شمارهٔ ۷۱۲
بر بهشت رخت آن خال که دیدم گفتم
من چو آدم زپی گندم جنت افتم
گفتمش پای بجا طاق منم پیش رخت
ابرویت گفت در این مرحله با تو جفتم
اشک غماز شدش پرده در مردم چشم
راز عشق تو که در پرده دل بنهفتم
توبه ام داد که آیم سوی مسجد از دیر
شیخ پنداشت که من وسوسه اش پذرفتم
گه به بتخانه چین بودم و گه در تبت
با خیال رخ و زلفت چو ببستر خفتم
تو می لعل بلب داشتی از ساغر غیر
من زالماس مژه لؤلؤ تر میسفتم
بامدادان زدرم آمد و بر گریه من
غنچه وش کرد تبسم که چو گل بشکفتم
با خیال تو نگنجد بدلم غیر از تو
که من این خانه پی مقدم سلطان رفتم
پیر میخانه توحید علی سر الله
که بجز از لب او سر خدا نشنفتم
دل آشفته که جا در خم زلفینش کرد
گفت آشفته زسودای تو من آشفتم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر بهشت رخت آن خال که دیدم گفتم
من چو آدم زپی گندم جنت افتم
هوش مصنوعی: بهشت چهرهات همان خالی است که دیدم. وقتی آن را دیدم، احساس کردم که به مانند آدم از دنیای گندم به بهشت افتادم.
گفتمش پای بجا طاق منم پیش رخت
ابرویت گفت در این مرحله با تو جفتم
هوش مصنوعی: به او گفتم که من در مقابل زیبایی ابرویت ایستادهام، اما او پاسخ داد که در این موقعیت، نمیتوانم با تو همفکری کنم.
اشک غماز شدش پرده در مردم چشم
راز عشق تو که در پرده دل بنهفتم
هوش مصنوعی: اشک من به نوعی راز عشق تو را فاش کرد، در حالی که من این عشق را در دل خود پنهان کرده بودم.
توبه ام داد که آیم سوی مسجد از دیر
شیخ پنداشت که من وسوسه اش پذرفتم
هوش مصنوعی: توبهام به من گفت که باید به سوی مسجد برگردم، ولی شیخ در دیر فکر کرد که من فریب وسوسهها را خوردهام.
گه به بتخانه چین بودم و گه در تبت
با خیال رخ و زلفت چو ببستر خفتم
هوش مصنوعی: گاهی در معبد بتها در چین بودم و گاهی در تبت با خیال چهره و موی تو مانند اینکه در بستر خوابیدهام.
تو می لعل بلب داشتی از ساغر غیر
من زالماس مژه لؤلؤ تر میسفتم
هوش مصنوعی: تو مانند لعل زیبایی، من از ساغر دیگری جز تو، مژههای زالماسمانند و مرواریدوارم را مینوشم.
بامدادان زدرم آمد و بر گریه من
غنچه وش کرد تبسم که چو گل بشکفتم
هوش مصنوعی: صبح زود دختر زیبایی به سراغم آمد و با لبخندش بر غم و اندوهم افزود. او مثل گلی بود که در حال شکفتن است.
با خیال تو نگنجد بدلم غیر از تو
که من این خانه پی مقدم سلطان رفتم
هوش مصنوعی: در دل من هیچ چیزی جز تو جا نمیشود، چون من این خانه را به خاطر مقدم سلطان ساختهام.
پیر میخانه توحید علی سر الله
که بجز از لب او سر خدا نشنفتم
هوش مصنوعی: من فقط از لبان علی در مورد خدا شنیدهام و غیر از او چیزی نشنیدهام.
دل آشفته که جا در خم زلفینش کرد
گفت آشفته زسودای تو من آشفتم
هوش مصنوعی: دل بیقرار و مضطرب من، که در پیچ و خم زلفهای تو گرفتار شده است، میگوید که من به خاطر عشق و آرزوی تو اینگونه آشفته و ناآرام شدهام.