گنجور

شمارهٔ ۷۲۱

منکه در میکده منزل بود از آغازم
شاید ار شیخ بمسجد نکند در بازم
خوش سرانجام تر از من بخرابات مجوی
کز می ناب سرشتند گل از آغازم
من دل خون شده در دست نگارین دیدم
پنجه با ساعد سیمین تو چون اندازم
با شهیدان چو درآیم بقیامت یکرنگ
داغ عشق تو کند از دگران ممتازم
آخرت نیز ببازیم بسودای غمت
دینی آنقدر ندارد که به تو در بازم
شمع بزم دگران تا شده ای از غیرت
همه شب شمع صفت مانده بسوز و سازم
زلفش آشفته گرم دست بگیرد زکرم
خویشتن را بدر پیر مغان اندازم
کیمیائی کنم از خاک در دوست بچشم
این مس قلب باکسیر غمت بگدازم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منکه در میکده منزل بود از آغازم
شاید ار شیخ بمسجد نکند در بازم
هوش مصنوعی: من که از ابتدا در میکده ساکن بوده‌ام، احتمالاً اگر شیخ در مسجد در را به روی من باز نکند، دیگر نیازی به بازگشت ندارم.
خوش سرانجام تر از من بخرابات مجوی
کز می ناب سرشتند گل از آغازم
هوش مصنوعی: به دنبال خوشبختی و خوش سرنوشتی همچون من در مکان‌های بد نباشید؛ زیرا از آغاز وجودم، گل زیبایی از می ناب به وجود آمده است.
من دل خون شده در دست نگارین دیدم
پنجه با ساعد سیمین تو چون اندازم
هوش مصنوعی: من دل شکسته‌ام را در دستان زیبای تو دیدم، حالا نمی‌دانم چگونه باید این احساس را بیان کنم.
با شهیدان چو درآیم بقیامت یکرنگ
داغ عشق تو کند از دگران ممتازم
هوش مصنوعی: وقتی به محضر شهیدان برسم در روز قیامت، عشق تو به من چنان جوش و خروش می‌دهد که مرا از دیگران متمایز می‌کند.
آخرت نیز ببازیم بسودای غمت
دینی آنقدر ندارد که به تو در بازم
هوش مصنوعی: در زندگی به خاطر عشق و غمت، حتی آخرت را هم از دست می‌دهیم؛ چون دین و ایمان ما آنقدر ارزش ندارند که بخواهیم دوباره به تو بازگردیم.
شمع بزم دگران تا شده ای از غیرت
همه شب شمع صفت مانده بسوز و سازم
هوش مصنوعی: تو به خاطر غیرت و غیرت تو، شمع دیگران در مجالس شده‌ای و همه شب همچنان به روشنایی و سوختن ادامه بده تا من هم با تو همساز شوم.
زلفش آشفته گرم دست بگیرد زکرم
خویشتن را بدر پیر مغان اندازم
هوش مصنوعی: موهایش به هم ریخته است و می‌خواهم با دستش آن را مرتب کنم. از نیکی‌ها و خوبی‌های خودم بهره می‌برم و خود را در محضر پیر مغان قرار می‌دهم.
کیمیائی کنم از خاک در دوست بچشم
این مس قلب باکسیر غمت بگدازم
هوش مصنوعی: از خاک وجودم دُر گرانبهایی می‌سازم و در وجود دوست قرار می‌دهم. این مس قلبم را که در آتش غم توست، با عشق می‌ذوب کنم.