گنجور

شمارهٔ ۶۶۳

محرمی کو که بگویم غم دیرینه دل
در حضورش ببرم زنگ زآئینه دل
پس از این با که شمارم غم ایام فراق
گفته بودم بصبا قصه پیشینه دل
ساقی آن برق ریا سوز زخم کن بسبو
تا بسوزم زنقش خرقه پشمینه دل
دیده شوخی کند و دل شده خون کیست که باز
طلب از این دو نظر باز کند کینه دل
چشم کردم سپر تیر نظر چون دیدم
تیرها راست نشسته همه بر سینه دل
گر کمان ابروی تو منکر تیراندازیست
آرمت پیش نظر پرده پارینه دل
مهر حیدر که بود در ثمین آشفته
جستم این گوهر نایاب زگنجینه دل
با دبستان غمت انس گرفتست چنان
که یکی شد به جهان شنبه و آدینه دل
بایدت دید نه با دیده سر دیده جان
سینه منزلگه یار است ولی سینه دل

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

محرمی کو که بگویم غم دیرینه دل
در حضورش ببرم زنگ زآئینه دل
هوش مصنوعی: کیست که بتوانم دردهای کهنه دلم را در حضورش بیان کنم و غم‌هایم را از دل پاک کنم؟
پس از این با که شمارم غم ایام فراق
گفته بودم بصبا قصه پیشینه دل
هوش مصنوعی: از این به بعد با که درد دوری را درد دل بگویم، قبلاً داستان عاشقی‌ام را به نسیم صبح گفتم.
ساقی آن برق ریا سوز زخم کن بسبو
تا بسوزم زنقش خرقه پشمینه دل
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن نور فریبنده را که به دل زخم می‌زند، بشکن و بزن به سبو تا من هم بسوزم و دل دلزده‌ام را بسوزانم.
دیده شوخی کند و دل شده خون کیست که باز
طلب از این دو نظر باز کند کینه دل
هوش مصنوعی: چشمانم بازیگوشی می‌کنند و دلم پر از خون است. چه کسی است که دوباره بخواهد از این دو نگاه (چشم و دل) کینه و دشمنی را برانگیزد؟
چشم کردم سپر تیر نظر چون دیدم
تیرها راست نشسته همه بر سینه دل
هوش مصنوعی: چشمم را سپر کردم تا از تیرهای نگاه دیگران در امان بمانم، ولی وقتی دیدم که همه تیرها راست و مستقیم به سینه‌ قلب من نشسته‌اند، احساس کردم که دیگر نمی‌توانم خودم را محافظت کنم.
گر کمان ابروی تو منکر تیراندازیست
آرمت پیش نظر پرده پارینه دل
هوش مصنوعی: اگر ابروی تو نشانی از تیراندازی است، آن تیر را در نظر پرده دل من قرار بده.
مهر حیدر که بود در ثمین آشفته
جستم این گوهر نایاب زگنجینه دل
هوش مصنوعی: در جستجوی گوهری نایاب بودم که در دل نهفته است و به خاطر عشق و محبت حیدر، در حالتی آشفته و پریشان به دنبال آن رفتم.
با دبستان غمت انس گرفتست چنان
که یکی شد به جهان شنبه و آدینه دل
هوش مصنوعی: دبستان غم تو به قدری با من آشنا شده که مثل روزهای شنبه و جمعه در دل من جا گرفته است.
بایدت دید نه با دیده سر دیده جان
سینه منزلگه یار است ولی سینه دل
هوش مصنوعی: باید با چشم دل به معشوق نگریست، نه با دید ظاهری. زیرا مکان واقعی عشق و حضور او در دل و جان انسان است.