گنجور

شمارهٔ ۷۱۷

سروشی دوش در مستی ز جانان کرد پیغامم
که گر مشتاق مایی عکسی افتاده است در جامم
ز شب تا صبح بودم بر در میخانه رحمت ‏
سحر پیر مغان جامی ز رأفت کرد انعامم
بزن زآن آتشین‌صهبا تو ساقی آتشم بر جان
که من در بزم میخواران یکی میخوارهٔ خامم
بشو سجاده‌ام در می که من آلوده زرقم
ببر رختم به میخانه که من در زهد بدنامم
حدیثی زآن لب شیرین بگو مطرب در این محفل
که با تلخی می شیر و شکر ریزی تو در کامم
گرم سوزی چو نی اعضا پس از صد سال از رحلت
نوای عشق می‌آید ز هر بندی از اندامم
حدیث از نافه چین بس کن ای عطار در مجلس
که من آشفته آن زلف مشکین سیه‌فامم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سروشی دوش در مستی ز جانان کرد پیغامم
که گر مشتاق مایی عکسی افتاده است در جامم
هوش مصنوعی: دیروز در حال نشئه بودن، صدای پیامی از محبوبم به گوشم رسید که می‌گفت: اگر تو هم به او تمایل داری، عکسی از او در جام شراب من افتاده است.
ز شب تا صبح بودم بر در میخانه رحمت ‏
سحر پیر مغان جامی ز رأفت کرد انعامم
هوش مصنوعی: از شب تا صبح در کنار در میخانه رحمت بودم. در صبح، پیر مغان با لطف و مهربانی جامی به من عطا کرد.
بزن زآن آتشین‌صهبا تو ساقی آتشم بر جان
که من در بزم میخواران یکی میخوارهٔ خامم
هوش مصنوعی: ای ساقی، بزم‌تان را با شراب آتشین پر کن و به من بنوشان، زیرا من در میان میخواران هنوز خام و بی‌تجربه هستم.
بشو سجاده‌ام در می که من آلوده زرقم
ببر رختم به میخانه که من در زهد بدنامم
هوش مصنوعی: بسیار خوب، به سجاده‌ام در می‌خانه تبدیل شو، زیرا من در سیاهی‌های عالم غرق شدم. چهره‌ام را با شراب بپوشان، چرا که به خاطر دین و زهد خود به بدنامی شناخته شده‌ام.
حدیثی زآن لب شیرین بگو مطرب در این محفل
که با تلخی می شیر و شکر ریزی تو در کامم
هوش مصنوعی: ای مطرب، از آن لب شیرین حرف بزن و در این مجلس خوش‌صدا حرفی بزن که با شنیدن آن تلخی را فراموش کنم، زیرا تو با شیرینی و شکر زندگی‌ام را شیرین می‌کنی.
گرم سوزی چو نی اعضا پس از صد سال از رحلت
نوای عشق می‌آید ز هر بندی از اندامم
هوش مصنوعی: با وجود سال‌ها که از جدایی‌ام می‌گذرد، هنوز صدای عشق در هر گوشه از وجودم به گوش می‌رسد.
حدیث از نافه چین بس کن ای عطار در مجلس
که من آشفته آن زلف مشکین سیه‌فامم
هوش مصنوعی: گفتگو درباره‌ی آن چه از عطر و خوشبویی می‌پراکند را رها کن، ای عطاری، چون من به خاطر آن زلف سیاه و مشکین بی‌نظم و آشفته شده‌ام.