شمارهٔ ۶۶۴
زبحر عشق مجوئید همرهان ساحل
که گرچه نوح بود کشتیش بود باطل
خلاف یوسف یعقوب کرد یوسف ما
که در سفر به پدر آمده است هم محمل
بجاست محمل و لیلی میان قافله نیست
چه آید از تن بیجان چو روح شد راحل
غبار سان زرکیبش دمی جدا نشوم
زاتصال من و دوست مدعی غافل
زرشک اینکه تو پرتو دهی بمحفل عام
بسوختن شده پروانه تو مستعجل
فکند شاهد ما پرتوئی بمیخانه
که طوف میکده ام گشته کعبه مقبل
زبعد قتل کنم گریه ها مگر شویم
نشان خون زسرانگشت پنجه قاتل
نه ای تو بلبل عاشق برو سمندر باش
چه حاجتست از این گفتگوی بیحاصل
ولی زخون نتوان شست رنگ خون زآن دست
فغان که سعی دل و دیده هر دو شد باطل
سواره کی خبر از حال خستگان دارد
که فرقهاست بدوران زراحل و راجل
زحسن طلعت لیلا چو نیستت خبری
برو ملامت مجنون مکن تو ای غافل
بکعبه فخر کند بی گزاف آشفته
میان بتکده ای گر علی کند منزل
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زبحر عشق مجوئید همرهان ساحل
که گرچه نوح بود کشتیش بود باطل
هوش مصنوعی: در این جهان عشق، برای همراهی با دیگران به جستجوی ساحل نروید، زیرا حتی اگر نوح هم با شما باشد، نجات در این مسیر بیفایده است.
خلاف یوسف یعقوب کرد یوسف ما
که در سفر به پدر آمده است هم محمل
هوش مصنوعی: برخلاف یوسف که در داستانش برادران او به پدرش دروغ گفتند و او را به غم انداختند، یوسف ما در سفر به سوی پدرش آمده است و هیچ پنهانی در کار نیست.
بجاست محمل و لیلی میان قافله نیست
چه آید از تن بیجان چو روح شد راحل
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که وقتی شوق و عشق در میان قافله وجود ندارد، هیچگونه نشانهای از زندگی و تحرک نخواهد بود. حتی اگر کسی از دنیای مادی رهایی یابد، بدون دلمشغولی و عشق واقعی، حیات و حرکتی نخواهد داشت.
غبار سان زرکیبش دمی جدا نشوم
زاتصال من و دوست مدعی غافل
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر ابراز میکند که حتی برای یک لحظه هم نمیخواهد از محبت و دوستیاش با کسی که دوستش دارد جدا شود. او از این ارتباط عمیق و معنوی انقدر لذت میبرد که نمیخواهد از آن فاصله بگیرد. همچنین به نوعی از کسانی که این ارتباط را درک نمیکنند یا به آن بیتوجهند انتقاد میکند.
زرشک اینکه تو پرتو دهی بمحفل عام
بسوختن شده پروانه تو مستعجل
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو با نور و درخشش خود در میان جمع، باعث میشوی که پروانهها بدون معطلی به سوی تو بروند و بسوزند. در واقع، تأثیر و جذابیت تو در محفل، آنقدر قوی است که همه را به سرعت به خود جلب میکند.
فکند شاهد ما پرتوئی بمیخانه
که طوف میکده ام گشته کعبه مقبل
هوش مصنوعی: شاهد ما نوری را در میخانه افکند که باعث شد میکدهام به مانند کعبهای مورد توجه قرار گیرد.
زبعد قتل کنم گریه ها مگر شویم
نشان خون زسرانگشت پنجه قاتل
هوش مصنوعی: اگر با قتل خود گریهها را به وجود آورم، شاید نشان خون بر سر انگشتان قاتل شود.
نه ای تو بلبل عاشق برو سمندر باش
چه حاجتست از این گفتگوی بیحاصل
هوش مصنوعی: ای بلبل عاشق، تو دیگر نباش؛ بهتر است مثل سمندر زندگی کنی. در این بحثهای بیفایده چه نیازی است؟
ولی زخون نتوان شست رنگ خون زآن دست
فغان که سعی دل و دیده هر دو شد باطل
هوش مصنوعی: اما نمیتوان رنگ خون را با خون شست، زیرا فریاد ناشی از درد و تلاش دل و چشم هر دو بینتیجه ماند.
سواره کی خبر از حال خستگان دارد
که فرقهاست بدوران زراحل و راجل
هوش مصنوعی: سوارها و افراد سرحال هیچگاه نمیتوانند از وضعیت خستهها باخبر شوند، زیرا اختلافات و مشکلات زندگی آنها با یکدیگر بسیار متفاوت است.
زحسن طلعت لیلا چو نیستت خبری
برو ملامت مجنون مکن تو ای غافل
هوش مصنوعی: چون از زیباییهای لیلا خبری نداری، ای غافل، به دیوانگی مجنون ایراد نکن.
بکعبه فخر کند بی گزاف آشفته
میان بتکده ای گر علی کند منزل
هوش مصنوعی: در میان بتکده، اگر علی در جایی سکونت کند، بدون شک کعبه میتواند به خود ببالد و افتخار کند.