شمارهٔ ۵۸۹
ای ساقی آتشدست زآن آب شرارانگیز
از خم به سبو افکن از شیشه به ساغر ریز
افسرده دلم مطرب پژمرده گلم ساقی
بنشین و بده جامی دستی بزن و برخیز
آتشکده کن دل را زآن شعلهٔ جواله
خضرت بفزا جان را زآن آب شرارانگیز
گر شاهد و ساقی هست جشنی کن و خوش بنشین
ور زاهد و شیخ آمد جهدی کن و هان بگریز
زاهد چه بری حسرت از عشرت میخواران
این عیش خداداد است با حکم قضا مستیز
ساقی چو بود ساده در دست بط و باده
در آب فکن تقوی بر باد بده پرهیز
ساید نمکم بر دل آن خندهٔ شکربار
ناسور بود زخمم زآن زلفک عنبربیز
چندان که کند تکفیر شیخم به سر منبر
آشفته بگوید باز آن نکتهٔ کفرآمیز
گر مهر علی کفر است سرشارم از آن باده
ناچار کند سر زی ساغر چو شود لبریز
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ساقی آتشدست زآن آب شرارانگیز
از خم به سبو افکن از شیشه به ساغر ریز
هوش مصنوعی: ای ساقی، دست گرم و شعلهورت را به خاطر آن آب آتشین بر افروز، از کاسه به جام بریز و از شیشه به لیوان منتقل کن.
افسرده دلم مطرب پژمرده گلم ساقی
بنشین و بده جامی دستی بزن و برخیز
هوش مصنوعی: دلم بس ناراحت و غمگین است، گل من نیز پژمرده و بیحال شده است. ای ساقی، بنشین و به من یک جام بده، یک دستی بزن و برخیز تا دل ما شاد شود.
آتشکده کن دل را زآن شعلهٔ جواله
خضرت بفزا جان را زآن آب شرارانگیز
هوش مصنوعی: دل را همچون آتشکدهای بساز و از آتش شعله ور محبت و زیبایی بهرهمند کن. جان خود را با آبی که سبب شعلهور شدن احساسات است، سیراب کن.
گر شاهد و ساقی هست جشنی کن و خوش بنشین
ور زاهد و شیخ آمد جهدی کن و هان بگریز
هوش مصنوعی: اگر محبوب و میفروش در دسترس است، جشنی برپا کن و با خوشحالی بنشین. اما اگر زاهد و شیخ آمدند، تلاش کن و سریعاً دور شو.
زاهد چه بری حسرت از عشرت میخواران
این عیش خداداد است با حکم قضا مستیز
هوش مصنوعی: زاهد، چرا حسرت میخوری به خوشیهای میخواران؟ این لذت و شادی نعمت خداوندی است و نمیتوانی با سرنوشت مخالفت کنی.
ساقی چو بود ساده در دست بط و باده
در آب فکن تقوی بر باد بده پرهیز
هوش مصنوعی: ای ساقی، وقتی که تو به سادگی مشغول نوشیدن شراب هستی و باده در آب میریزی، تقوی را به باد بده و از پرهیز دست بردار.
ساید نمکم بر دل آن خندهٔ شکربار
ناسور بود زخمم زآن زلفک عنبربیز
هوش مصنوعی: زخم من ناشی از زلفی شیرین و خوشبو است که به دل من خندهای زیبا هدیه میدهد، اما همچنان درد آن زخم بر جاست.
چندان که کند تکفیر شیخم به سر منبر
آشفته بگوید باز آن نکتهٔ کفرآمیز
هوش مصنوعی: هرچقدر که شیخ در منبر خود در مورد کفر و نکات گمراهکننده صحبت کند، باز هم آن حرفهای نادرست و پرمعنا در دل میمانند و نمیتوان آنها را از ذهن پاک کرد.
گر مهر علی کفر است سرشارم از آن باده
ناچار کند سر زی ساغر چو شود لبریز
هوش مصنوعی: اگر عشق علی ناپسند است، من از آن پر هستم. ناچار در پیاله سر میکشم تا وقتی که پرشود.