شمارهٔ ۵۹۶
رفت صیاد و مرا بگذاشت تنها در قفس
ورنه کی نالم که او داده مرا جا در قفس
نالدم در سینه دل بیهمنفس از سوز جان
نه کند غوغا بود مرغی چو تنها در قفس
تا مبادا مرغ دیگر رام دام او شود
میکنم از مصلحت پیوسته غوغا در قفس
گرچه محرومم ز اوج شاخ ای برق یمان
هست زآه آتشین برقم مهیا در قفس
گه در آتش چون سمندر گه در آبم همچو بط
زاشک و آه آتشکده داریم و دریا در قفس
کی شکار افکن کند بر صید بسته اعتنا
لذت تیری ندیدم ماندهام تا در قفس
هست خاک کوی صیادم چو گلگشت چمن
روز و شب باشد مرا عیش مهنا در قفس
زان لبان شکرینم طعمهای ده لاجرم
کرده ای صیاد چون مرغ شکرخا در قفس
نه همین آشفته مانده در قفس کاو را به پاست
دام دیگر باد آن زلف چلیپا در قفس
گلشن رضوان نجف شد یا علی شیراز دام
بسته این مرغ نواخوان تو اینجا در قفس
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت صیاد و مرا بگذاشت تنها در قفس
ورنه کی نالم که او داده مرا جا در قفس
هوش مصنوعی: صیاد رفت و من را در قفس تنها گذاشت. اگر او نبود، چرا باید از وضعیتی که در آن قرار دارم نالید؟
نالدم در سینه دل بیهمنفس از سوز جان
نه کند غوغا بود مرغی چو تنها در قفس
هوش مصنوعی: در دل من آتش سوزانی وجود دارد که چون کسی در کنارم نیست، فقط خودم آن را احساس میکنم. مثل پرندهای هستم که در قفس تنها مانده و صدای نالهام به گوش کسی نمیرسد.
تا مبادا مرغ دیگر رام دام او شود
میکنم از مصلحت پیوسته غوغا در قفس
هوش مصنوعی: برای اینکه مرغ دیگری نتواند در دام او بیفتد، من همواره در قفس سر و صدا میکنم و از مصلحت خود دفاع میکنم.
گرچه محرومم ز اوج شاخ ای برق یمان
هست زآه آتشین برقم مهیا در قفس
هوش مصنوعی: با اینکه از بالای شاخه درخت محرومم، اما همچنان مانند برقی از یمن، با آهی پرشور آمادهام تا در قفس ظهور کنم.
گه در آتش چون سمندر گه در آبم همچو بط
زاشک و آه آتشکده داریم و دریا در قفس
هوش مصنوعی: گاهی مانند سمندر در آتش زندگی میکنم و گاهی مانند پرندهای در آب. در دل خود همواره آتش و درد دارم و در عین حال، آرزوها و آرمانهایم را در قفس نگه داشتهام.
کی شکار افکن کند بر صید بسته اعتنا
لذت تیری ندیدم ماندهام تا در قفس
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به شکارچی بگویم که به طعمهای که بیحرکت افتاده، توجهی نمیکند؟ من در این قفس ماندهام و هیچ نشانهای از آزادی یا خوشحالی نمیبینم.
هست خاک کوی صیادم چو گلگشت چمن
روز و شب باشد مرا عیش مهنا در قفس
هوش مصنوعی: خاک کوی صیاد برایم مانند گل است و روز و شب در قفسم به خوشی و شادی مشغولم.
زان لبان شکرینم طعمهای ده لاجرم
کرده ای صیاد چون مرغ شکرخا در قفس
هوش مصنوعی: از آن لبهای شیرین من، طعمهای برای تو فراهم آوردهای، بنابراین صیاد، همانطور که مرغی شیرینزبان در قفس است.
نه همین آشفته مانده در قفس کاو را به پاست
دام دیگر باد آن زلف چلیپا در قفس
هوش مصنوعی: این ابیات به بیان احساسات و تصاویر شاعرانه اشاره دارد. در اینجا به نوعی از احساسات گرفتار بودن و ناآرامی اشاره میشود. شاعر به موجودی اشاره میکند که در قفس اسیر شده و به خاطر زلفی زیبا و پیچیده، دچار سردرگمی و دلمشغولی است. در این تصویر، قفس نمادی از محدودیت و زلف چلیپا نماد زیبایی و غم است که در این محدودیت به سر میبرد. این عبارات به خوبی بیانگر حس تنهایی و حسرت در دل شاعر هستند.
گلشن رضوان نجف شد یا علی شیراز دام
بسته این مرغ نواخوان تو اینجا در قفس
هوش مصنوعی: باغ بهشت در نجف شکل گرفته است، ای علی، در شیراز این پرندهی خوشخوان گرفتار شده است و در قفس به سر میبرد.