گنجور

شمارهٔ ۷۳۶

همای عشق تو افکند سایه ی بسرم
فتاد سلطنت روزگار از نظرم
زدور مجلس مستان گشایدت دل تنگ
من این فتوح بدور فلک گمان نبرم
بس است هر چه بغم صرف گشت عمر عزیز
چو هست باده بدستم بهرزه غم نخورم
مرا بفرقت تو روز و شب بود یکسان
نه آفتاب دهد بی تو نور نه قمرم
چو شمع خلوتیان تا بصبح میسوزم
که آیدم سحر و سر بپای تو سپرم
بآن امید که عکس تو اندر او افتد
بیاد روی تو دایم در آینه نگرم
به تیغت آب حیات و منم چو مستسقی
که هر چه میکشیم من بقتل تشنه ترم
غریق عشقم و پیوسته آب میجویم
که من چو ماهی از آن آب بحر بی خبرم
مباد سر تو افشا شود بمحفل عام
بکام خلوتیان را زبان چو شمع برم
خیال زلف تو آشفته را پریشان کرد
غم زمانه مپندار زد بیکدگرم
مرا چو رشته مهر علیست حبل متین
باین امید بحشر از صراط در گذرم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همای عشق تو افکند سایه ی بسرم
فتاد سلطنت روزگار از نظرم
هوش مصنوعی: عشق تو مانند پرنده‌ای است که سایه‌اش بر سرم افتاده و باعث شده که قدرت و سلطنت زمان و روزگار از نظرم دور شود.
زدور مجلس مستان گشایدت دل تنگ
من این فتوح بدور فلک گمان نبرم
هوش مصنوعی: از دور مجلس شادی، دل بی‌تاب من را شاد می‌کند. این اتفاق خوشایند در دوردست‌ها، به هیچ‌وجه در خیال من نمی‌گنجد.
بس است هر چه بغم صرف گشت عمر عزیز
چو هست باده بدستم بهرزه غم نخورم
هوش مصنوعی: به اندازه کافی از غم و اندوه زندگی گذرانده‌ام. حال که نوشیدنی خوشی در دست دارم، دیگر به غم‌های زندگی اهمیت نمی‌دهم.
مرا بفرقت تو روز و شب بود یکسان
نه آفتاب دهد بی تو نور نه قمرم
هوش مصنوعی: من در جدایی تو، روز و شب برایم هیچ تفاوتی ندارد. نه خورشید بی وجود تو نوری می‌دهد و نه ماه.
چو شمع خلوتیان تا بصبح میسوزم
که آیدم سحر و سر بپای تو سپرم
هوش مصنوعی: مثل شمعی در محفل شبانه می‌سوزم تا صبح فرابرسد، تا سرم را در ساعات سحر به پای تو بگذارم.
بآن امید که عکس تو اندر او افتد
بیاد روی تو دایم در آینه نگرم
هوش مصنوعی: به امید اینکه تصویر تو در آن درخشش بیفتد، همیشه در آینه به چهره تو نگاه می‌کنم.
به تیغت آب حیات و منم چو مستسقی
که هر چه میکشیم من بقتل تشنه ترم
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و زیبایی تو، جانم را زنده می‌کنی، اما من مانند کسی هستم که در تشنگی عمیق غرق شده و هر لحظه بیشتر به سمت مرگ می‌روم.
غریق عشقم و پیوسته آب میجویم
که من چو ماهی از آن آب بحر بی خبرم
هوش مصنوعی: من در عشق غرق شده‌ام و همیشه در جستجوی آب هستم، چرا که مانند ماهی از آب دریا بی‌خبرم.
مباد سر تو افشا شود بمحفل عام
بکام خلوتیان را زبان چو شمع برم
هوش مصنوعی: مراقب باش که راز تو در جمع مردم فاش نشود، زیرا مانند شمعی که نورش در خلوت می‌درخشد، زبان گویای رازها فقط برای خاصان مناسب است.
خیال زلف تو آشفته را پریشان کرد
غم زمانه مپندار زد بیکدگرم
هوش مصنوعی: تصور ظرافت و زیبایی موهای تو ذهنم را تحت تاثیر قرار داده و به هم ریخته است، پس غم و اندوه دنیا را به پای دیگری نگذار و مرا تنها نگذار.
مرا چو رشته مهر علیست حبل متین
باین امید بحشر از صراط در گذرم
هوش مصنوعی: من چون رشته‌ی محبت علی هستم و به این امید که از صراط در روز قیامت عبور کنم، به چنین پیوندی محکم و استوارم.