گنجور

شمارهٔ ۷۵۷

چگونه چشمه خورشید را بخاک بپوشم
چو هست آتش عشقم بجان چگونه نجوشم
جنان نظاره ساقی ببرد دوش زهوشم
که ره نیافت زمستی بگوش بانگ سروشم
بکشف راز چو غماز گشت مردم چشم
حدیث عشق زمردم بگو چگونه بپوشم
بوصل آن بر دوشم بگیر دست من ایزلف
که بارهای گران عشق تو نهاده بدوشم
میان تهیست دهل نالد ار زصدمه چوگان
گرم تو گوش بمالی چو چنگ من نخروشم
چگونه جای بگوشم کند نصیحت مردم
که کرده حلقه زلفت هزار حلقه بگوشم
اسیر پای ببندم رها مکن زکمندم
غلام حلقه بگوشم بیا بکس نفروشم
حدیث نسیه زاهد مخوان نه مرد رهم من
بنقد از کف ساقی اگر شراب بنوشم
بجای خاک در تو بهشت عدن نگیرم
مگو تو پند که با بند پند کس نه نیوشم
بدرگه علی آشفته شد ززمره خدام
بقد وسع قبولم اگر کنند بکوشم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چگونه چشمه خورشید را بخاک بپوشم
چو هست آتش عشقم بجان چگونه نجوشم
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم به خاک بپوشانم نور خورشید را وقتی که آتش عشق در وجودم شعله‌ور است و نمی‌توانم آرام بگیرم؟
جنان نظاره ساقی ببرد دوش زهوشم
که ره نیافت زمستی بگوش بانگ سروشم
هوش مصنوعی: دوش به سراغ من آمد ساقی و من را با نگاهی دلربا به خود جلب کرد. در حالی که به مستی مبتلا بودم، نتوانستم مسیر درست را پیدا کنم و فقط صدای دلنشین او را می‌شنیدم.
بکشف راز چو غماز گشت مردم چشم
حدیث عشق زمردم بگو چگونه بپوشم
هوش مصنوعی: وقتی راز من فاش می‌شود و مردم به من نگاه می‌کنند، داستان عشق در دل من جا دارد. بگو چطور می‌توانم این احساسات را پنهان کنم؟
بوصل آن بر دوشم بگیر دست من ایزلف
که بارهای گران عشق تو نهاده بدوشم
هوش مصنوعی: ای زلیخا، دست مرا بگیر و بار سنگین عشق تو را که بر دوش دارم، بر دوشت بگذار.
میان تهیست دهل نالد ار زصدمه چوگان
گرم تو گوش بمالی چو چنگ من نخروشم
هوش مصنوعی: درون این فضا خالی است و صدای دهل به گوش می‌رسد. اگر تو به صدای ضربه‌های چوبی که با شدت نواخته می‌شود گوش دهی، من مانند چنگی نیستم که به راحتی نوازش شوم.
چگونه جای بگوشم کند نصیحت مردم
که کرده حلقه زلفت هزار حلقه بگوشم
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم به نصیحت‌های مردم گوش دهم در حالی که موهای تو هزار بار در گوشم حلقه زده‌اند و مرا مجذوب خود کرده‌اند؟
اسیر پای ببندم رها مکن زکمندم
غلام حلقه بگوشم بیا بکس نفروشم
هوش مصنوعی: من خود را در بند تو می‌بندم و از زنجیر آن رهایی نمی‌خواهم. من غلام تو هستم و گوش به فرمانت هستم و به هیچ قیمتی خود را به دیگری نمی‌فروشم.
حدیث نسیه زاهد مخوان نه مرد رهم من
بنقد از کف ساقی اگر شراب بنوشم
هوش مصنوعی: به سخنان دور از واقعیت زاهد گوش نده، چرا که من در عرصه زندگی به‌طور واقعی و مستقیم با جریان‌ها سر و کار دارم. اگر از دست ساقی شراب بنوشم، این تجربه‌ای عینی است که ارزش بیشتری دارد.
بجای خاک در تو بهشت عدن نگیرم
مگو تو پند که با بند پند کس نه نیوشم
هوش مصنوعی: من به جای اینکه در تو فقط خاک پیدا کنم، بهشت عدن را نمی‌خواهم. پس بیهوده نصیحت نکن، چون من هیچ‌کس را به نصیحت شنیدن نمی‌آورم.
بدرگه علی آشفته شد ززمره خدام
بقد وسع قبولم اگر کنند بکوشم
هوش مصنوعی: در حضور علی، به خاطر آواز خادمان، حالتی ناآرام برایم به وجود آمده است. اگر به اندازه وسع و توانم برسانند، تلاش می‌کنم.