گنجور

شمارهٔ ۷۳۳

باگه در ملک فقر سلطانیم
جان نثاران کوی جانانیم
شیوه ما بجز خطا نبود
گر ببخشی و گر کشی آنیم
ما پناهی در این جهان خراب
جز بکوی مغان نمیدانیم
گر بمیدان عشق بارد تیر
سر نخاریم و رخ نگردانیم
صوفی آسا بوقت وجد و سماع
آستین بر دون کون افشانیم
اوستادیم اهل دانش را
در دبستان عشق نادانیم
در گلستان تو نواسنجیم
تا بدانی هزار دستانیم
تا گلی همچو او بدست آریم
روز و شب در طواف بستانیم
خم نشینیم گر فلاطون وار
لیک در سر عشق حیرانیم
گو مده آب خضر جای شراب
جای اکسیر خاک نستانم
میتوان ترک خویش آشفته
لیک ما ترک عشق نتوانیم
هر چه کردیم غیر عشق بتان
بغرامت از او پشیمانیم
عشق همسایه است با واجب
تا نگوئی اسیر امکانیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باگه در ملک فقر سلطانیم
جان نثاران کوی جانانیم
هوش مصنوعی: ما در سرزمین فقر، مانند پادشاهان هستیم و جان‌های ما فدای شخصیت محبوب‌مان است.
شیوه ما بجز خطا نبود
گر ببخشی و گر کشی آنیم
هوش مصنوعی: ما جز اشتباه کردن کار دیگری بلد نیستیم؛ اگر ما را ببخشی یا اگر ما را بکشی، ما همان هستیم.
ما پناهی در این جهان خراب
جز بکوی مغان نمیدانیم
هوش مصنوعی: ما در این دنیای آشفته و خراب، هیچ پناهگاهی جز به سوی خانه‌ی مغان نمی‌شناسیم.
گر بمیدان عشق بارد تیر
سر نخاریم و رخ نگردانیم
هوش مصنوعی: اگر در میدان عشق تیرهایی به سمت ما ببارد، ما نخواهیم ترسید و رویمان را بر نخواهیم گرداند.
صوفی آسا بوقت وجد و سماع
آستین بر دون کون افشانیم
هوش مصنوعی: تصور کن که در هنگام شادی و نشئه‌ی معنوی، عواطف و احساسات خود را به طرز آزادانه‌ای ابراز کنیم و به اطراف افشانده و رها کنیم.
اوستادیم اهل دانش را
در دبستان عشق نادانیم
هوش مصنوعی: ما خود را در عشق به معلمی می‌دانیم، در حالی که از دانش واقعی بی‌خبریم.
در گلستان تو نواسنجیم
تا بدانی هزار دستانیم
هوش مصنوعی: در باغ تو نمی‌پردازیم تا بفهمی که ما هزاران دستان داریم.
تا گلی همچو او بدست آریم
روز و شب در طواف بستانیم
هوش مصنوعی: ما شب و روز در پی آن هستیم که گلی مانند او به دست آوریم و در باغ بگردیم.
خم نشینیم گر فلاطون وار
لیک در سر عشق حیرانیم
هوش مصنوعی: ما اگرچه مثل فیلسوفان نشسته‌ایم و به بحث و گفتگو مشغولیم، اما در دل خود نسبت به عشق دچار گیجی و شگفتی هستیم.
گو مده آب خضر جای شراب
جای اکسیر خاک نستانم
هوش مصنوعی: نگو که آب خضر را به جای شراب و اکسیر نمی‌خواهم، من هرگز خاک زمین را نمی‌پذیرم.
میتوان ترک خویش آشفته
لیک ما ترک عشق نتوانیم
هوش مصنوعی: می‌توانیم از خودمان فاصله بگیریم و بی‌خیال شویم، اما نمی‌توانیم از عشق خود دل بکنیم.
هر چه کردیم غیر عشق بتان
بغرامت از او پشیمانیم
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام دادیم به خاطر عشق به بت‌های زیبا، حالا از انجام آن‌ها پشیمانیم.
عشق همسایه است با واجب
تا نگوئی اسیر امکانیم
هوش مصنوعی: عشق به طوری نزدیک و مرتبط است که وقتی درباره نیازها و ضرورت‌ها سخن می‌گوییم، نمی‌توانیم از آن جدا شویم و احساس می‌کنیم که در دام امکانات و شرایط دنیوی گرفتاریم.