گنجور

شمارهٔ ۶۵۸

شکار کیستم یارب به خاک و خون تپان بسمل
کمانداری کجا کز ناوکی حل سازد این مشکل
منم صید تو حیف آید به فتراک دگر افتم
بگو روبه مخور شیری شکاری گر کند بسمل
فلاطون را بگو از من که تا کی خم‌نشین باشی
تو را حکمت نیاموزد مگر مجنون لایعقل
مده از دست ملک دل که در او سلطنت کردی
نگین جم بود حاشا ز حال دل مشو غافل
زنی تو لاف عشق شمع و می‌سوزی ز یک پرتو
برو پروانه و دیگر مکن تو دعوی باطل
ملک از آتش عشقت نمی‌سوزد عجب دارم
که نگذارد به جان برق نه عالی و نه سافل
رموز عشق از عاشق شنو نه مفتی و قاضی
بلی فرقست بی‌پایان میان عالم و جاهل
بقای خویشتن در سوختن دیده است پروانه
که می‌آید چو آشفته به خون خویش مستعجل
چه غم داری از این دریای بی‌پایان پهناور
که نوحت عشق و کشتی شوق و کوی میکده ساحل
در میخانه وحدت علی آیینه درا حق
که آمد رشحه جودش با رزاق جهان کافل

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شکار کیستم یارب به خاک و خون تپان بسمل
کمانداری کجا کز ناوکی حل سازد این مشکل
هوش مصنوعی: من در دامان شکارم، ای خدا، در حالی که در خون غلتیده‌ام. کمانداری کجاست که بتواند این مسئله را از ناتوانی حل کند؟
منم صید تو حیف آید به فتراک دگر افتم
بگو روبه مخور شیری شکاری گر کند بسمل
هوش مصنوعی: من در دام تو افتاده‌ام و نگرانم که دوباره به دام دیگری نیفتم. بگو که جایگاه امانت تو کجاست؟ شکارچی اگر بزنی، شکار را از پای در می‌آورد.
فلاطون را بگو از من که تا کی خم‌نشین باشی
تو را حکمت نیاموزد مگر مجنون لایعقل
هوش مصنوعی: به جایی برو که دائم خود را در مقام تسلیم و انفعال نبینی. فقط با نشستن و تماشا کردن، به دانایی نمی‌رسی؛ همان‌طور که یک مجنون از عقل و درک دور است.
مده از دست ملک دل که در او سلطنت کردی
نگین جم بود حاشا ز حال دل مشو غافل
هوش مصنوعی: دل خود را از دست مده، زیرا تو در آن سلطنت کرده‌ای. نگین جمشید در آن بوده و به هیچ وجه از حال دل خود غافل مشو.
زنی تو لاف عشق شمع و می‌سوزی ز یک پرتو
برو پروانه و دیگر مکن تو دعوی باطل
هوش مصنوعی: تو در ادعای عشق مانند شمعی می‌سوزی و تنها با یک پرتو، دیگر پروانه را بگذار و به این ادعای بی‌محتوا ادامه نده.
ملک از آتش عشقت نمی‌سوزد عجب دارم
که نگذارد به جان برق نه عالی و نه سافل
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری قوی و پرشور است که حتی قدرت‌های بزرگ و کوچک را ناتوان کرده است. جای تعجب اینجاست که این عشق نمی‌گذارد تا کسی از حالت سکون و آرامش بیرون بیاید.
رموز عشق از عاشق شنو نه مفتی و قاضی
بلی فرقست بی‌پایان میان عالم و جاهل
هوش مصنوعی: رازها و نکته‌های عشق را فقط از عاشق بیاموز، نه از فقیه و قاضی. حقیقت این است که تفاوتی بی‌پایان میان عالم و جاهل وجود دارد.
بقای خویشتن در سوختن دیده است پروانه
که می‌آید چو آشفته به خون خویش مستعجل
هوش مصنوعی: پروانه برای حفظ وجود خود، سوختن را انتخاب کرده است و در حالی که پر از آشفتگی است، با شتاب و هیجان به سمت آتش می‌آید.
چه غم داری از این دریای بی‌پایان پهناور
که نوحت عشق و کشتی شوق و کوی میکده ساحل
هوش مصنوعی: نگران این دنیای وسیع و بی‌کران نباش، زیرا در این دریا عشق تو قایق و شوق تو مامن است و مسیر رسیدن به میکده، ساحل امن توست.
در میخانه وحدت علی آیینه درا حق
که آمد رشحه جودش با رزاق جهان کافل
هوش مصنوعی: در میخانه واحد که نماد اتحاد است، علی به عنوان آیینه حقیقت درخشیده است. حضور او به عنوان منبع بخشش، نعمت‌های بی‌پایانی را به جهان ارزانی می‌دارد و نگهبان روزی مردم است.