شمارهٔ ۷۱۳
از دیدنت همی نه ز خود بیخبر شدم
کز برق جلوه تو سراپا شرر شدم
از سوزن تعلق خود پا به رشته ام
گیرم که چون مسیح بر افلاک بر شدم
هر جا کمان ابروی تو ناوکی گشاد
من در برابرش به دل و جان سپر شدم
دیگر هوای باده کوثر نمیکنم
کز نشئه شراب محبت خبر شدم
امشب مگر شمیم تو دارد صبا که من
یعقوب وش به بوی پسر دیده ور شدم
دیدم که شمع نیز چو من جان سپرده بود
در خلوتت چو همره باد سحر شدم
از ساقی زمانه چه منت برم که من
مملو چو خم باده ز خون جگر شدم
حاجی ز شوق کعبه نداند سر از قدم
خرده مگیر کز سر کویت به سر شدم
آشفته خواست جمع کند طره نژند
دارد گمان که از خم زلفش به در شدم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از دیدنت همی نه ز خود بیخبر شدم
کز برق جلوه تو سراپا شرر شدم
هوش مصنوعی: وقتی به تو نگاه میکنم، از خودم غافل میشوم و انگار که از زیباییات به شدت متاثر میشوم.
از سوزن تعلق خود پا به رشته ام
گیرم که چون مسیح بر افلاک بر شدم
هوش مصنوعی: از بند تعلقات دنیا رها میشوم و مانند مسیح به آسمانها صعود میکنم.
هر جا کمان ابروی تو ناوکی گشاد
من در برابرش به دل و جان سپر شدم
هوش مصنوعی: هر جا که ابروی تو به طرز زیبایی خم میشود، من با تمام وجودم آمادهام تا از خودم دفاع کنم.
دیگر هوای باده کوثر نمیکنم
کز نشئه شراب محبت خبر شدم
هوش مصنوعی: دیگر به دنبال نوشیدنی خوشمزه و معطر نیستم، چرا که از سرمستی عشق و محبت آگاه شدم.
امشب مگر شمیم تو دارد صبا که من
یعقوب وش به بوی پسر دیده ور شدم
هوش مصنوعی: امشب شاید نسیم تو مانند نسیم صبحگاهی است که مرا به یاد یعقوب میاندازد، آن چنان که بوی پسرش را احساس میکند.
دیدم که شمع نیز چو من جان سپرده بود
در خلوتت چو همره باد سحر شدم
هوش مصنوعی: در خلوت تو، متوجه شدم که شمع هم مانند من جان خود را از دست داده و با خروش بادی که صبحگاهان میوزید، به حالت تسلیم درآمده است.
از ساقی زمانه چه منت برم که من
مملو چو خم باده ز خون جگر شدم
هوش مصنوعی: از ساقی زمانه چه انتظار و توقعی داشته باشم، در حالی که من مانند یک کاسه پر از شراب، از خون دل پر شدم.
حاجی ز شوق کعبه نداند سر از قدم
خرده مگیر کز سر کویت به سر شدم
هوش مصنوعی: حاجی به خاطر محبت و شوقی که به کعبه دارد، نمیداند که چقدر کوچک است و نباید خود را بیارزش بشمارد، زیرا من به خاطر عشق به تو از کوی تو برخواستهام.
آشفته خواست جمع کند طره نژند
دارد گمان که از خم زلفش به در شدم
هوش مصنوعی: آشفته بهدنبال این است که موهایش را مرتب کند، اما در دلش این را میپندارد که از خم زلفش بیرون آمدهام.