گنجور

شمارهٔ ۷۳۰

بر آن سرم که بگرد وفا و مهر نگردم
که همچو ذره زمهر تو بر هوا شده گردم
طبیب عشق که گفت آخر الدواء الکی
نشد علاج و شد این داغ درد بر سر دردم
نمانده باده بکاسه نه زر بکیسه خدا را
برفت سرخی و مانده بجای چهره زردم
منه تو دیگ تمنا چو کشتی آتش سودا
که دیگ عشق نیاید بجوش زآتش سردم
بغیر دردسر و صدمه خمار ندیدم
که بود ساقی و این باده از کجاست که خوردم
بیا و پرده بگردان دمی تو مطرب مجلس
که زخم تازه کند زخمهای تار تو هر دم
هوا گرفته دل آشفته را بسان کبوتر
پرم زبام حرم تا که کشتنی گردم
خیال جستن از دام نفس و قید هوا را
کنم به همت مردان که خود نه آن مردم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر آن سرم که بگرد وفا و مهر نگردم
که همچو ذره زمهر تو بر هوا شده گردم
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که به محبت و وفا پایبند باشم و هرگز از آن دور نشوم. آرزو دارم که مانند ذره‌ای از عشق تو در فضا پراکنده شوم.
طبیب عشق که گفت آخر الدواء الکی
نشد علاج و شد این داغ درد بر سر دردم
هوش مصنوعی: درمانگر عشق گفت که آخرین دارو بیهوده است و درمانی نشد. در نتیجه، این درد همیشه بر دوش من باقی ماند.
نمانده باده بکاسه نه زر بکیسه خدا را
برفت سرخی و مانده بجای چهره زردم
هوش مصنوعی: دیگر نه شرابی در جام مانده و نه سکه‌ای در کیسه‌ام، خدا را! رنگ سرخی رفته و تنها چهره‌ای زرد از من باقی مانده است.
منه تو دیگ تمنا چو کشتی آتش سودا
که دیگ عشق نیاید بجوش زآتش سردم
هوش مصنوعی: دوست عزیز، خواسته‌های قلبی‌ات را بی‌جهت در هم نریز، مانند کشتی‌ای که در آتش عشق است. زیرا دیگ عشق با آتش سرد نمی‌جوشد.
بغیر دردسر و صدمه خمار ندیدم
که بود ساقی و این باده از کجاست که خوردم
هوش مصنوعی: من بدون هیچ دردسر و آسیبی نشسته‌ام و از ساقی، باده‌ای را نوشیده‌ام که نمی‌دانم این نوشیدنی از کجا آمده است.
بیا و پرده بگردان دمی تو مطرب مجلس
که زخم تازه کند زخمهای تار تو هر دم
هوش مصنوعی: بیا و لحظه‌ای پرده را کنار بزن تا تو نوازنده مجلس باشی. این کار باعث می‌شود که زخم‌های تازه‌ای بر زخم‌های قدیمی‌ات بگذارد.
هوا گرفته دل آشفته را بسان کبوتر
پرم زبام حرم تا که کشتنی گردم
هوش مصنوعی: هوای دل آشفته‌ام گرفته است، مانند پرنده‌ای آزاد که بر بام حرم نشسته و آرزو دارد تا به آزادی برسد، حتی اگر باید جانش را فدای این آزادی کند.
خیال جستن از دام نفس و قید هوا را
کنم به همت مردان که خود نه آن مردم
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم به خاطر اراده مردانگی، از دام نفس و بندهای خواسته‌های نفسانی رها شوم، اما خودم هنوز در این مرحله نیستم.