شمارهٔ ۷۲۲
عکس جمال این و آن هر چه فتاد در دلم
میرود و نمیرود روی تو از مقابلم
پرتو شمع خاوری تافت زمشرق دلم
شمع برید یک نفس همنفسان زمحفلم
بانگ جرس زهر طرف میرسدم بگوش جان
میشنوم صدا ولی نیست اثر زمحملم
مانده تیه حیرتم غرقه بحر کثرتم
نوح کجاست تا برد رخت بسوی ساحلم
کشته این و آن کند دعوی خونبها بحشر
من بخلاف کشتگان شکر گذار قاتلم
شوق برد مرا بسر بر سو کوی آن پسر
وه که ندیده طلعتش بر رخ دوست مایلم
گفتم بت شکسته ام از کف غیر رسته ام
آشفته طره بتی گشته چو بت حمایلم
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عکس جمال این و آن هر چه فتاد در دلم
میرود و نمیرود روی تو از مقابلم
هوش مصنوعی: تصویر زیباییهای دیگران هرچه در دل من جای میگیرد، میآید و میرود، اما چهره تو همیشه در مقابل من باقی میماند و فراموش نمیشود.
پرتو شمع خاوری تافت زمشرق دلم
شمع برید یک نفس همنفسان زمحفلم
هوش مصنوعی: شعلههای شمعی که در سمت شرق میدرخشد، دل مرا روشن کرده است. به یکباره، شمع وجودم خاموش شد و همنفسهایم در جمع ما نیز به سکوت افتادند.
بانگ جرس زهر طرف میرسدم بگوش جان
میشنوم صدا ولی نیست اثر زمحملم
هوش مصنوعی: صدای جرس را از هر سو میشنوم، اما این صدا فقط به گوش جانم میرسد و نشانی از آن در وجودم نیست.
مانده تیه حیرتم غرقه بحر کثرتم
نوح کجاست تا برد رخت بسوی ساحلم
هوش مصنوعی: در دل حیرتم غرق در دریاى کثرت هستم. ای نوح، کجایی که مرا به ساحل برسانی؟
کشته این و آن کند دعوی خونبها بحشر
من بخلاف کشتگان شکر گذار قاتلم
هوش مصنوعی: در روز قیامت، وقتی که افرادی برای گرفتن دیه و خونبهای خود دعوا و شکایت کنند، من بر خلاف کشتگان دیگر، شکرگزار قاتل خود خواهم بود.
شوق برد مرا بسر بر سو کوی آن پسر
وه که ندیده طلعتش بر رخ دوست مایلم
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق من مرا به سوی کوی آن جوان برد و افسوس که چهرهاش را که در خاطرم مجسم است، در واقع ندیدهام.
گفتم بت شکسته ام از کف غیر رسته ام
آشفته طره بتی گشته چو بت حمایلم
هوش مصنوعی: گفتم که به خاطر عشق تو، از دست دیگران آزاد شدهام. در حالی که موهای پریشان تو، مانند بتهای زیبا، حمایت و محافظتم هستند.