گنجور

شمارهٔ ۷۴۹

ببست غمزه شوخت بزلف دلبندم
بخویش بست و زعالم گسست پیوندم
بکشتزار درون تخم مهرت افکندم
نهال دوستی این و آن زدل کندم
مرا که خاک در دوست داده اند بنقد
اگر بهشت بیاری بها که نپسندم
مرا که هیچ نسودم لبی بر آن لب نوش
چرا بحق نمک میدهی تو سوگندم
خبر نداری از اسرار ذوق مستی عشق
به بیهده مده ای شیخ بیخبر پندم
بیوسف دگران مایلم نه چون یعقوب
که جا بسینه کند مهر روی فرزندم
مراست لذتی از چاشنی تیر نگاه
بیا بیا که بآن نشئه آرزومندم
اگر شکایتی آشفته کردم از زخمش
نیم صدیق که دعوی بخوبش میبندم
بتا زهجر لبان تو تلخ شد کامم
بیار بوسه ای از آن لب شکر خندم
برای آنکه شوم سرفراز در صف حشر
بپای دلدل حیدر چو گو سرافکندم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ببست غمزه شوخت بزلف دلبندم
بخویش بست و زعالم گسست پیوندم
هوش مصنوعی: دلبرم با ناز و زیبایی خود، چنان مرا به خود کشید که همه‌چیزم را فراموش کردم و از جهان جدا شدم.
بکشتزار درون تخم مهرت افکندم
نهال دوستی این و آن زدل کندم
هوش مصنوعی: در دلم بذر محبت تو را کاشتم و دوستی دیگران را از دل بیرون کردم.
مرا که خاک در دوست داده اند بنقد
اگر بهشت بیاری بها که نپسندم
هوش مصنوعی: من که به خاطر عشق به دوستم، دل به خاک سپرده‌ام، اگر بهشت را هم به من بدهی، باز هم آن را نمی‌پسندم.
مرا که هیچ نسودم لبی بر آن لب نوش
چرا بحق نمک میدهی تو سوگندم
هوش مصنوعی: من که هیچ لذتی نمی‌برم، چرا تو به من نمک می‌زنی و سوگند می‌خوری؟
خبر نداری از اسرار ذوق مستی عشق
به بیهده مده ای شیخ بیخبر پندم
هوش مصنوعی: به تو می‌گویم که تو از رازهای شیرین و شادی‌بخش عشق بی‌خبر هستی و نباید به بیهوده‌گویی بپردازی، ای استاد نادان، نصیحت من را بشنو.
بیوسف دگران مایلم نه چون یعقوب
که جا بسینه کند مهر روی فرزندم
هوش مصنوعی: من به یوسف دیگران علاقه‌مندم، نه مانند یعقوب که محبت چهره فرزندش را در دلش نگه داشت.
مراست لذتی از چاشنی تیر نگاه
بیا بیا که بآن نشئه آرزومندم
هوش مصنوعی: من از شیرینی نگاهت لذتی می‌برم، بیا و نزد من باش که به آن احساس عمیق و دلخواه بسیار مشتاقم.
اگر شکایتی آشفته کردم از زخمش
نیم صدیق که دعوی بخوبش میبندم
هوش مصنوعی: اگر از زخم دل خود شکایت کنم، به این دلیل نیست که از کسی گله دارم، بلکه می‌خواهم به زیبایی و احساس خوشایند آن اشاره کنم.
بتا زهجر لبان تو تلخ شد کامم
بیار بوسه ای از آن لب شکر خندم
هوش مصنوعی: عزیزم، در اثر دوری و جدایی از لبان تو، کام من تلخ شده است. لطفاً بوسه‌ای از آن لب‌های شیرینت به من بده تا دوباره به زندگی‌ام طعم خوشی ببخشد.
برای آنکه شوم سرفراز در صف حشر
بپای دلدل حیدر چو گو سرافکندم
هوش مصنوعی: برای اینکه در روز قیامت جانم را ارجمند و سرفراز بسازم، چون دلی سرشار از عشق علی(ع) دارم، خود را تسلیم و فروتن می‌کنم.