گنجور

شمارهٔ ۶۳۸

نمی‌تابی چرا ای شمع در کاشانه عاشق
نمی‌آیی چرا ای گنج در ویرانه عاشق
برم یرغو بر سلطان که زلفت جای غیر آمد
چرا کردی نزول ای بی‌مروت خانه عاشق
گرفتم من کنم قصه ز سوز دل برت هر شب
اثر کی در دل سنگت کند افسانه عاشق
غم جلان را مخور هرگز که در عشقش تلف کردی
که رجحان بس به جان دارد دلا جانانه عاشق
به ذکر شیخ تو مفتون ز طوف کعبهٔ مغبون
ز میخانه شنو آن نعره مستانه عاشق
به محفل گر دهی بارم چو شمع صبحدم جانا
به شُکرانه بسوزد خرقه رندانه عاشق
از آن رخسار آتشگون خبر بشنو زآشفته
خبر دارد ز شمع انجمن پروانه عاشق
می مهر علی در جام دل بین محتسب بگذر
مزن سنگ جفا زین پس تو بر پیمانه عاشق
رود هر وقت غواصی به دریایی پی لؤلؤ
به خاک درگه حیدر نهان دردانه عاشق

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی‌تابی چرا ای شمع در کاشانه عاشق
نمی‌آیی چرا ای گنج در ویرانه عاشق
هوش مصنوعی: چرا ای شمع، که روشنی و گرما می‌آوری، در خانه‌ی عاشق نمی‌سوزی و نمی‌تابی؟ و چرا ای گنج، که ارزشمند و کمیابی، در ویرانی و دل‌خوشی‌ عاشق نمی‌آیی؟
برم یرغو بر سلطان که زلفت جای غیر آمد
چرا کردی نزول ای بی‌مروت خانه عاشق
هوش مصنوعی: به سوی بت پرست خود می‌روم؛ چون نمی‌توانم تحمل کنم که زلفت به جای دیگری تعلق گرفته است. ای بی‌رحم، چرا به عاشق خود بی‌توجهی می‌کنی و در خانه‌اش نازل می‌شوی؟
گرفتم من کنم قصه ز سوز دل برت هر شب
اثر کی در دل سنگت کند افسانه عاشق
هوش مصنوعی: من هر شب از شدت دلمردگی و درد دل خود برایت داستانی می‌گویم، اما نمی‌دانم که آیا این داستان‌ها در دل سنگی تو تأثیری دارند یا نه.
غم جلان را مخور هرگز که در عشقش تلف کردی
که رجحان بس به جان دارد دلا جانانه عاشق
هوش مصنوعی: غم عشق یار را هرگز نخور، زیرا تو در عشقش جان خود را فدای او کرده‌ای. جان عاشق در این عشق ارزشی بسیار دارد.
به ذکر شیخ تو مفتون ز طوف کعبهٔ مغبون
ز میخانه شنو آن نعره مستانه عاشق
هوش مصنوعی: به یاد شیخ، تو شگفت‌زده و مسحور شده‌ای، همچنان که از طواف کعبه، که حسرتی به دل دارد، لب‌تکان می‌زنی. از میخانه، صدای پر شور عاشقانی را بشنو که به عشق مستانه خود نعره می‌کشند.
به محفل گر دهی بارم چو شمع صبحدم جانا
به شُکرانه بسوزد خرقه رندانه عاشق
هوش مصنوعی: اگر مرا در جمع خود بپذیری، مانند شمعی که در صبحگاه می‌سوزد، عزیزم، به خاطر این نعمت، جانم را با عشق و شوق فدای تو می‌کنم.
از آن رخسار آتشگون خبر بشنو زآشفته
خبر دارد ز شمع انجمن پروانه عاشق
هوش مصنوعی: از آن چهره‌ی سرخ و آتشین بشنو که خبرهای آشفته‌ای دارد؛ پروانه‌ای که عاشق شده، از شمعِ مجلس مطلع است.
می مهر علی در جام دل بین محتسب بگذر
مزن سنگ جفا زین پس تو بر پیمانه عاشق
هوش مصنوعی: در دل خود عشق علی را مشاهده کن، و از دستکاری‌های محتسب بگذر. دیگر بر پیمانه‌ی عاشق سنگ جفا نزن.
رود هر وقت غواصی به دریایی پی لؤلؤ
به خاک درگه حیدر نهان دردانه عاشق
هوش مصنوعی: هر زمان که غواصی به جستجوی مروارید به دریا برود، به یاد آن مکان پنهان در کنار حیدر، عشق و علاقه‌ای عمیق در دل دارد.