شمارهٔ ۶۲
کرد وقف غیر لعل شکرین خویش را
بر مگس آخر صلا زد انگبین خویش را
خط گرفته گرد لب گو یا سلیمان رخت
تا زدست اهرمن گیرد نگین خویش را
ساحران جمعند گو آن چشم جادو یک نظر
بهر اعجار آرد آن سحر مبین خویش را
در صدف پرورده چشمم لؤلؤ رنگین زاشک
تا نثار تو کند در ثمین خویش را
آفت دینند این کافر دلان پارسی
پارسایان گو نگه دارند دین خویش را
افعی زلفت بقصد مردم چشمان تست
گر غزال چین بیندیشد کمین خویش را
مرده زنده میکند ترسائی از لب ای سپهر
مژده ی ده عیسی گردون نشین خویش را
چون متاع دین و دل آماده دیدم لاجرم
مشتری گشتم مه زهره جبین خویش را
عاشقان با پرده دار دوست محرم گشته اند
آسمان دارد امین روح الامین خویش را
یوسف ثانیت خواندم لیک با یوسف بیا
تا مقدم بشمرد او دومین خویش را
آسمانا عرش اعظم جسته ام اندر زمین
کی بعرش تو دهم خاک زمین خویش را
هر کس آشفته بزلف تابداری شد اسیر
من ببر بگرفته ام حبل المتین خویش را
رشته مهر علی حبل الله مطلق بود
من ز کف هرگز نخواهم داد دین خویش را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کرد وقف غیر لعل شکرین خویش را
بر مگس آخر صلا زد انگبین خویش را
هوش مصنوعی: او برای خوشبو کردن عطر شیرین خود، شکر را کنار گذاشت و در نهایت به مگس اجازه داد که بر عطرش فرود آید.
خط گرفته گرد لب گو یا سلیمان رخت
تا زدست اهرمن گیرد نگین خویش را
هوش مصنوعی: بر روی لبان تو خطی افتاده است، مانند نشانی از سلیمان. عهد و پیمانی ببند تا شیطان نتواند انگشتریات را برباید.
ساحران جمعند گو آن چشم جادو یک نظر
بهر اعجار آرد آن سحر مبین خویش را
هوش مصنوعی: جمعی از سحر و جادوگران دور هم هستند. اگر فقط یک نگاه به آن چشم جادویی بیندازند، میتوانند با آن جادو، شگفتیها بیافرینند و اثر خویش را مشاهده کنند.
در صدف پرورده چشمم لؤلؤ رنگین زاشک
تا نثار تو کند در ثمین خویش را
هوش مصنوعی: در چشمان من، مروارید رنگارنگی به وجود آمده است که با اشکهای من پرورش یافته و میخواهد به عشق تو بپاشد و زیبایی خود را تقدیم تو کند.
آفت دینند این کافر دلان پارسی
پارسایان گو نگه دارند دین خویش را
هوش مصنوعی: این افراد کافر دل، باعث آزار دین هستند. کسانی که پارسایی و دینداری را میشناسند، باید از دین خود محافظت کنند.
افعی زلفت بقصد مردم چشمان تست
گر غزال چین بیندیشد کمین خویش را
هوش مصنوعی: زلفهای تو مانند افعی، به خاطر مردم خطرناک است. اگر غزال چینی به تو نگاه کند، در واقع در حال تدارک کمینی برای خودش است.
مرده زنده میکند ترسائی از لب ای سپهر
مژده ی ده عیسی گردون نشین خویش را
هوش مصنوعی: ای آسمان، بشارت ده که ترسایی را که مرده است، زنده میکند. به یاد عیسی، کسی که در آسمان نشسته است.
چون متاع دین و دل آماده دیدم لاجرم
مشتری گشتم مه زهره جبین خویش را
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که ایمان و دل آماده است، به همین خاطر تصمیم گرفتم که خریدار شوم و زیبایی چهرهام را به نمایش بگذارم.
عاشقان با پرده دار دوست محرم گشته اند
آسمان دارد امین روح الامین خویش را
هوش مصنوعی: عاشقان با نگهبان عشق خود به راز و نیاز نشستهاند و آسمان، به عنوان حافظ، روح بزرگ و مقدس خود را در اختیار دارد.
یوسف ثانیت خواندم لیک با یوسف بیا
تا مقدم بشمرد او دومین خویش را
هوش مصنوعی: من نام یوسف را به یاد یوسف دیگری بردم، ولی بیایید تا اول خود را بشماریم و به یوسف اصلی برگردیم.
آسمانا عرش اعظم جسته ام اندر زمین
کی بعرش تو دهم خاک زمین خویش را
هوش مصنوعی: من در زمین به دنبال عرش بزرگ تری هستم و میخواهم خاک این زمین را به عرش تو تقدیم کنم.
هر کس آشفته بزلف تابداری شد اسیر
من ببر بگرفته ام حبل المتین خویش را
هوش مصنوعی: هر کسی که درگیر زیباییهای عشق شود، به دام من افتاده است و من رشته محکم و استواری را که به خودم وابسته است، در دست دارم.
رشته مهر علی حبل الله مطلق بود
من ز کف هرگز نخواهم داد دین خویش را
هوش مصنوعی: محبت و دوستی علی به اندازهای استوار و محکم است که نمیتوانم هرگز آن را از دست بدهم یا به کسی دیگر بسپارم. دین و ایمانم را نمیتوانم به هیچ وجه ترک کنم.

آشفتهٔ شیرازی