گنجور

شمارهٔ ۵۸۶

امشب ایشمع انجمن افروز
پر پروانه را زمهر مسوز
تا بوصل تو خوش بود یکشب
گو بسوزد دگر همه شب و روز
بامدادش تو در سرا آئی
هر کرا کوکبی بود فیروز
چشم عاشق چو دوخت بر رخ دوست
بر نگیرد بناوک دلدوز
دید حربا چو پرتو خورشید
نتوان گفتمش که دیده بدوز
دل آشفته بسته ای بکمند
کس نه بستست مرغ دست آموز
مهر حیدر بورز و می‌خور فاش
بگذر از زاهد ریا اندوز

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

امشب ایشمع انجمن افروز
پر پروانه را زمهر مسوز
هوش مصنوعی: امشب، ای عشق، به جمع عاشقان بگذار که پروانه‌ها را بسوزانند و الشعله‌های عشقی روشن کنند که نگذارند نور آن کاهش یابد.
تا بوصل تو خوش بود یکشب
گو بسوزد دگر همه شب و روز
هوش مصنوعی: تا زمانی که به وصالت برسم، یک شب را خوش و شاد می‌گذرانم، بگذار بعد از آن همه شب و روز در آتش بیفتم و بسوزم.
بامدادش تو در سرا آئی
هر کرا کوکبی بود فیروز
هوش مصنوعی: صبح که می‌شود، هر کسی که خوشبختی و سعادتی دارد، به خانه‌اش برمی‌گردد.
چشم عاشق چو دوخت بر رخ دوست
بر نگیرد بناوک دلدوز
هوش مصنوعی: چشم عاشق که بر چهره محبوب خیره می‌شود، دیگر از آن نگاه پرمهر و دلربا باز نخواهد گشت.
دید حربا چو پرتو خورشید
نتوان گفتمش که دیده بدوز
هوش مصنوعی: وقتی نور خورشید می‌تابد، نمی‌توان به کسی گفت که چشم‌هایش را ببندد.
دل آشفته بسته ای بکمند
کس نه بستست مرغ دست آموز
هوش مصنوعی: دل پریشان و ناآرام تو در چنگال کسی نیست که بتواند آن را به آرامش برساند، مانند پرنده‌ای که به راحتی رام نمی‌شود.
مهر حیدر بورز و می‌خور فاش
بگذر از زاهد ریا اندوز
هوش مصنوعی: عشق و دوستی با علی (حیدر) را در دل داشته باش و از زندگی لذت ببر. به راحتی از کنار زاهدانی که فقط در ظاهر دیندارند و ریاکارند، بگذر.