گنجور

شمارهٔ ۶۰۸

حدیثی دیگری کرده مگر گوش
که بلبل عهد گل کرده فراموش
چو بلبل رفت از گلشن به کهسار
توهم ای گل زبلبل رخ فراپوش
مرا تا آتش سوداست بر سر
نخواهد افتاد این دیگ از جوش
کجا منت برد از می فروشان
کسی کامد زساقی مست و مدهوش
مرا غیر از تو در خاطر نگنجد
بیا و گفته اغیار می‌نوش
ندارم چشم جز بر دست ساقی
نگوئی قول واعظ میکنم گوش
بجز آن جامه رنگین به جامی
توهم این کسوت تلبیس بفروش
اگر تو آفتی این دین و آن دل
اگر تو رهزنی این عقل و آن هوش
منم ذره تو خورشیدی و خاشاک
که گنجد ذره را مهری در آغوش
مرا گویند آشفته که در بزم
چو چنگ از گوشمال عشق مخروش
ولی تا زخمه از مطرب خورد چنگ
نخواهد بودن اندر بزم خاموش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حدیثی دیگری کرده مگر گوش
که بلبل عهد گل کرده فراموش
هوش مصنوعی: گویی بلبل داستان جدیدی را برای گوش شنونده روایت کرده است، همانطور که فراموش کرده که بر سر عهد خود با گل بماند.
چو بلبل رفت از گلشن به کهسار
توهم ای گل زبلبل رخ فراپوش
هوش مصنوعی: وقتی بلبل از باغ دور می‌شود، تو هم ای گل، چهره‌ات را از بلبل پنهان کن.
مرا تا آتش سوداست بر سر
نخواهد افتاد این دیگ از جوش
هوش مصنوعی: تا زمانی که آتش شعله‌ور است و درون دیگ در حال جوشیدن، هیچ گونه خطر یا آسیب به من نخواهد رسید.
کجا منت برد از می فروشان
کسی کامد زساقی مست و مدهوش
هوش مصنوعی: هیچ کس از میفروشان انتظار ندارد که کسی را به حالت مستی و سرخوشی ببیند.
مرا غیر از تو در خاطر نگنجد
بیا و گفته اغیار می‌نوش
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز تو در ذهن من جای ندارد، بیا و به حرف‌های دیگران توجه نکن.
ندارم چشم جز بر دست ساقی
نگوئی قول واعظ میکنم گوش
هوش مصنوعی: من تنها به دست ساقی نگاه می‌کنم و نمی‌خواهم که واعظ چیزی بگوید، چون به او گوش نمی‌دهم.
بجز آن جامه رنگین به جامی
توهم این کسوت تلبیس بفروش
هوش مصنوعی: جز آن لباس زیبا، هیچ‌کس نباید در این پوشش تقلبی خود را بفروشد.
اگر تو آفتی این دین و آن دل
اگر تو رهزنی این عقل و آن هوش
هوش مصنوعی: اگر تو بلای این دین هستی، پس آن طرف هم اگر تو عقل را به چالش می‌کشی، آن هوش چه خواهد شد؟
منم ذره تو خورشیدی و خاشاک
که گنجد ذره را مهری در آغوش
هوش مصنوعی: من مانند یک ذره هستم و تو همچون خورشیدی می‌درخشی؛ حتی یک خاشاک نیز می‌تواند مهر و محبت خود را در آغوش ذره‌ای بگنجاند.
مرا گویند آشفته که در بزم
چو چنگ از گوشمال عشق مخروش
هوش مصنوعی: می‌گویند من آشفته‌ام چون در مجالس، مانند ساز چنگ، از تأثیر عشق می‌نالم و سروصدا می‌کنم.
ولی تا زخمه از مطرب خورد چنگ
نخواهد بودن اندر بزم خاموش
هوش مصنوعی: تا زمانی که ساز و عُود نواخته نشود، جایی در مهمانی سکوت خواهد بود و صدایی از آن برنمی‌خیزد.