی تو منزلگه بود بئس المصیر
با تو گر دوزخ مرا مأوا بود حسن المآب
هر که را اندر ولای تو شکی باشد بدل
گر در آبش افکنی آتش شود بی ارتیاب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا برد رنج خمار و تا زداید رنج خواب
ساغر می از خم گردون برآورد آفتاب
هوش مصنوعی: هنگامی که آفتاب از افق برمی‌خیزد، رنج و کسالت ناشی از خواب را از بین می‌برد و به ما نشاط و سرزندگی می‌بخشد. این نور، مانند ساغری است که نوشیدنی خوشمزه‌ای را به ارمغان می‌آورد و به ما انرژی و شادابی می‌دهد.
یا رب این می از کجا خورده که همچون بخت من
نرگس مخمور ساقی برنمیخیزد زخواب
هوش مصنوعی: خدایا این می که من می‌نوشم از کجا آمده است که همچون بخت من، نرگس زیبای ساقی از خواب برنمی‌خیزد و سراغ من نمی‌آید؟
مطرب زهره جبین بذله بخوان چنگی بزن
تا بنوشم باده گلگون بگلبانگ رباب
هوش مصنوعی: ای نوازنده، با چهره زیبات، برایم خوشچیزی و شادمانی بزن تا من باده‌ای خوشمزه و گلگون بنوشم و به همراه صدای ربابت شاد شوم.
ساقی خمخانه در ده آن شراب آتشین
کز شعاع او بسوزم پرده این نه حجاب
هوش مصنوعی: ای ساقی، در این میخانه شراب آتشینی می‌ریزی که با نور آن من می‌سوزم و این پرده که به عنوان حجاب بین ماست، دیگر حایلی به حساب نمی‌آید.
طره حوراوشی دارم که در باغ بهشت
می نهم بر گردن حوری و غلمان زان طناب
هوش مصنوعی: من یک رشته زیبا دارم که آن را در بهشت بر گردن حوری‌ها و جوانان خوش‌سیما می‌اندازم.
در خیال ماه رویت یکدمم دیده نخفت
چون نکو دیدم همه شب میزدم نقشی بر آب
هوش مصنوعی: من در خیال چهره‌ی زیبا و ماه‌رویت لحظه‌ای هم چشم بر هم نگذاشتم، چون که خوب دیدم که تمام شب به دنبال نقش و نگاری بر روی آب می‌رفتم.
تا چه یونس دل برون آمد زبطن حوت عشق
هفت دریا در نظر آید مرا موج سراب
هوش مصنوعی: تا زمانی که یونس از دل ماهی بیرون آمد، عشق برای من مانند هفت دریا به نظر می‌رسد، در حالی که فقط تصویر فریبنده‌ای از آب را می‌بینم.
برنپیچم سر زجور بیحسابت از کمند
دستت از دامن نمیدارم الی یوم حساب
هوش مصنوعی: هرگز از چنگال تو رهایی نمی‌یابم و تا روز حساب، دست از دامن تو برنمی‌دارم.
گر بهشتم بی تو منزلگه بود بئس المصیر
با تو گر دوزخ مرا مأوا بود حسن المآب
هوش مصنوعی: اگر بهشت بدون تو جایی برای زندگی‌ام باشد، بدترین سرنوشت است؛ اما اگر جهنم هم جای من باشد، در کنار تو بهترین وضعیت خواهد بود.
هر که را اندر ولای تو شکی باشد بدل
گر در آبش افکنی آتش شود بی ارتیاب
هوش مصنوعی: هر کس که در مورد ولایت تو تردید داشته باشد، اگر او را در آب هم بیندازی، باز هم آتش می‌شود و در تردیدش ثابت قدم خواهد ماند.