گنجور

شمارهٔ ۷۵۸

گلعذاران گلستانی داشتم
بلبلان من هم فغانی داشتم
برق میآید بطوف بوستان
کاش منهم آشیانی داشتم
وصف میکردیم هر یک از گلی
از هزاران هم زبانی داشتم
بی سبب پیرم مبین ای باغبان
در چمن نخل جوانی داشتم
گر براه مصر بودم در طلب
یوسفی در کاروانی داشتم
ناله گر میکردم از ناسور دل
طره عنبر فشانی داشتم
میزدم گر لاف مردی در مصاف
زابرویش تیر و کمانی داشتم
داشت از راز نهان من خبر
چون صبا تا راز دانی داشتم
شب بخلوت پیش شمع انجمن
گفتم ار راز نهانی داشتم
تا که زد مهر خموشی بر لبم
دوستان منهم زبانی داشتم
گر عنان گیرم زترکی کج کلاه
کج کله چابک عنانی داشتم
گاه بودم در وصال و گه بهجر
هم بهار و هم خزانی داشتم
گر روان میشد زچشمم جوی خون
جلوه سرو روانی داشتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گلعذاران گلستانی داشتم
بلبلان من هم فغانی داشتم
هوش مصنوعی: من در باغی گل‌های زیبا داشتم و پرندگان آوازخوانی نیز به دور من بودند.
برق میآید بطوف بوستان
کاش منهم آشیانی داشتم
هوش مصنوعی: در باغ گل، درخشش رعد و برق مشاهده می‌شود و ای کاش من هم جایی برای زندگی داشتم.
وصف میکردیم هر یک از گلی
از هزاران هم زبانی داشتم
هوش مصنوعی: هر یک از ما به زیبایی و ویژگی‌های خاص یک گل از میان هزاران گل می‌پرداختیم و احساس مشترکی داشتیم.
بی سبب پیرم مبین ای باغبان
در چمن نخل جوانی داشتم
هوش مصنوعی: ای باغبان، بی‌دلیل مرا پیر و خسته مکن؛ من در این باغ، زمانی درخت جوانی داشتم.
گر براه مصر بودم در طلب
یوسفی در کاروانی داشتم
هوش مصنوعی: اگر در مسیر مصر بودم تا یوسف را پیدا کنم، باید در کاروانی سفر می‌کردم.
ناله گر میکردم از ناسور دل
طره عنبر فشانی داشتم
هوش مصنوعی: اگر از درد دل خود ناله می‌کردم، طره‌ی گیسوی عنبرینم همه جا پخش می‌شد.
میزدم گر لاف مردی در مصاف
زابرویش تیر و کمانی داشتم
هوش مصنوعی: اگر در میدان نبرد بخواهم ادعای شجاعت کنم، از مقابلش با تیر و کمان به او حمله می‌کنم.
داشت از راز نهان من خبر
چون صبا تا راز دانی داشتم
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی از رازهای پنهان من آگاه بود، زیرا من کسی را داشتم که به رازی که در دل داشتم، آگاه بود.
شب بخلوت پیش شمع انجمن
گفتم ار راز نهانی داشتم
هوش مصنوعی: در شب خلوت، زمانی که کنار شمع روشنی نشسته بودم، به خودم گفتم اگر رازی در دل داشتم، آن را نمی‌گفتم.
تا که زد مهر خموشی بر لبم
دوستان منهم زبانی داشتم
هوش مصنوعی: به محض اینکه سکوت بر لبان من حاکم شد، دیگر حتی دوستانم هم نتوانستند چیزی بگویند.
گر عنان گیرم زترکی کج کلاه
کج کله چابک عنانی داشتم
هوش مصنوعی: اگر افسار اسب را از دست آن ترک با کلاه کج بگیرم، و اسبی چابک و تندرو در اختیار داشته باشم.
گاه بودم در وصال و گه بهجر
هم بهار و هم خزانی داشتم
هوش مصنوعی: گاهی در کنار محبوب بودم و گاهی از او دور، در هر دو حال، هم شادی و هم اندوه را تجربه کرده‌ام.
گر روان میشد زچشمم جوی خون
جلوه سرو روانی داشتم
هوش مصنوعی: اگر از چشمانم خون می‌ریخت، انگار که جاری بودن عشقم را نشان می‌دادم.