گنجور

شمارهٔ ۷۱۱

تا خم زلف بتان آمده زنار دلم
بت پرستی ز میان ، گشته  پرستارِ دلم
یوسف مصر مکان کرده ببازار دلم
من زلیخا صفت امروز خریدار دلم
مرغ طبعم بنوا آمده چون بلبل باغ
زین گلِ تازه ، که بشکفت به گلزارِ دلم
گفتم ای مردم دیده زچه خونبار شدی
غوطه در خون زدو میگفت که خونبار دلم
خون من خورد دل و دیده فشاندش زمژه
دل کجا رفت بگیرید که خونخوار دلم
زلف او خم شده از بار دل مشتاقان
بار زلف کج دلدار شده بار دلم
مدتی راست نشد نغمه ای از پرده دل
ناخنی زد مژه ای باز ، به اُوتارِ دلم
سر سودای تو بیرون نشدی از سینه
مردم دیده نگفتی اگر اسرار دلم
تا که منزلگه دلدار شده کعبه دل
محرم کعبه نیم بلکه طلبکار دلم
دل و دلدار زبس متحد و یکجهتند
از پی دیدن او طالب دیدار دلم
دل گرفتار چو شد در خم آن زلف نژند
من آشفته از آن روز گرفتار دلم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا خم زلف بتان آمده زنار دلم
بت پرستی ز میان ، گشته  پرستارِ دلم
هوش مصنوعی: وقتی که زلف‌های زیبا به شکل خم درآمده، دلم به دلیل عشق به این بت‌های زیبا دچار مشکل شده و از عشق به آن‌ها پرستش می‌کند.
یوسف مصر مکان کرده ببازار دلم
من زلیخا صفت امروز خریدار دلم
هوش مصنوعی: یوسف در مصر در دل من جا دارد و امروز قلب من مانند زلیخا، به او عشق می‌ورزد و او را خریدار است.
مرغ طبعم بنوا آمده چون بلبل باغ
زین گلِ تازه ، که بشکفت به گلزارِ دلم
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از وجودم به آواز درآمده است، مانند بلبل در باغ، به خاطر این گل تازه که در دل من شکوفه زده است.
گفتم ای مردم دیده زچه خونبار شدی
غوطه در خون زدو میگفت که خونبار دلم
هوش مصنوعی: گفتم ای مردم، چرا چشمانتان پر از اشک و غم است؟ در حالی که من در درون خودم غرق در اندوه و درد هستم.
خون من خورد دل و دیده فشاندش زمژه
دل کجا رفت بگیرید که خونخوار دلم
هوش مصنوعی: دل من این‌قدر شکسته و دردمند شده که از شدت ناراحتی، می‌خورد و گریه می‌کند. کجا بروم که به حال من برسند، چون دلم به شدت زخمی و رنجور است.
زلف او خم شده از بار دل مشتاقان
بار زلف کج دلدار شده بار دلم
هوش مصنوعی: زلف او به خاطر عشق و دلبستگی عاشقان نرمی و خمیدگی پیدا کرده است و این خمیدگی زلف محبوب من هم به خاطر سنگینی و بار دل من است.
مدتی راست نشد نغمه ای از پرده دل
ناخنی زد مژه ای باز ، به اُوتارِ دلم
هوش مصنوعی: مدتی طولانی هیچ صدایی از عمق دل شنیده نمی‌شد، اما ناگهان به آرامی نشانه‌ای از احساساتم بیدار شد، و این نشانه بر جانم تأثیر گذاشت.
سر سودای تو بیرون نشدی از سینه
مردم دیده نگفتی اگر اسرار دلم
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که نتوانم از دل مردم بیرون بیایم و هیچ کس هم راز دلم را نمی‌داند.
تا که منزلگه دلدار شده کعبه دل
محرم کعبه نیم بلکه طلبکار دلم
هوش مصنوعی: تا زمانی که جایگاه محبوبم به صورت معبد قلب من در آمده، دیگر نمی‌توانم آن را فقط محلی مقدس بدانم؛ بلکه در واقع، دل من در جستجوی اوست.
دل و دلدار زبس متحد و یکجهتند
از پی دیدن او طالب دیدار دلم
هوش مصنوعی: دل و معشوق به قدری با هم یکی شده‌اند که از شدت عشق، تنها آرزوی من دیدن اوست.
دل گرفتار چو شد در خم آن زلف نژند
من آشفته از آن روز گرفتار دلم
هوش مصنوعی: زمانی که دل من به زلف‌های پیچیده و شگفت‌انگیز تو دچار گرفتاری شد، از آن روز به بعد، دلم همیشه در حال آشفتگی و پریشانی بود.

حاشیه ها

1403/02/07 19:05
سیدمحمد جهانشاهی

زین گلِ تازه ، که بشکفت به گلزارِ دلم

1403/02/08 17:05
سیدمحمد جهانشاهی

بت پرستی ز میان ، گشته  پرستارِ دلم

1403/02/08 17:05
سیدمحمد جهانشاهی

ناخنی زد مژه ای باز ، به اُوتارِ دلم