گنجور

شمارهٔ ۵۵۶

ای چشم بدان زدیدنت دور
ظلم است فراق ظلمت و نور
ما چشم بدیگران نداریم
وقف است نظر بروی منظور
در حشر که نوبت نشور است
هنگام بروز حکم و منشور
عاشق برضای دوست طالب
زاهد بهوای جنت وحور
هر کس که بخاک کوی تو خفت
از جا نرود بنفخه صور
مستسقی عشق کی شکیبد
از کوثر و سلسبیل و کافور
هر کس که اسیر زلف یار است
باشد خبرش زشام دیجور
کاو شد بهلاک خویش ناچار
باباز چو پنجه کرد عصفور
عشقت نتوان نهفت در دل
آتش نشود به پرده مستور
ایمان نه به روزه و نماز است
زاهد نشوی بخویش مغرور
ای آب حیات رحمتی کن
کز هجر تو سوخت جان مهجور
هر چند زدیده دور رفتی
حاشا که زچشم دل شوی دور
آشفته که بود آنکه آورد
شکر زنی و عسل ززنبور
تا مهر علی بسینه جا کرد
شد کعبه دل چو بیت معمور
تا پای سگ درش ببوسم
من جهد کنم بقدر مقدور

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای چشم بدان زدیدنت دور
ظلم است فراق ظلمت و نور
هوش مصنوعی: ای چشم، دوری تو ظلمی است که از جدایی میان تاریکی و روشنی حاصل می‌شود.
ما چشم بدیگران نداریم
وقف است نظر بروی منظور
هوش مصنوعی: ما به دیگران حسد نداریم و نگاه‌مان فقط به سوی هدف خودمان معطوف است.
در حشر که نوبت نشور است
هنگام بروز حکم و منشور
هوش مصنوعی: در روز قیامت که زمان برخاستن و ظهور دستور الهی است.
عاشق برضای دوست طالب
زاهد بهوای جنت وحور
هوش مصنوعی: عاشق برای رضایت معشوق خود به دنبال زهد و زندگی ساده است و به بهشت و زیبایی‌های آن توجهی ندارد.
هر کس که بخاک کوی تو خفت
از جا نرود بنفخه صور
هوش مصنوعی: هر کسی که در آغوش عشق تو قرار بگیرد و در کنار تو آرام بگیرد، هرگز از آنجا حرکت نخواهد کرد و از آن حالت خارج نخواهد شد.
مستسقی عشق کی شکیبد
از کوثر و سلسبیل و کافور
هوش مصنوعی: محبت و عشق مانند آبی هستند که نمی‌توان از سرچشمه‌های آن، یعنی کوثر و سلسبیل و کافور، به مقدار کافی سیراب شد. فردی که در جستجوی عشق است، هرگز از این منابع سیراب نمی‌شود و همواره تشنه باقی می‌ماند.
هر کس که اسیر زلف یار است
باشد خبرش زشام دیجور
هوش مصنوعی: هر کسی که به زلف محبوبش گرفتار است، طبیعتاً از درد و رنج شب‌های سخت باخبر است.
کاو شد بهلاک خویش ناچار
باباز چو پنجه کرد عصفور
هوش مصنوعی: او که به ناچار به سرنوشت خراب خود رسید، هنگامی که به زخم و آسیب خود دچار شد، مانند پرنده‌ای که در چنگال شکارچی گرفتار می‌شود.
عشقت نتوان نهفت در دل
آتش نشود به پرده مستور
هوش مصنوعی: عشق تو را نمی‌توان در دل پنهان کرد؛ زیرا اگر در دل باشد، مانند آتش شعله‌ور می‌شود و نمی‌تواند در پرده و پوشش باقی بماند.
ایمان نه به روزه و نماز است
زاهد نشوی بخویش مغرور
هوش مصنوعی: ایمان به رعایت ظواهر دین مانند روزه و نماز نیست، اگر به خودت مغرور شوی، زاهد واقعی نخواهی بود.
ای آب حیات رحمتی کن
کز هجر تو سوخت جان مهجور
هوش مصنوعی: ای آب حیات، تو را قسم می‌دهم که رحمتی به من کن، زیرا که از دوری تو جانم به شدت رنج می‌برد و در آتش عشق تو سوخته‌ام.
هر چند زدیده دور رفتی
حاشا که زچشم دل شوی دور
هوش مصنوعی: هر چند که از جلو چشمانم دور شده‌ای، اما هرگز از دل من دور نخواهی شد.
آشفته که بود آنکه آورد
شکر زنی و عسل ززنبور
هوش مصنوعی: کسی که به هم ریخته و بی‌قرار بود، آن کسی است که شکر را از زنبور عسل آورد.
تا مهر علی بسینه جا کرد
شد کعبه دل چو بیت معمور
هوش مصنوعی: هنگامی که عشق علی در دل نشسته، دل مانند کعبه‌ای پر از زائر و امید می‌شود.
تا پای سگ درش ببوسم
من جهد کنم بقدر مقدور
هوش مصنوعی: من تمام تلاش خود را می‌کنم تا به هدفم برسم، حتی اگر مجبور شوم به پایین‌ترین مرتبه‌ها تن بده‌م.