گنجور

شمارهٔ ۵۹

سخت ببسته آسمان کار زشش جهت مرا
راه گریز بسته شد چون نقطه عاقبت مرا
هر طرفی که رو کنم کس نگشایدم دری
عشق چو گشت خضر ره کرده یکجهت مرا
غیر نوای عشق تو نیست بعضو عضو من
بند زبند اگر بری هر دم نی صفت مرا
خواند گدای خویشتن پیر مغان از کرم
گو بفلک ملک زند نوبت سلطنت مرا
رند شراب خواره ام جهد بکن بچاره ام
من چکنم که کرده ی زینسان تربیت مرا
عقل و خرد زیاد شد دین و دلم بباد شد
عشق بیا بسلطنت خالیست مملکت مرا
آشفته بر در علی روی امید کرده ام
زانکه بس است آن در از دنیی و آخرت مرا

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخت ببسته آسمان کار زشش جهت مرا
راه گریز بسته شد چون نقطه عاقبت مرا
هوش مصنوعی: آسمان به شدت بر من بسته شده و هیچ راه فراری نیست، مانند نقطه‌ای که در آخر کار به آنجا می‌رسم.
هر طرفی که رو کنم کس نگشایدم دری
عشق چو گشت خضر ره کرده یکجهت مرا
هوش مصنوعی: هرجا که بروم، هیچ کس در را به رویم باز نمی‌کند. عشق، مانند خضر، که راه را به یک سمت نشان می‌دهد، مرا به یک مسیر هدایت کرده است.
غیر نوای عشق تو نیست بعضو عضو من
بند زبند اگر بری هر دم نی صفت مرا
هوش مصنوعی: تنها صدای عشق تو در وجود من جریان دارد. اگر حتی یک لحظه هم این پیوند قطع شود، تمام ویژگی‌ها و صفات من نیز از بین می‌رود.
خواند گدای خویشتن پیر مغان از کرم
گو بفلک ملک زند نوبت سلطنت مرا
هوش مصنوعی: گدای دورندیش از روی لطف از پیر مغان می‌خواهد که سلطنت و حکمرانی‌اش را به آسمان و جهان بگوید و فرصتی برای او فراهم کند.
رند شراب خواره ام جهد بکن بچاره ام
من چکنم که کرده ی زینسان تربیت مرا
هوش مصنوعی: من آدمی هستم که شراب می‌نوشم و در تلاش برای بهبود خودم هستم، اما نمی‌دانم چه کنم وقتی تربیت و پرورش من این‌گونه است.
عقل و خرد زیاد شد دین و دلم بباد شد
عشق بیا بسلطنت خالیست مملکت مرا
هوش مصنوعی: با افزایش عقل و خرد، دین و دل من از بین رفت. ای عشق، بیا که مملکت من خالی از سلطنت توست.
آشفته بر در علی روی امید کرده ام
زانکه بس است آن در از دنیی و آخرت مرا
هوش مصنوعی: من با دل آشفته به در خانه علی آمده‌ام و به او امیدوارم، زیرا این در برای من به اندازه کافی از دنیا و آخرت ارزش و اهمیت دارد.