شمارهٔ ۶۰
چشمت از غمزه زکف برد دل شیدا را
چون توان باز پس از ترک ستد یغما را
گرد حی لابه کند همچو سگان شب همه شب
خبر ازحالت مجنون که برد لیلا را
نه تواناست خداوند بهر چیز که هست
از خدا خواسته ام جمع من و سلما را
آه عاشق گذرد از سر گردون جبریل
گو تو مگشای دگر بال فلک پیما را
زلف تو گه بکف غیر و گهی همدم باد
از چه بر همزده ی سلسله دلها را
صوفی ار دست فشاند ازسرمستی بجهان
من بیک عشوه ساقی بدهم عقبا را
نقص پیمان صنما در همه گیتی گنهست
حیف و صد حیف که تو عهد نپائی ما را
برم از فتنه چشم تو بسلطان یرغو
تا ستاند مگر از ترک تو او یاسا را
می کند فتنه بسی چشمت و غوغا حسنت
شه نشاند مگر آن فتنه و این غوغا را
پارس از معدلت میر مؤید امن است
تو چه گستاخ زمردم ببری یغما را
تیر باران اجل از سر تو آشفته
حاش لله که برد یکسر مو سودا را
نیست سودا بسرم جز غم عشق حیدر
مهر خور از ستم از دل نرود حربا را
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چشمت از غمزه زکف برد دل شیدا را
چون توان باز پس از ترک ستد یغما را
هوش مصنوعی: چشمانت به خاطر جذابیت و نازیکاری، دل عاشق را از دست میبرد. چگونه ممکن است بعد از اینکه دل را از دست دادهای، بتوانی دوباره آن را به دست آوری؟
گرد حی لابه کند همچو سگان شب همه شب
خبر ازحالت مجنون که برد لیلا را
هوش مصنوعی: گرد حی مانند سگان شبانه بیوقفه سر و صدا میکند و همه شب از حال مجنون که لیلی را برده است خبر میدهد.
نه تواناست خداوند بهر چیز که هست
از خدا خواسته ام جمع من و سلما را
هوش مصنوعی: خداوند توانایی برآورده کردن هر خواستهای را دارد. من از او درخواست کردهام که مرا و سلما را در کنار هم قرار دهد.
آه عاشق گذرد از سر گردون جبریل
گو تو مگشای دگر بال فلک پیما را
هوش مصنوعی: عاشق در آغوش غم و درد است و نمیخواهد که فرشته و آسمان را بیشتر از این به زحمت بیندازد. او میخواهد که پرواز بینهایت را از خود دور کند و فقط به احساسات خود بپردازد.
زلف تو گه بکف غیر و گهی همدم باد
از چه بر همزده ی سلسله دلها را
هوش مصنوعی: زلف تو گاهی دلها را به دست دیگران میدهد و گاهی خود را به همدمی با باد نزدیک میکند. دلیلش چیست که اینگونه دلها را به هم میزند؟
صوفی ار دست فشاند ازسرمستی بجهان
من بیک عشوه ساقی بدهم عقبا را
هوش مصنوعی: اگر صوفی به خاطر سرمستی خود از درد و رنج زندگی غافل شود و از خوشیهای دنیا دست بردارد، من به او میگویم که من به خاطر یک لبخند از ساقی، به دنیا مینگرم و به آخرت اهمیت میدهم.
نقص پیمان صنما در همه گیتی گنهست
حیف و صد حیف که تو عهد نپائی ما را
هوش مصنوعی: نقص و کاستی در وعده و پیمانی که تو به ما دادهای، باعث گناهی در تمام جهان است. افسوس و صد افسوس که تو به عهد و وعدهات وفا نمیکنی.
برم از فتنه چشم تو بسلطان یرغو
تا ستاند مگر از ترک تو او یاسا را
هوش مصنوعی: از دلبری و زیبایی چشمان تو دور میشوم، تا شاید سلطانی به نام یرغو ظهور کند و بتواند یاسا را از دست تو بگیرد.
می کند فتنه بسی چشمت و غوغا حسنت
شه نشاند مگر آن فتنه و این غوغا را
هوش مصنوعی: چشم تو به اندازهای زلزلهآور و زیباست که میتواند باعث آشفتگی و هیاهو شود. اما این آشفتگی و هیاهو در خود زیبایی تو نهفته است.
پارس از معدلت میر مؤید امن است
تو چه گستاخ زمردم ببری یغما را
هوش مصنوعی: از توانایی بالای خود مطمئن باش و بدان که دیگران نمیتوانند به راحتی به خود اجازه دهند که به حقوق و داراییهای تو دستبرد بزنند.
تیر باران اجل از سر تو آشفته
حاش لله که برد یکسر مو سودا را
هوش مصنوعی: تیرهای مرگ به شدت شما را نگران کرده است، اما تنها خدا را شکر که این تیرها تمام حواسم را به سمت عشق و زیبایی معشوقهام جلب نکرده است.
نیست سودا بسرم جز غم عشق حیدر
مهر خور از ستم از دل نرود حربا را
هوش مصنوعی: غیر از درد عشق حیدر، فکری در سر ندارم. محبت خورشید از دل نمیرود، حتی اگر از ظلم و ستم هم باشد.

آشفتهٔ شیرازی