گنجور

شمارهٔ ۵۴۰

ای بهشتی گاه حوری گه پری گاهی بشر
از دهن گه می دهی گاهی نمک گاهی شکر
جاء عشقی راح عقلی یا ندیمی بالهدر
ضامن قلبی ما تفرج طال شوقی ما قصر
تیر مژگانت بسینه یا که سوزن در حریر
شرح عشق تست در دل یا که نقشی در حجر
رفتی و بی تو میسر نیست ما را زندگی
کیف یبقی الجسم یا صاح و روحی قد هجر
عاجزم اندر تو نامت چیست ای رشگ ملک
سرو بستانت بخوانم یا که غلمان یا قمر
در شب هجر تو طوفان کرد چشمم وقت شد
تا برآرم نوح وش فریاد ربی لا تذر
کی عجب باشد که نالد عاشقی از اشتیاق
العجب ثم العجب فی هجره ممن صبر
الحذر گویان از آن قامت زهر سو مسلمین
فی القیامه ان یقول الکافر این المفر
قامتت را آتش طور است بر سر از جمال
طور سینا میوه ای گر آتشین داد از شجر
گفت با من عقل از سر برنه این سودای خام
قلت للقلب ان عشقی قد نهی فیما امر
گر بدین ودل شکیبی اینک اینک دین و دل
گر بجان دادن کفایت هست سهل است اینقدر
گفت شیخ شهر با آشفته بگریز از بلا
قال ان هذا البلا یا مدعی مال خطر
اینکه گفتی صبرم اندر هجر آن یوسف جمال
پیر کنعان را نفرماید کسی صبر از پسر
انتظارم کشت ای شمع ازل پرده بسوز
قائما بالحق امام العصر عدل المنتظر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بهشتی گاه حوری گه پری گاهی بشر
از دهن گه می دهی گاهی نمک گاهی شکر
هوش مصنوعی: ای کسی که گاهی به شکل حوری و گاهی به شکل پری و گاهی به صورت انسان در می‌آیی، از دهانت گاهی نوشیدنی شیرین و گاهی تلخ می‌ریزی.
جاء عشقی راح عقلی یا ندیمی بالهدر
ضامن قلبی ما تفرج طال شوقی ما قصر
هوش مصنوعی: عشق به من آمد و عقل را از من گرفت، ای دوست، دل من به شوق تو بی‌تاب است و این اشتیاق طولانی شده است.
تیر مژگانت بسینه یا که سوزن در حریر
شرح عشق تست در دل یا که نقشی در حجر
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند تیرهایی به دل می‌نشینند یا مانند سوزن‌هایی در پارچه‌ی نازک، عشق تو در دل من بی‌پروا جاری است، مانند نقشی که بر سنگ می‌ماند.
رفتی و بی تو میسر نیست ما را زندگی
کیف یبقی الجسم یا صاح و روحی قد هجر
هوش مصنوعی: تو رفتی و بدون تو زندگی برای ما ممکن نیست، بدن بی‌روح چه سودی دارد؟ ای دوست، روح من به خاطر جدایی‌ات در anguish است.
عاجزم اندر تو نامت چیست ای رشگ ملک
سرو بستانت بخوانم یا که غلمان یا قمر
هوش مصنوعی: من در تو درمانده‌ام، نامت چیست؟ آیا باید تو را به عنوان زیبایی باغی که شجرش سرو است، بنامم یا به خاطر جوانان (غلمان) یا به خاطر ماه (قمر) تو را صدا بزنم؟
در شب هجر تو طوفان کرد چشمم وقت شد
تا برآرم نوح وش فریاد ربی لا تذر
هوش مصنوعی: در شب جدایی و دوری تو، چشمانم مانند طوفانی شده است و اکنون وقت آن است که مانند نوح، فریاد بزنم: پروردگارا، مرا تنها نگذار.
کی عجب باشد که نالد عاشقی از اشتیاق
العجب ثم العجب فی هجره ممن صبر
هوش مصنوعی: عجیب نیست که عاشقی از شور و اشتیاقش ناله کند، عجیب‌تر آن است که در دوری معشوقی این ناله‌ها به خاطر صبر اوست.
الحذر گویان از آن قامت زهر سو مسلمین
فی القیامه ان یقول الکافر این المفر
هوش مصنوعی: با احتیاط به آن قامت نگاه کن، زیرا در روز قیامت، مسلمانان خواهند گفت که کافران می‌پرسند: «نجات کجاست؟»
قامتت را آتش طور است بر سر از جمال
طور سینا میوه ای گر آتشین داد از شجر
هوش مصنوعی: قامت تو مانند آتش کوه طور است و زیبایی‌ات همچون زیبایی کوه سینا، اگر میوه‌ای آتشین از درختی به تو داده شده باشد.
گفت با من عقل از سر برنه این سودای خام
قلت للقلب ان عشقی قد نهی فیما امر
هوش مصنوعی: عقل به من گفت که از این فکر احمقانه دست بردار، زیرا عشق من به تو در چیزی که فرمان داده شده، نهی شده است.
گر بدین ودل شکیبی اینک اینک دین و دل
گر بجان دادن کفایت هست سهل است اینقدر
هوش مصنوعی: اگر در این زمان و با این دل، صبر و آرامش داشته باشی، دین و دل هر دو در اختیار تو هستند. اگر برای جان دادن آماده‌ای، پس این کار هم آسان است، به همین سادگی.
گفت شیخ شهر با آشفته بگریز از بلا
قال ان هذا البلا یا مدعی مال خطر
هوش مصنوعی: شیخ شهر به شخص آشفته‌ای گفت که از قضاوت‌های سخت و مشکلات فرار کند و او پاسخ داد که این مشکلات، خطر خاصی را برای کسی که ادعای ثروت دارد، به همراه ندارد.
اینکه گفتی صبرم اندر هجر آن یوسف جمال
پیر کنعان را نفرماید کسی صبر از پسر
هوش مصنوعی: اینکه تو می‌گویی من در دوری یوسف زیبای پیر کنعان صبر می‌کنم، هیچ‌کس نمی‌تواند انتظار صبر از پسر را داشته باشد.
انتظارم کشت ای شمع ازل پرده بسوز
قائما بالحق امام العصر عدل المنتظر
هوش مصنوعی: انتظاری که طولانی شده، جانم را به درد آورده است. ای شمع جاودانه، هر لحظه امید دارم به ظهور امامی که حق را برپا می‌کند و در انتظار برقراری عدالت است.