گنجور

شمارهٔ ۷۳۴

گمان مدار که من از گزند مار بنالم
مگر زعقرب جرار زلف یار بنالم
مرا که افعی زلفت به پیچ وتاب فکند
عجب مدار که گاهی ززخم مار بنالم
خمار مستیم افزوده شد زنرگس ساقی
که می کشم همه شب باده و زخمار بنالم
بتار زلف ببند و بکش بتیر نگاهم
نیم مبارز عشق ار زکار زار بنالم
مرا بهار و خزان جمله بی تو صرف فغان شد
نیم چو بلبل کز گل بهر بهار بنالم
بناله شب همه شب همدمم بمرغ شب آهنگ
اگر بحلقه آن زلف تابدار بنالم
هر آنکه دور بود از دیار خویش بنالد
خلاف من که غریبانه در دیار بنالم
خبز زخنجر مژگان نداری و خم زلفش
تو را گمان که از آن طفل نی سوار بنالم
اگر که اشتری آشفته از مهار بنالد
بیا به بین که چو بگسستیم مهار بنالم
بلا چه پنجه قوی کرد و نیست قوه دفعش
زدست او ببر دست کردگار بنالم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گمان مدار که من از گزند مار بنالم
مگر زعقرب جرار زلف یار بنالم
هوش مصنوعی: نمی‌گویم که از آسیب مار شکایت دارم، بلکه از درد نیش عقربِ زلف محبوب ناگزیرم به ناله.
مرا که افعی زلفت به پیچ وتاب فکند
عجب مدار که گاهی ززخم مار بنالم
هوش مصنوعی: به من که زلف‌های تو مانند افعی در اطرافم پیچیده و مرا در بند خود گرفته، تعجب نکن که گاهی از درد و زخم این مار فریاد می‌زنم.
خمار مستیم افزوده شد زنرگس ساقی
که می کشم همه شب باده و زخمار بنالم
هوش مصنوعی: احساس مستی من بیشتر شده است، ای ساقی، در حالی که من هر شب سرگرم نوشیدن هستم و از این حالت دردی را به دل می‌زنم.
بتار زلف ببند و بکش بتیر نگاهم
نیم مبارز عشق ار زکار زار بنالم
هوش مصنوعی: با زلف خود مانند تیری مرا هدف قرار بده و به سمت خود بکش، زیرا من در عشق مبارزی نیستم و اگر از درد و رنج خود شکایت کنم، تاثیری نخواهد داشت.
مرا بهار و خزان جمله بی تو صرف فغان شد
نیم چو بلبل کز گل بهر بهار بنالم
هوش مصنوعی: تمام فصل‌ها برای من بدون تو به غم و اندوه تبدیل شده است. من مانند بلبل در بهار، به خاطر دوری از گل‌ها به شکایت نشسته‌ام.
بناله شب همه شب همدمم بمرغ شب آهنگ
اگر بحلقه آن زلف تابدار بنالم
هوش مصنوعی: در دل شب، هر شب با من آوای مرغان شب هم‌نواست. اگر به حلقه‌ی آن زلف دل‌فریب بنالم، چه سرنوشتی خواهم داشت؟
هر آنکه دور بود از دیار خویش بنالد
خلاف من که غریبانه در دیار بنالم
هوش مصنوعی: هر کسی که از وطن خود دور باشد، برای درد و فراقش ناله و شکایت می‌کند، اما من به‌طور متفاوتی در این دیار بیگانه، با غم و اندوه فریاد می‌زنم.
خبز زخنجر مژگان نداری و خم زلفش
تو را گمان که از آن طفل نی سوار بنالم
هوش مصنوعی: اگر به توصیف زیبایی محبوب اشاره کنیم، می‌توان گفت که زیبایی چشمان او مانند زخم تیغ است و اگرچه موهایش مثل نی می‌باشد، تو نمی‌توانی از آن به درستی درک کنی. در حقیقت، حسرت و ناراحتی‌ام از این است که نمی‌توانم احساسم را به درستی بیان کنم.
اگر که اشتری آشفته از مهار بنالد
بیا به بین که چو بگسستیم مهار بنالم
هوش مصنوعی: اگر زمانی شتری ناراحت و آشفته از تسمه‌اش ناله کند، بیایید و ببینید که من هم وقتی از کنترل خارج شدم، چه ناله‌ای خواهم کرد.
بلا چه پنجه قوی کرد و نیست قوه دفعش
زدست او ببر دست کردگار بنالم
هوش مصنوعی: مشکلات و بلاها چنان قدرتی دارند که نمی‌توانم از عهده‌ی مقابله با آن‌ها برآیم؛ پس باید به خدای بزرگ پناه ببرم و از او یاری بطلبم.