گنجور

شمارهٔ ۷۳۵

در سلسله آرد کاش آن زلف دلاویزم
تا شور دل شیدا زآن سلسله انگیزم
حلوای لبت گفتم کی دست دهد گفتا
موران چو هجوم آرند بر لعل شکرریزم
ساقی ز درم آمد با آتش سیاله
کافتاد از آن آتش در خرقه پرهیزم
گفتم به خم زلفش برگو به چه کارستی
گفتا به مه و خورشید من غالیه میبیزم
من صعوه مسکینم تو عربده‌جو شاهین
با چون تو قوی‌بازو کو قوه که بستیزم؟
از تیزی پیکانم حاشا که حذر باشد
تا رخنه به جان کرده تیر نظر تیزم
فرهاد تو شیرینم مجنون تو لیلایم
نه در هوس شکر چون خسرو پرویزم
سرو آمده در جولان گل سر زده در بستان
برخیز و گل افشان کن ای گلبن نوخیزم
در سلسله‌ای زد چنگ هر کس به تمنائی
من هم به تولائی در زلف تو آویزم
از مهر علی مستم ساقی چه دهی ساغر
چون باده صافی هست دردش ز چه آمیزم؟
از گرمی روز حشر نبود چو مفر کس را
در سایه تو ناچار بایست که بگریزم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در سلسله آرد کاش آن زلف دلاویزم
تا شور دل شیدا زآن سلسله انگیزم
هوش مصنوعی: ای کاش در این زنجیر زلف مشکین تو باشم تا بتوانم شور و حال دل عاشق را از آن زنجیر به وجود بیاورم.
حلوای لبت گفتم کی دست دهد گفتا
موران چو هجوم آرند بر لعل شکرریزم
هوش مصنوعی: گفتم که کی می‌توانم به لب‌های شیرین و خوشمزه‌ات دست بزنم، گفت وقتی مورچه‌ها به شکر بیفتند.
ساقی ز درم آمد با آتش سیاله
کافتاد از آن آتش در خرقه پرهیزم
هوش مصنوعی: ساقی به سراغ من آمد و شعله‌های آتش او باعث شد که در خرقه و لباس پرهیزم من دچار مشکل شوم و خرقه‌ام آسیب ببیند.
گفتم به خم زلفش برگو به چه کارستی
گفتا به مه و خورشید من غالیه میبیزم
هوش مصنوعی: گفتم به موهای بیرون آمده‌اش بگو با چه مشغولیتی هستی، او پاسخ داد که من در حال آراستن خود به زیبایی‌های ماه و خورشید هستم.
من صعوه مسکینم تو عربده‌جو شاهین
با چون تو قوی‌بازو کو قوه که بستیزم؟
هوش مصنوعی: من انسان ضعیفی هستم و تو مثل یک شاهین قدرتمند و پرجلوه‌ای. من چه توان و قدرتی دارم که بتوانم با تو رقابت کنم؟
از تیزی پیکانم حاشا که حذر باشد
تا رخنه به جان کرده تیر نظر تیزم
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان از تیزی پیکان من احتیاط کرد، چرا که تیر نگاه تیزم به جان نفوذ می‌کند.
فرهاد تو شیرینم مجنون تو لیلایم
نه در هوس شکر چون خسرو پرویزم
هوش مصنوعی: من فرهاد هستم و تو شیرین منی. من مجنون تو و تو لیلای منی. در عشق تو به اندازه خسرو پرویز، که هیچ شکر و لذتی نمی‌خواهم.
سرو آمده در جولان گل سر زده در بستان
برخیز و گل افشان کن ای گلبن نوخیزم
هوش مصنوعی: سرو در باغ به حرکت درآمده و گل‌ها در بستان شکفته‌اند، از جا برخیز و گل‌افشانی کن ای باغ تازه‌بالا آمده.
در سلسله‌ای زد چنگ هر کس به تمنائی
من هم به تولائی در زلف تو آویزم
هوش مصنوعی: هر کسی در جستجوی آرزوهای خود تلاش می‌کند و من نیز به نیازی که دارم، به زیبایی و جذابیت موهای تو وابسته‌ام.
از مهر علی مستم ساقی چه دهی ساغر
چون باده صافی هست دردش ز چه آمیزم؟
هوش مصنوعی: من از عشق علی سرمست هستم، ای ساقی! چه چیزی به من خواهی داد در حالی که نوشیدنی‌ام خالص و زلال است؟ چرا باید درد خود را با چیزی دیگر بیامیزم؟
از گرمی روز حشر نبود چو مفر کس را
در سایه تو ناچار بایست که بگریزم
هوش مصنوعی: در روز قیامت، به دلیل گرمی و حرارت آن، هیچ کس به جایی نمی‌تواند برود و تنها در سایه تو می‌توانم به آرامی بایستم و از این گرما فرار کنم.