گنجور

شمارهٔ ۵۹۲

درد چون دادی طبیب از ناتوان خود بپرس
گر نمی‌پرسی ز درد از امتحان خود بپرس
ای گل نوخیز حال باغبان پیر را
از پی شکرانه نخل جوان خود بپرس
حالت شب‌ها که در کویت به روز آورده‌ام
گر نگفته پاسبانت از سگان خود بپرس
گفتی از تیر نگاه کیستت مجروح‌دل
من نمی‌گویم تو از تیر و کمان خود بپرس
گفتیم رخساره تو زعفرانی از چه شد
سر این روزی ز شاخ ارغوان خود بپرس
زخم ناسور دلم زآن ناوک مژگان بجوی
تلخی کام من از شیرین‌دهان خود بپرس
ما خزان بسیار دیدیم ای بهار باغ حسن
می‌شوی آخر پشیمان از خزان خود بپرس
چند گویی کز چه لاغر گشته اندامت چو موی
سر این باریکی از موی میان خود بپرس
گفتی از دیده چرا کردی دو جوی خون روان
قصه آن جوی از سرو روان خود بپرس
از غرور حسن ای گل گر فغانم نشنوی
حال زار عندلیب از باغبان خود بپرس
آن تن سیمین چرا دادی به سیم قلب غیر
طفلی از پیران گهی سود و زیان خود بپرس
نیست در راهت به جز خار مغیلان حاج را
آخر ای کعبه گهی از رهروان خود بپرس
طوطی از آن پسته شکرفشان آگاه نیست
وصفش از آشفته شیرین‌زبان خود بپرس
شب چو در گوشت رسد ای لیلی افغان جرس
حالت مجنون گهی از ساربان خود بپرس
در قیامت چون بتابد آفتاب روز حشر
ای علی مرتضی از شیعیان خود بپرس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درد چون دادی طبیب از ناتوان خود بپرس
گر نمی‌پرسی ز درد از امتحان خود بپرس
هوش مصنوعی: اگر درد را به پزشک می‌سپاری، از خودت بپرس که آیا ناتوان هستی یا نه. اگر از درد نمی‌پرسی، می‌توانی از تجربیات و آزموده‌هایت بپرسی.
ای گل نوخیز حال باغبان پیر را
از پی شکرانه نخل جوان خود بپرس
هوش مصنوعی: ای گل تازه، حال باغبان پیر را از روی شادی و شکرگزاری به خاطر نخل جوانش بپرس.
حالت شب‌ها که در کویت به روز آورده‌ام
گر نگفته پاسبانت از سگان خود بپرس
هوش مصنوعی: در شب‌ها وقتی به کوی تو می‌آیم، حالتی دارم که آن را با روز روشن کرده‌ام. اگر پاسبان تو چیزی نگفته، می‌توانی از سگ‌هایت بپرسی.
گفتی از تیر نگاه کیستت مجروح‌دل
من نمی‌گویم تو از تیر و کمان خود بپرس
هوش مصنوعی: گفتی چه کسی را با نگاهت آزرده‌خاطر کرده‌ای، من نمی‌خواهم بگویم، خودت از تیر و کمانت بپرس.
گفتیم رخساره تو زعفرانی از چه شد
سر این روزی ز شاخ ارغوان خود بپرس
هوش مصنوعی: گفتیم چرا رنگ چهره‌ات مانند زعفران شده است، از شاخ ارغوان بپرس چه بر سرت آمده است.
زخم ناسور دلم زآن ناوک مژگان بجوی
تلخی کام من از شیرین‌دهان خود بپرس
هوش مصنوعی: دلم به خاطر تیرچشمی که از مژگان تو به من اصابت کرده زخمی عمیق شده است. برای درک تلخی احساسات من، بهتر است از کسی که زبانش شیرین است و احساسم را می‌فهمد بپرسی.
ما خزان بسیار دیدیم ای بهار باغ حسن
می‌شوی آخر پشیمان از خزان خود بپرس
هوش مصنوعی: ما در زندگی بارها فصل خزان و افسردگی را تجربه کرده‌ایم، ای بهار که زیبایی را به باغ وجود می‌بخشی. در پایان، از خزان خود بپرس که آیا از این لحظات تلخ پشیمان است یا خیر.
چند گویی کز چه لاغر گشته اندامت چو موی
سر این باریکی از موی میان خود بپرس
هوش مصنوعی: چرا مدام از لاغری و نحیفی بدنم صحبت می‌کنی؟ مثل این است که بود و نبود موهای سر را مقایسه می‌کنی. بهتر است به خودم و درونم نگاه کنی تا علت این باریکی را بفهمی.
گفتی از دیده چرا کردی دو جوی خون روان
قصه آن جوی از سرو روان خود بپرس
هوش مصنوعی: گفتی چرا از چشمانت دو جوی خون جاری است؟ برای فهمیدن داستان این جوی، از درخت سرو خودت بپرس.
از غرور حسن ای گل گر فغانم نشنوی
حال زار عندلیب از باغبان خود بپرس
هوش مصنوعی: اگر از زیبایی تو با غرور بی‌توجهی کنی و به فریاد من گوش ندهی، می‌توانی حال خراب بلبل را از باغبان آن بپرسی.
آن تن سیمین چرا دادی به سیم قلب غیر
طفلی از پیران گهی سود و زیان خود بپرس
هوش مصنوعی: چرا آن جسم زیبا و نازک را به عشق و محبت کسی دیگر سپردی؟ ای فرد بالغ، گاهی با خودت فکر کن که چه سود و چه زیانی از این کار نصیب تو می‌شود.
نیست در راهت به جز خار مغیلان حاج را
آخر ای کعبه گهی از رهروان خود بپرس
هوش مصنوعی: در مسیر خود هیچ چیز جز خار و درد نمی‌بینی، ای حاجی! در نهایت، از رهروان خود بپرس که این کعبه چه دشواری‌هایی را باید تحمل کنی.
طوطی از آن پسته شکرفشان آگاه نیست
وصفش از آشفته شیرین‌زبان خود بپرس
هوش مصنوعی: طوطی از طعم و لذت آن پسته‌ای که شیرینی‌اش را پراکنده می‌کند، چیزی نمی‌داند. برای فهمیدن درباره‌اش، از زبان شیرین و آشفته‌ای که دارد بپرس.
شب چو در گوشت رسد ای لیلی افغان جرس
حالت مجنون گهی از ساربان خود بپرس
هوش مصنوعی: وقتی شب به تو نزدیک می‌شود، ای لیلی، صدای ناقوس را بشنو. حال مجنون را گاهی از راننده‌ی شتر بپرس.
در قیامت چون بتابد آفتاب روز حشر
ای علی مرتضی از شیعیان خود بپرس
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زمانی که خورشید تابناک می‌تابد، ای علی مرتضی از پیروان خود درباره حالشان سوال کن.