گنجور

شمارهٔ ۵۵۴

تا بدبستان دل عشق شد آموزگار
کس زفلاطون عقل می نبرد انتظار
باده که غفلت زده است مست کند هوشیار
ساقی خاصان بیار آینه کردگار
بیهده نبود نظر وقف رخ هر نگار
کاینه رویان شدند مظهر پروردگار
شاهد بزم ار توئی شمع ندارد فروغ
ساقی دور ار توئی باده ندارد خمار
وه چه دیار است حسن کاب و هوایش کند
لشکر طفلان در او صف شکن و نی سوار
مردم هشیار را طاقت بار تو نیست
بختی سرمست را عشق کشد زیربار
زخم تو گر میزنی مرهم جان پرور است
زهر تو گر میدهی به زمی خوشگوار
بر رخ چون آفتاب اژدر گیسو بتاب
تا ید بیضا کنی معجز موسی بیار
عشق تو تا در دل است منع فغانم نکن
دیگ نیفتد زجوش تانه نشیند شرار
هستی تو شد غبار آینه یار را
آب بریر از مژه تا بنشانی غبار
صبر و قرار و سکون از من مسکین مخواه
خواسته آشفته را زلف تو چون بیقرار
دفتر اشعار من غیرت عمان شده
بسکه در مدح سفت خامه گوهر نثار
مدح ولی خدا شمع هدی مرتضی
شافع روز جزا حیدر اژدر شکار

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بدبستان دل عشق شد آموزگار
کس زفلاطون عقل می نبرد انتظار
هوش مصنوعی: آدمی که در عشق دلش به هم ریخته است، دیگر نمی‌تواند از کرامت عقل بهره ببرد و باید منتظر بماند.
باده که غفلت زده است مست کند هوشیار
ساقی خاصان بیار آینه کردگار
هوش مصنوعی: نوشیدنی که غفلت را به همراه دارد، می‌تواند حتی آدم‌های هوشیار را نیز مست کند. ای ساقی، خاصان را فراخوان، تا آینه‌ای از آفریننده بیاوری.
بیهده نبود نظر وقف رخ هر نگار
کاینه رویان شدند مظهر پروردگار
هوش مصنوعی: نگاه کردن به چهره هر زیبایی بی‌دلیل نیست؛ زیرا این صورت‌های زیبا به گونه‌ای شده‌اند که جلوه‌ای از پروردگار را به تصویر می‌کشند.
شاهد بزم ار توئی شمع ندارد فروغ
ساقی دور ار توئی باده ندارد خمار
هوش مصنوعی: اگر تو در میانه جشن حضور داشته باشی، دیگر نیازی به شمع نیست زیرا نور تو کافی است. و اگر تو دور باشی، دیگر شراب هم نمی‌تواند مستی بیاورد.
وه چه دیار است حسن کاب و هوایش کند
لشکر طفلان در او صف شکن و نی سوار
هوش مصنوعی: این سرزمین چقدر زیباست و هوای آن چه دلپذیر! در اینجا گروهی از کودکان با شجاعت به میدان آمده‌اند و مانند سربازان صف‌آرایی کرده‌اند.
مردم هشیار را طاقت بار تو نیست
بختی سرمست را عشق کشد زیربار
هوش مصنوعی: مردم باهوش و آگاه تحمل سنگینی بار تو را ندارند، اما کسی که قدرتمند و سرمست است می‌تواند عشق را در زیر این بار تحمل کند.
زخم تو گر میزنی مرهم جان پرور است
زهر تو گر میدهی به زمی خوشگوار
هوش مصنوعی: اگر زخم تو را به جان بزنم، مرهمی است که جان را شاداب می‌کند و اگر زهر تو را بچشیم، به مانند نیکویی است که در زمین وجود دارد.
بر رخ چون آفتاب اژدر گیسو بتاب
تا ید بیضا کنی معجز موسی بیار
هوش مصنوعی: بر چهره‌ات مثل خورشید، گیسوان خود را به نمایش بگذار تا بتوانی معجزه‌ی موسی، یعنی ید بیضا را به وجود آوری.
عشق تو تا در دل است منع فغانم نکن
دیگ نیفتد زجوش تانه نشیند شرار
هوش مصنوعی: عشق تو هنگامی که در قلبم وجود دارد، مانع از فریاد و گریه‌ام نشو. تا زمانی که دیگ عشق به جوش آمده، آتش نمی‌تواند خاموش شود.
هستی تو شد غبار آینه یار را
آب بریر از مژه تا بنشانی غبار
هوش مصنوعی: وجود تو تبدیل به ذرات غبار شده است، مانند آینه‌ای که یار را نمایش می‌دهد. باید اشک از چشمانت بریزد تا این غبار را از بین ببرد.
صبر و قرار و سکون از من مسکین مخواه
خواسته آشفته را زلف تو چون بیقرار
هوش مصنوعی: از من نخواه که آرام و بی‌دغدغه باشم، چون موهای تو که در هر لحظه بی‌قرار و آشفته‌اند.
دفتر اشعار من غیرت عمان شده
بسکه در مدح سفت خامه گوهر نثار
هوش مصنوعی: اشعار من به اندازه‌ای راجع به مدح عمان نوشته‌اند که احساس غیرت و بساوت در آن‌ها به وجود آمده است و قلم من مانند گوهری برای ستایش این سرزمین نثار می‌شود.
مدح ولی خدا شمع هدی مرتضی
شافع روز جزا حیدر اژدر شکار
هوش مصنوعی: حمد و ستایش برای ولی خدا، که نور هدایت و راهنمای مردم است. او شفاعت‌کننده در روز جزا و درختی بزرگ و نیرومند مانند حیدر است که شکارچی قدرتمندی نیز به شمار می‌رود.

حاشیه ها

1403/11/22 23:01
میثم هدا

عشقِ تو تا در دل است منعِ فغانم مکُن

دیگ نیفتد ز جوش تا (ننشیند) شرار

 

لطفا اصلاح شود